برای مشاهده نتایج کلید Enter و برای خروج کلید Esc را بفشارید.

آزادیهای اجتماعی حاصل از حاکمیت دموکراسی، و آزادیهای اجتماعی توجیه کننده استبداد

بسم الله الرحمن الرحیم

آزادیهای اجتماعی حاصل از حاکمیت دموکراسی، و آزادیهای اجتماعی توجیه کننده استبداد

در تاریخ سیاسی ما از انقلاب مشروطه تا کنون حکومتها از سوئی و جبهه مقابلشان مردم و جریانهای سیاسی ،در رابطه با آزادی و گونه های کلان و یا محدود آن باهم در چالش نظری و جنگ سیاسی بوده اند. زمانیکه در مجلس مشروطه نمایندگان در رابطه با حقوق شاه برای نخستین بار مشاوره میکردند، و نماینده تبریز نسبت به مقدار حقوق ماهیانه شاه معترض بود،

محمد علی شاه با قهر و غضب شاهانه دستور داد مجلس را بمباران کنند. و همچنین رضاخان میر پنج وقتی با اعتراض جمعی از نمایندگان نسبت به اختیارات خود روبرو شد، به فروغی دستور داد که ..در این طویله را ببند.. !! اما رضاخان و همکارانش با کشف حجاب اجباری و تحمیل لباس یک شکل به افراد مثل نظامیان یک پادگان، مدعی یک نوع از مدرنیسم شد.

این شکل از آزادیهای اجتماعی در در پرتو استبداد سیاسی مطلقه حتی در نظامهای کمونیستی نیز به مدت 60 سال توجیه کننده نظامهائی بود که در خشونت و سانسور گوئی سبقت رو از همه نظامهای سابق ربوده بودند. فروپاشی شوروی سابق با اصلاحات گورباچفی شاهد زنده است در تاریخ معاصر ما، که آزادی های اجتماعی در پوشش و یا تفریحات شخصی نشانگر حضور آزادی سیاسی و حقوق مدنی نیست.

در بلوک لیبرالیزم قدیم و جدید آزادیهای سیاسی از قبیل حق تشکیل احزاب و جامعه مدنی ،و مطبوعات آزاد و نقد حاکمیت به عنوان حقوق بدیهی شهروندی ، از اصول بدیهی وجود آزادی قلمداد میشود.به همین خاطر لیبرال دموکراسی در به کار گیری اصول حقوق شهروندی از سوسیال دموکراسی جلوتر است.

در تاریخ سیاسی ما نیز دوران خاندان پهلوی ها پدر و پسر که هر دو با کودتا حکومت خود را بر مردم تحمیل کردند، آزادیهای اجتماعی و فرمایشی به عنوان یک دکور برای عوام فریبی وجود داشت. بطوریکه پادو های این نظام و بهره مندان از آن اینک در داخل و خارج، با بازگوئی آزادی زنان در پوشش و تفریحات و عدم ممنوعیت مصرف الکل و غیره مدعی هستند که آنها بنیانگذار مدرنیسم در خاورمیانه بوده اند..!!!

اما چنانکه شاهد بودیم آن آزادیهای فردی آنهم در مسائل ابتدائی در پرتو یک دیکتاتوری مطلق العنان کودتاچی ، تنها به معتاد کردن مردم به یک زندگی بی هدف و حداقلی است که از هرگونه رشد اجتماعی و به خصوص پرورش سیاسی شهروند مسئول خالی است.

آنها به تبعیت از دموکراسی آمریکا مجلس سنا و شورا بر پا کردند، و هر دوی آن را از چاکران و آستان بوسان برگزیده خود پر نمودند. بطوریکه هر دوی آنها به مجلس امضای فرامین شاه و خانواده اش تبدیل شده و از کوچکترین اختیار مستقل برخوردار نبودند.

اما مجلس سنا و نمایندگان لیبرال دموکراسی آمریکا دولتها را تعیین و آنها را در اعمال حاکمیت ،بر اساس قانون اساسی در بردارنده حقوق اساسی مردم، موظف به انجام مسئولیتهای خود کردند. بنابراین قیاسهای مع الفارق عده ای نو کیسه گان که زمانی مدعی حاکمیت بلامنازع دیکتاتوری پرولتاریا بودند، از مدرنیسم پهلوی با مدرنیسم غرب ،یک نوع به سخره گرفتن خویش است.

بیشترین تبلیغ و تلاش این جریان مافیائی در مدرن بودن استبداد کودتاچی پهلوی اول و دوم راجع به زنان و آنهم به خصوص در عرصه پوشش آنهاست. در صورتیکه این تلاش مرموز و حرفه ای به عنوان یک مأموریت ،برای آماده کردن زنان شرق جهت مصرف کالاهای کهنه و نو بوده است. مرحوم جلال آل احمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران از مجله تایم سندی را ارائه میدهد که روشنگر بسیاری از مسائل است. .

( مدارس آفریقائی که اروپائیان تأسیس می کنند هدفشان این است که بومیان را اول غربزده کنند، سپس تعلیم بدهند. و با وجود این حقیقت که امروز رهبران سیاسی آفریقا اغلب ضد غرب و استعمارند، هدف دانشگاه های آفریقای سیاه چندان فرق نکرده. در اوگانداا با جمعیت 6845000 نفر و در آمد سرانه 8 دلار در سال ، شاگردان دانشگاه ما که ره ره به سبک آکسفورد رقص پیر پسران می کنند. و در ناهار خانه ها با لباس رسمی حاضر میشوند،و به عنوان ورزش اسکواش و کریکت و رگبی بازی می کنند.

در هیچ جای محیط دانشگاه کوچکترین نشانی از میراث محلی،و هنرمندانه موسیقی غنی آفریقائی نیست. برنامه دانشگاه نیز به همین حد بی معنی است. به جای آن که درس هائی در اقتصاد و کشاورزی آفریقا بدهند که در سازندگی آفریقا موثر است دانشگاه ماکه ره ره تمام تأکیدش بر اصول سنتی غرب است.

مثل فلسفه اخلاق یا فبسفه یونان . هر چند اوگاندا چندین لهجه محلی دارد و زب غالب دانشجویان اوگاندا است تنها زبان رسمی دانشگاه زبان انگلیسی است. … صفحات 418 و 419 خدمت و خیانت روشنفکران مرحوم جلال ..آل احمد .

هدف از بیان این نکته آنهم با استناد به کتاب جلا ل این بود که قادر باشیم در بازار مکاره استعمار و استبداد دوران ، آزادی سیاسی یعنی حق حاکمیت مردم را در جنگ زرگری سلطنت و روحانیت بیشتر روشن و مشخص کنیم . اگر آزادی های اجتماعی بر اساس یک قانون سالاری و حقوق محوری در حوزه حاکمیت کلان سیاسی نباشد، ما همچنان دچار این شعبده ها و مترسکها خواهیم بود.شکل گیری

سلطنت و روحانیت در تاریخ سیاسی ما بر اساس هژمونی مطلق ارباب و رعیتی و عالم و عوام بوده است. ایندو جریان استعماری با یاری گرفتن از خارج، در تمامی نهضت های رهائی بخش خود را بر مردم تحمیل کرده اند.

ایندو با در اختیار گرفتن پول نفت نیروی نظامی را بنیاد نهاده اندکه به جای حفاظت از جان و ناموس مردم، خود اولین متجاوزین به حیثیت آنها هستند. همانطور که سلطنت با بامبولهائی چون آزادی زن و غیره، مدعی مدرنیسم شده، روحانیت در پیروی از آن از بیان خمینی اعلام کرد که { آب و برق را مجانی می کنیم ، اتوبوس را مجانی می کنیم به این حد راضی نباشید}

آیا دانشجویان مبارزی که دانشگاه را سنگر آزادی کردند، برای اتوبوس مجانی و آب و برق مجانی قیام کرده بودند، یا برای آزادی سیاسی و حق حاکمیت ملی؟ بدون شک خمینی بر نوعی پوپولیسمی که در ادبیات چپ ایران بود سوار شد، و از این طریق لقب ضد امپریالیست هم بدو از جانب حزب توده و اکثریتی ها پیرو خط امام عطا گردید.

همانطور کودتاچیان 28 مردادی با آزادی پوشش و تفریحات آزاد، خود را حامی و مجری اعلامیه حقوق بشر کذائی کوروش نامید!!! در نظامهای لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی غرب حقوق شهروندی بر اساس بنیادهای جامعه مدنی ، آزادی را بنیان استراتژیک این حقوق تعریف کرده است ، در صورتیکه استبداد سلطنتی برای نفی همین پایه اقدام به کودتا کرد.

آنگاه با نفی آزادی از بنیاد حاکمیت، مافیائی را بر جامعه مسلط کرد که هر از گاهی با بذل و بخششی از پول نفت ، مدعی ساختن ایران نوین بود. اما دنیا شاهد بود که این ایران نوین، چقدر پوشالی و مضحک است. با مروری حداقلی به کارنامه پهلوی پدر و پسر و قحطی که آنها با سرکوب و کودتا و سانسور، در جغرافیای سیاسی ایران ایجاد کردند، کسانی چون خمینی و امثالهم از آن سر برآوردند.

بنابراین آزادی های اجتماعی که از سازماندهی کلان دموکراسی یعنی حاکمیت مردم به وجود آمده باشد، چون مصنوعی و اعطائی نیست ، بلکه جزء حقوق پایه ای است، در جامعه بنیانگزار و سازماندهنده تشکلهائی مدنی است که همیشه در مقابل حاکمیت از این این حقوق دفاع و حفاظت می کند.

بنابراین کسانیکه با حمایت از استبداد و فراتر از آن با دریوزگی در آستان ولایتش مدعی حمایت از پرنسیپهای آزادی هستند، در حکم همان چوپان درغگوی قصیه های فارسی ما می باشند. اینها از نوع سلطنتی و یا ولایتی اش با دم زدن از آزادی و اظهار همدردی مزورانه با مردم تنها به دنبال فرصت بازسازی و بازتولید استبداد بوده، و بدون شک فی سبیل الله هم کمر به این مأموریت نبسته اند.

امروز جامعه شناسانی چون حسن قاضی مرادی و علی رضاقلی در مقابل امثال سروش و زیبا کلام که استاد مغلطه و سفسطه هستند، به شیوه اصولی بنیادهای استبداد خیز و لمپن پرور را تبیین می کنند . چون همانطور که سروش در کتاب حکمت و معیشت اعلام وفاداری به میراث خمینی می کند، زیبا کلام هم رضاخان میرپنج را ازبنیانگذاران مدنیت و قانون می شمارد.

و نسل دوم که در کودتای 30 خرداد 1360 نوجوان بودند، با آموزش از طریق این اشخاص صاحب نظر و مطالعه عمیق آثار معلمانی چون شهید دکتر علی شریعتی و مرحوم بازرگان و غیره؛ شناخت کامل از دو نیروی مافیائی سلطنت و روحانیت بدست می آورند.

این شناخت نسل دوم را در سازماندهی دموکراسی بر اساس جمهوریت ، از آفتهای ایندو جریان هژمونی طلب و غارتگر و شکنجه گر حفظ خواهد کرد. بنابراین باید تأکید کرد که مدرنیسم در ایران بدون زیربنا و پشتوانه حاکمیت دموکراسی ، تنها نقابی است بر چهره کریه ..سلطنت و ولایت که بتوانند هرگاه لازم شد در پشت آن خود را مخفی کنند.

زن مدرن غربی لباسش را خودش انتخاب می کند و نه به حکم آجان از سر برمی دارد و نه به حکم آخوند خود را در آن مخفی می کند. از این رو تجربه های تاریخ سیاسی ما به زبان گویا ، بیانگر این اصل است که در سازماندهی کلان دموکراسی برای تأمین و تضمین حقوق شهروندی ، بایستی از ایندو طیف گذر کرد.

کسانیکه به هر بهانه و دلیلی ایندو را باردگر با حق ویژه وارد امری چون شکل گیری آلترناتیو دموکراتیک سازند، به خود و آزادی و مردم خویش خیانت می کنند. ایندو براساس کارنامه سراسر چپاول و قتل و کودتا و خیانت، نخست باید در یک دادگاه ملی/ بین المللی به عملکرد خود پاسخگو باشند.

مگر میشود فرزندان خامنه ای و لاجوردی و گیلانی و ری شهری و امثالهم را فردا روزی در کشورهای غربی با ثروت تاراج شده از مردم ، نام نیروی سیاسی و یا فراتر از آن اپوزیسیون نهاد. ؟؟؟ !!! همانطور که در گفتار و نوشتار .. اپوزیسیون استبداد یاد آور شدیم، اپوزیسیون استبداد آزادیخواهان هستند.

به همین خاطر کروبی و موسوی و خاتمی هم مثل خاندان پهلوی، نه تنها اپوزیسیون نیستند بلکه، مجرمینی هستند که بدون شک دادگاه مردم با حضور ناظرین بین المللی در انتظار آنهاست. اما در دین مبین اسلام راه توبه بازگذاشته شده، همه این مجرمین و خائنین میتوانند به سوی مردم باز گردند.

و مقدمه این بازگشت اعتراف به جرم و جنایت خود و بازگرداندن ثروت مردم به نمایندگان آنها می باشد. خاندان پهلوی و خاندان خمینی باید به جای مانور اپوزیسیونی و یا جامعه مدنی و غیره، تا دیر نشده استغفار کنند. مقدمه این استغفار پذیرفتن حق حاکمیت مردم است..در چهارچوب یک نظام جمهوری .

سلام بر شهدای راه آزادی سلام بر مبارزین راه آزادی

زنده باد دموکراسی توحیدی مرگ بر اصل ولایت وقیح چه با عمامه و چه با تاج

نهضت تشیع علوی … فرودین 1392 برابر با مارس 2013

 

.