برای مشاهده نتایج کلید Enter و برای خروج کلید Esc را بفشارید.

حسن برو آخوند شو

! بسم الله الرحمن الرحیم

عظمت و ابعاد نبرد ایدئو لوزیک معلم شهید دکتر علی شریعتی با آخوندیسم در وسعتی است که نه تنها صد ها هزار از نسل انقلاب را در سازماندهی گوناگون با تز اسلام منهای آخوند روانه میدان ادامه نبرد ایدئولژیک برای قیام به قسط کرد، بلکه نسل سوم را نیز به دنبال نسل انقلاب با این تز، رو در روی ولایت سفیانی قرار داده است.رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی ولایت مطلقه آخوندیسم با توسل به انواع سانسور و تحریف و تهدید قادر نشده است ، این آموزگار موحد و شهید شاهد را از آموزش و خود آگاه کردن نسلهای مخاطبش مانع شود. ولایت مطلقه آخوندیسم با اعزام پاسدار شکنجه گرهائی چون اکبر گنجی و غیره در سانسور آموزه های معلم شهید بسیار ناتوانتر از آن است که خود و عمالش تصور میکرده است. و اینک شاهدی دیگر از میان و میانه همین گواهان حقانیت تز اسلام منهای آخوند. خمینی در اظهار نظری صریحا اعلام کرده بود که به این آدم نمیتوان لفب شهید داد چون او ضد روحانیت بود ….. وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد [خدا به او] فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم [ابراهيم] پرسيد از دودمانم [چطور] فرمود پيمان من به بيدادگران نمى‏رسد.

باید ببینیم حکومت مذهبی چیست؟ حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی ، رجال مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی یا دولتی را اشغال میکنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین میداند و در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند، یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم میداند، به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهوری مردم. بنابراین یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا میداند،برجان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمیدهد. بلکه رضای خدا را در آن می پندارد، گذشته از آن برای مخالف،برای پیروان مذاهب دیگر حتی حق حیات نیز قائل نیست. آنها را مغضوب خدا،گمراه،نجس و دشمن راه دین و حق می شمارد و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدائی تلقی میکند. خلاصه حکومت مذهبی همان است که در قرون وسطی کشیشان داشتند و ویکتور هوگو آن را به دقت ترسیم کرده است. اما در اسلام چنین بحثی اصولا مطرح نیست. زیرا عمال حکومت مذهبی در جامعه اسلامی وجود ندارد. سازمانی به نام روحانیت (یا کلرک ) نیست. و کسی روحانی حرفه ای نمیشود / در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست، هر کس مستقیما با او در تماس است. تحصیل علوم مذهبی در انحصار عده خاصی نیست ، تحصیل علم به هر فردی از زن و مرد به قدر لازم واجب است. و اصول اعتقادی مذهب تقلید بردار نیست و تبلیغ مذهبی و اصول اخلاقی یک وظیفه عینی و عمومی است و افراد خاصی رسما مأمور این کار نیستند. بنابر این آخوند رسمی ، روحانیت رسمی، مبلغ رسمی، مقلد رسمی،مفسر رسمی،جانشین رسمی، شفیع و واسطه رسمی وجود ندارد، همه سربازند و در عین حال مبلغ خلق و رابط با خالق و متفکر منفرد و مستقل و مسئول اعمال و عقاید و مذهب خویش. این است آن بعد اندیویدوآلیستی و لیبرالیسم انفرادی اسلام که آمریکا افتخار خود را در انتساب دروغین بدان مکتب میداند. و این است مبنای دموکراسی انسانی که آزادی فرد در برابر قدرت و مرکزیت جامعه تأمین میشود. معلم شهید دکتر علی شریعتی ( مجموعه آثار شماره 22 ص 197 و 198

نهضت تشیع علوی … آبان ماه 1391 برابر با نوامبر 2012

 

پاسخی به دکتر غلامعلی رجایی

بعد از انتشار یادداشت دکتر غلامعلی رجایی با عنوان “حسن، برو آخوند شو”، این یادداشت برای بازتاب ارسال شده که در راستای فضای آزاداندیشی منتشر می شود و انتشار آن به معنای موضع بازتاب نیست. در عین حال بازتاب از نقد این دیدگاه نیز استقبال می کند.

پس از مطالعه مطلب “حسن برو آخوند شو” مندرج در سایت آنچنان حیرتی بر تار و پود وجودم نشست که نتوانستم نسبت به آن بی تفاوت بوده و از قید نوشتن نقدی چند خطی بر آن بگذرم. حیرت اینجانب نه از جهت صرفاً محتوای نوشته، بلکه بیشتر از آن جهت است که سطور را کسی نگاشته که قلم و عملش میان اهل اندیشه به حریت شهره بوده و البته این گونه نوشتار از جنابشان و آن دفاع تمام قامت و به قول یکی از دوستان دهه شصتی از امام و روحانیت از روشنفکری متعهد همچون دکتر رجائی فقط با این نگاه قابل قبول است که نگاه نسل اول انقلاب نسبت به امام و روحانیت با نوعی شیفتگی همراه است و آن نسل که برخیشان روزگاری در جبهه های جنگ با شنیدن نام امام و پیام امام اشک از پهنای صورتشان سرازیر می شد و اکثراً تصویری از امام را در جیبشان داشتند که در شرایط سخت جبهه و در محاصره ها و زیر توپ و ترکش و خمپاره با نگاه کردن به آن آرام میشدند.

به طور کلی نسل اول با آن رابطه عاشق و معشوقی که میان خود و امام ایجاد کرده بودند قابل قبول است و طبیعتاً در رابطه عاشق و معشوقی قضاوت و نقد و تفکر در برابر معشوق به کنار میرود و نتیجه اش میشود “حسن برو آخوند شو” و امتیاز نسل سوم و البته تاکید کنم که برخی از نسل سوم که به سمت تفکر و تعقل و مطالعه روی آورده اند و نه آنان که روزمره شده اند یا دنبال پول و مقام و مد و دنس و… رفته اند، نسبت به نسل اول این است که نسل سوم امام و روحانیت متعهد را دوست میدارد و این یک گام بالاتر از عشق است که معلم شهید دکتر شریعتی به زیبایی میگوید:”خدایا!! به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است. ”

و نسلی که امام را و روحانیت متعهد را به جای عشق ورزیدن دوست بدارد به تاریخ اجازه قضاوت در خصوص امام را نیز می دهد و درباره برخی از مراحل تاریخی و اعلام نظر ها و تصمیم گیری های امام و روحانیت در سطور تاریخ بحث میکند و ایراد میگیرد و البته شاید ایرادی نیز بر ایراد وی وارد باشد که این نشان دهنده پویایی نسل سوم است و ذوب شدن برای نسل سوم پذیرفته نیست که بیاییم نقش بی بدیل دکتر شریعتی در انقلاب را که آقای رجائی نیز به آن اشاره میکنند را به دلیل عدم نام آوردن امام از ایشان زیر سوال ببریم.

در اینجا سوال بنده از آقای رجایی این است که اگر به زعم شما نام نبردن از دکتر شریعتی توسط امام به دلیل نقد دکتر شریعتی از روحانیت سازشکار صفوی بوده، بفرمایید امام کدام شخصیت غیر روحانی را در روشنگری و بیداری نسل جوان سهیم دانسته اند که حالا شریعتی را سهیم ندانند و از ایشان نام نبرند؟!

بر خلاف نظر آقای رجائی، قائل نیستم که امام با شریعتی مشکل داشته اند، فقط این بوده که ایشان روحانی نبوده است. البته اگر مشکلی بود، در مراسم تشییع و تدفین دکتر شریعتی در دمشق که در اوج فشار و اختناق رژیم شاه انجام میشد، حاج آقا مصطفی فرزند بزرگشان را با آن همه محدودیت به سوریه نمی فرستادند که به همراه امام موسی صدر و شهید چمران و دیگر بزرگان در مراسم شرکت کنند.

پسر حاج آقا مصطفی که در دوره ای مراودات بسیاری با امام داشته در خاطره ای نقل میکنند:” در نجف در لب حوضی که در حیاط داشتیم نشسته بودم و تعدادی از کتابهای شریعتی را که به تازگی از تهران برایم رسیده بود در داست داشتم که امام برای وضو دم حوض آمدند و من را که داشتم کتابها را ورق میزدم را دم حوض دیدند و کتابی را از دستم گرفتند و ورق زدند و بعد گفتند، فلان کتابش را هم خوانده ای؟ و در فلان کتاب دیگرش این صحبت را کرده و…. از صحبتهای امام این بر می آمد که اشراف خاصی روی کتابهای شریعتی دارند و بسیاری از کتابهایش را مطالعه کرده اند و در نهایت به امام گفتم نظر شما درباره شریعتی چیست که امام فرمودند: حرفهای خوبی میزند ولی این را بدان که علمای ما حرفهای بهتری دارند که بلد نیستند چگونه بزنند ولی ایشان بلد است چگونه حرف بزند”.

این خاطره و فرمایش حضرت امام موید همان عرض بنده است که امام خوشبینی خاصی نسبت به هم لباسانشان داشتند و ماندگاری کلام شریعتی بعد از 35 سال از هجرت وی و رکورددار شدن تیراژ کتابهای وی پس از انقلاب و درخشش کلام وی پس از انقلاب و جایگاهش در میان نسل سوم انقلاب، آن هم در زمانی که اکثر تریبونها در سی و چند سال گذشته در اختیار روحانیت بوده و عدم موفقیت قابل قبول روحانیت در تبلیغ اسلام هم قابل توجه است..

نکته دیگری که از نوشته آقای دکتر رجائی عجیب بود، ضد روحانیت نمایاندن دکتر شریعتی بود که به گونه ای مغالطه آمیز و به سبک مغالطه پهلوان پنبه و ارائه ترجمه زننده از نظریات شریعتی من باب روحانیت تحت عنوان اینکه شریعتی به تز اسلام منهای روحانیت معتقد بود، نظریات شریعتی را پایین آورده اند. حال آنکه شریعتی آخوند زاده ای بود که در نهایت نیز قبل از عروج بنا به اعتقادی که به روحانیت متعهد و آزاده داشت، بجای آنکه به یک شخصیت دانشگاهی در خصوص اصلاح کتابهایش که به نظر خودش عاری از اشکال نبود اجازه دهد، می آید به یک تحصیل کرده حوزه و البته متعهد و آزاده، در این خصوص وصیت میکند و بجای آنکه به پروفسور فلانی و دکتر فلانی وصیت کند، به محمدرضا حکیمی که بجای پاریس و لندن در مشهد تحصیل کرده و صاحب اثر گرانقدری چون الحیاة است، وصیت میکند و به وی اجازه میدهد با آثارش هر چه میخواهد بکند و البته اگر شریعتی به زعم برخی ضد روحانیت بود آیت الله منتظری، آیت الله خامنه ای، و یا حتی شهید بهشتی آن روحانی بزرگ و مبارز نستوه آن گونه از شریعتی دفاع نمیکردند.

کاری که شریعتی کرد جدا سازی میان روحانیت متعهد و روحانی درباری بود. و این کار را به قصد خدمت به روحانیت متعهد انجام داد و چه خوب از پس این کار بر آمد و البته طبیعی نیز بود که عده ای به دلیل تعرض به صنفشان از دست وی آزرده شده باشند. آیا میشود منکر صدمات روحانیت درباری به اسلام و مملکت شد و آیا میشود روحانیت صفوی را مبارز نامید؟!

آقای دکتر رجائی! شما که خوب تاریخ میدانید بار دیگر در لابلای برگهای تاریخ نگاه کنید ببینید آن زمان که محمود افغان به پشت دروازه های اصفهان رسید و با وجود برتری نظامی کامل سپاه ایران نسبت به سپاه محمود افغان ، چه کسی پیشنهاد گرفتن استخاره را به شاه سلطان حسین صفوی داد و در جواب استخاره گفت که باید تسلیم شویم و برای جنگیدن بد آمده است! و دوره ای سراسر نکبت و بدبختی زیر یوغ محمود افغان را برای ملت مسلمان شیعه ایران فراهم کرد.

آقای رجائی به عنوان استاد تاریخ باید خوب بداند که ریشه بسیاری از خرافات و بدعتهای زننده از همان زمان صفویه است. بدعتهایی مانند علم و قمه و… که فقهای روشن بینی چون حضرت امام به درستی در برابر آن موضع گرفتند.

در نهایت درخصوص شریعتی این را عرض کنم که شریعتی با وجود بسیاری از اشتباهاتی که بر وی وارد است، ولی ضد روحانیت نبوده و بزرگترین مدافع روحانیت متعهد و البته قوی ترین هجوم برنده به روحانیت درباری بود و نسل سوم به علت سیلی که به روحانیت درباری زد، همچنان به وی دست مریزاد می گوید.

البته شریعتی در آن سالها درخصوص روحانیت هشدار دیگری نیز داد و آن مواظبت از تبدیل شدن روحانیت به طبقه خاص و دادن امتیازات خاص به روحانیت بود؛ چیزی شبیه به آن چیزی که در قرون وسطی کشیش ها و کلیسا بر سر مردم اروپا آورد و شریعتی هشدار داد که افتادن در این دام اولین آسیبش برای خود روحانیت است. همان گونه که در اروپا در زمان رنسانس باعث نابودی دین و حذف دین و روحانیت از جامعه میشود.

هشداری که امروز تا حدودی قابل لمس است. اینکه از نصیحت امام نسبت به خانواده شان درخصوص آخوند شدن تفسیر خاصی را استنباط کنی،م خیلی موجه نیست و توصیه امام به عنوان یک روحانی درباره آخوند شدن به فرزندان و نوه هاشان امری جدید و نو نیست. و بسیاری از خاندان های روحانی مانند شاهرودی و صدر و… نسلهاست که قبای روحانیت بر تن می کنند و این امر اکنون در خانواده اکثر مراجع و روحانیان بلند مرتبه رایج است و استنباط مسائلی خاص و احساسی در این باره، نوعی سطحی نگری است و چه بد که در این میان شریعتی را بکوبیم و با دفاعیات عجیب نسبت به روحانیت به تحکیم طبقه روحانیت که به نظر شهید بهشتی بزرگترین آفت روحانیت همین طبقه شدن آن است، دامن بزنیم و آن هم در زمانی که وظیفه مقابله با این پدیده برای دفاع از روحانیت متعهد بیش از هر زمان روی دوش فرزندان حزب الله سنگینی میکند.

* امضا محفوظ

پاسخ دکتر غلامعلی رجایی به ناقد

 

بعداز اینکه سایت بازتاب به درج یادداشت” حسن برو آخوندشو”اینجانب همت گماشت، ناقدی محترم دراقدامی ستودنی به نقد این یادداشت پرداخت که لازم دیدم توضیحاتی براین نقد به محضر خوانندگان گرامی ارائه نمایم واز دست اندرکاران این سایت که همواره درعمل نشان داده اند به اصول نقد و تضارب اندیشه ها اعتقاد داشته ودارند ،کمال سپاس را دارم.

“هم ازاین منظربود که امام با نظرمرحوم دکترشریعتی که به تز اسلام منهای روحانیت معتقد بود و آن را تاکید می کرد به شدت مخالف بود و آن را رد می نمود.

دکترشریعتی این نظر را با توجه به تتبعات تاریخی اش ارائه داد. تتبعاتی که در آن ها غالب روحانیون را درمقابله با رژیم های مستبد، ساکت و یا موید ستمهایشان می دید واز جمله مرحوم علامه مجلسی را بخاطردعا بجان سلطان حسین صفوی در مقدمه کتاب زادالمعاد خود و تقدیم آن به شاه بی کفایت صفوی ، روحانی درباری و مروج تشیع صفوی می نامید .ادعایی که امام در اولین فرصتی که به مصلحت دید،در رد آن، بی آنکه از دکترشریعتی نامی ببرد، سخنانی بیان نمود وآن را اشتباه و نادرست دانست و روشنفکران دینی را از ورود به عرصه چنین قضاوتهایی برحذر داشت.

عمیقا معتقد هستم یکی از دلایلی که امام تا آخرعمرشان از دکتر شریعتی به روشنی نامی نبردند و نقش بی بدیل او را دربیداری نسل جوان و برخی از متدینین تایید نکردند ،همین اظهارات تند دکتر شریعتی در باره مرحوم علامه محمدتقی مجلسی بود .چون حمایت یا تجلیل امام از دکتر شریعتی، وی را رو در روی جامعه سنتی ومقدسین مخالف دکتر قرار می داد .مقدسینی که باعث شدند وی به رغم آن همه محبوبیت و نفوذ در جامعه ایران پس از انقلاب تفسیرعرفانی سوره حمد خود را درسال 1358 که از تلویزیون پخش می شد و با استقبال گسترده مردم مواجه شده بود ،پس از 5 جلسه تعطیل کند.

این همه مطالبی است که من در یادداشت “حسن برو آخوند شو” درارتباط با دکتر شریعتی نوشتم و متاسفانه ناقد محترم در یک داوری نادرست آن را به حساب تخطئه دکتر از سوی اینجانب تلقی نموده است!

آنگونه که در این سطور می بینید در این یادداشت :

1- به نحوه موضعگیری امام درباره نقش روحانیت پرداخته ام و نه دکتر شریعتی و بطور گذرا در مثالی بدون جانبداری به موضع ایشان درقبال دکتر شریعتی پرداخته ام .

2- به ارائه دیدگاه ونظرخود مبنی بر عدم تایید امام بطورعلنی از موضع دکتر شریعتی در قبال ایشان – نه همه مواضع دکتر- اشاره کرده ام و این البته بمعنای تخطئه همه نظرات ومواضع مرحوم دکتر از سوی امام نیست.

3- بر خلاف ادعای ناقد محترم، من نه تنها دکتر شریعتی را تخطئه نکرده ام بلکه حتی به نقش بی بدیل ایشان در بیداری نسل جوان وبرخی از متدینین اشاره نموده ام .آیا این بمعنای تخطئه دکتر است که ناقد محترم در سراپای نوشته خود به آن پرداخته است؟

4- من در جلد چهارم سیره امام خمینی که بطور مستقل به بیان خاطراتی در باره نظر امام در باره دکتر شریعتی پرداخته ام، از تاسف امام نسبت به درگذشت زود هنگام دکتر از قول جناب آقای سید محمود دعایی اشاره کرده ام و در خاطره دیگری از قول جناب آقای صالحی کرمانی گفته ام که امام ایشان را از مطالعه آثار دکتر ونقل گزیده آنها برای دانش آموزان دبیرستانهای کرمان- که اودر آنها تدریس می کرد- منع نکرده است.

5- در پایان با تاکید براینکه بنده با نظر امام درمورد اشتباه دکتر شریعتی در ارائه تز اسلام منهای روحانیت موافقم- واین البته بمعنای آن نیست که من شیفته هرگونه نظراز سوی امام باشم یا روحانیت را طبقه جدابافته وتافته ای بدانم که همیشه بار عملکردی حق بجانب او بوده وهست! – به خاطره ناشنیده ای ازجناب حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی، نوه گرامی امام که مدتی را درسالهای 65 و66 درخدمت ایشان درتبلیغات جبهه وجنگ قرارگاه خاتم الانبیاء بودم، اشاره می کنم که وقتی قصد داشت به مرخصی برود، از وی خواستم بطور خصوصی دردیداری که با امام دارد نظر ایشان را درباره دکتر شریعتی بپرسد که پذیرفت. پس ازاینکه از مرخصی به قرارگاه بازگشت، به من گفت: در مورد دکتر از آقا سوال کردم ،فرمود: من بنا ندارم دراین مساله وارد بشوم. .