برای مشاهده نتایج کلید Enter و برای خروج کلید Esc را بفشارید.

علم الهدی، دشمن خدا


اینکه بالاخره یکی از سران این حکومت حاضر شد با استناد به آیات و روایات، مطلب خود را مستدل نموده و حرف خود را اثبات نماید، موجب شادمانی است. رجوع سران حکومت به منابع دینی، میزان سواد مذهبی آنها و اندازه تقوا و انصافشان را نمایان می سازد. برای حکومتی که ولایت فقیه را یک اصل مترقی می داند و ادعایش می شود که حکومتش مشروعیت الهی دارد و تکیه بر تخت امام زمان زده و جانشین خدا بر روی زمین است، واجبترین امر این است که سواد کافی در دین داشته باشد. چنانچه فردی ادعای جانشینی خدا نموده و بگوید که اسلام و قرآن مجسم است ولی از بدیهیات اسلام بویی نبرده و معلومات کافی از این مکتب نداشته باشد، ادعایش بیش از کذب و دروغ نیست.

جنبه های سیاسی نامه جناب علم الهدی را به قلمهای بیشماری که به آن پاسخ خواهند داد وا می گزارم و صرفاً در این مجال به نحوه استفاده ایشان از قرآن و روایات می پردازم.

علم الهدی از فراز آغازین بیانیه میرحسین بشدت برآشفته و ابراز داشته چرا افرادی که پرچم یا حسین را دور سر چرخانیده و در آتش انداخته و اعلام جنگ با امام حسین نموده اند را مردمی خداجوی خوانده اید، در حالیکه همه تصاویر و فیلمهای موجود روز عاشورا، بجز مونتاژها و دغلبازیهای صدا و سیما، عکس این را نشان داده و حکایت از حملات وحشیانه یزدیان به عزاداران حسینی است. این مردم شش ماه است که فریاد الله اکبر و یاحسین شان قطع نشده است، چگونه می توان حکومتی که دستش بخون و به هزاران نجاست از قبیل کهریزک و امثالهم آلوده است را حسینی و مردم مظلوم و بی پناه ایران را مخالف حسین معرفی کرد؟ اگر جناب علم الهدی واقعاً ذره ای به امام حسین ارادت داشته باشد نباید عشق به حسین را با اعتقاد به جمهوری اسلامی برابر قرار دهد. هزاران حکومت فاسد بوده اند که ادعای حسینی بودن داشته اند، جمهوری اسلامی هم یکی از آنها است. صدام یک نمونه بسیار روشن است که ادعا داشت امام حسین جد او است. لطفاً بجای اینکه خودتان را به امام حسین بچسبانید، تلاش نکنید که ایشان را به خودتان چسبانیده و سرنوشت امام حسین در این مملکت را با سرنوشت خودتان گره بزنید. اینکه فردی نظیر شما خود را دربان حرم حسینی بداند به این معناست که جز قلیل افرادی که مورد تأئید جمهوری اسلامی هستند کس دیگری را به حرم راه ندهند و میلیونها نفر را بجرم ضدیت با حسین بیرون حرم نگه دارند. شما چکاره حسین هستید و چه وکالتی از طرف حسین دارید که انگ حسینی و ضد حسینی به افراد بزنید؟ آیا در پیشگاه امام حسین از چنین اظهارات سخیفی خجالت نمی کشید؟ آیا جز این است که امام حسین را فدای منافع خودتان می کنید که توجیهی برای کشته های روز عاشورا داشته باشید؟ اگر در روز عاشورا کسی پرچم حسین را در آتش انداخته باشد همانا مزدوران و هنرپیشه های خودتان بوده اند، نه مردم ایران.

جناب علم الهدی در ادامه می گوید: «در عصر تاسوعا وقتی عمر سعد به لشکر خود فرمان یورش به طرف سیدالشهدا(ع) داد، آنها را خیل الله نامید وفریاد زد (یا خیل الله ارکبی وبا الجنه ابشری) ای لشگر خدا سوار شوید به بهشت شما را بشارت باد.» با توجه به این فرمایش بهتر است که سئوال شود چه کسانی و با چه شعاری عصر تاسوعا به حسینیه جماران حمله کردند؟ آیا آیت الله خمینی و بیت ایشان هم یزیدی محسوب می شوند؟ مگر افراد اعزامی از بیت رهبری به مجلس عزاداری حسین در حسینیه جماران با شعار حیدرحیدر حمله نکردند؟ مکر آنها همچون لشگر عمربن سعد خود را خیل الله (لشگر خدا) نمی خواندند؟

اگر می بینید که آحاد مردم ایران از معتقد و غیرمعتقد، به حسین و ایام دهه محرم احترام می گزارند فقط بخاطر آزادگی حسین و دفاعش از مظلوم است و شما می خواهید این تصویر زیبا را از ذهن این مردم پاک کرده و تصویر مشتی حرامی پست فطرت که با قمه و زنجیر و حیدرحیدر گویان به مجلس عزای حسین در جماران حمله کردند را جایگزین آن نمائید؟ نمی توانید.

در ادامه جناب علم الهدی افاضه می فرمایند که: «شما فرمودید بنده از بلندگوی دولتی صحبت کردم، یقینا حدود دومیلیون وپانصد هزار مخاطب بنده هم در آن روز به نظر شما جمعیت دولتی بودند و حبذا به دولتی که این همه جمعیت دارد.» به جنابعالی توصیه می کنم ابتدا به گزارش محرمانه وزارت کشور از این تجمع مراجعه بفرمائید که نوشته است بین 300 تا 500 هزار نفر در تظاهرات روز چهارشنبه تهران شرکت داشته اند، این گزارش را در بولتن ویژه عاشورا برای همه کسانی که حکومت آدم حساب می کرده فرستاده اند، فرض بر این است که برای شما هم فرستاده اند، برای چه دروغ می گوئید، حداقل اگر می خواهید دروغگویی کنید هم به آمار روزنامه وزین کیهان استناد کنید که تعداد شرکت کنندگان را 4 میلیون نفر دانسته است، آنهم با تخفیف، اگر کیهان را قبول ندارید حداقل به مصاحبه رسمی وزیر کشور راستگوی حکومت استناد کنید که آمار قطعی را سه و نیم میلیون نفر می داند. این دو میلیون و پانصد هزار نفر را از کجا درآورده اید؟ اگر تعداد جمعیت از نظر شما ارزشی دارد و ملاک فقط مشروعیت خدادادی نیست، شما که با وجود هزاران اتوبوس، جرأت نکردید مراسمتان را در میدان آزادی بگذارید و به پر کردن میدان انقلاب راضی شدید، پس در خصوص جمعیت میلیونی تظاهرات خاموش 25 خرداد که جمعیت، بدون اتوبوس و بخشنامه، از میدان امام حسین تا میدان آزادی را پر کرده بودند چه می فرمائید؟ آنها حساب نیستند؟

اگر برای حضور مردم ارزش قائل هستید چرا از دادن مجوز تجمع به مخالفین اینهمه هراس دارید؟

در ادامه، جناب علم الهدی به آیاتی از قرآن استناد می کند. قبل از پاسخگوئی ضرورت دارد که نکته مهمی در مورد قرآن ذکر شود. قرآن تنها کتابی است که در سوره های آغازین خود بر این نکته تأکید می کند که قرآن، هم می تواند سبب هدایت باشد و هم سبب گمراهی و ضلالت. چنانچه بخاطر منافع شخصی و سوء استفاده سراغ قرآن بروید، قرآن بنا به تصریح خود، بزرگترین عامل گمراهی خواهد بود، ولی چنانچه کلام قرآن را آنگونه که هست دریابید، راهی بسوی هدایت خواهد بود. بنابراین قرآن راه اینکه با استناد به آیات آن، حوادث روز و امور حکومتی را خطاب قرار دهیم بسته است و نه جناب علم الهدی و نه هیچکس دیگری حق ندارد برداشت خودش از قرآن را بجای کلام خدا جا بزند، اینکار هتک حرمت قرآن و توهین آشکار به آن است.

جناب علم الهدی به ورطه بسیار خطرناکی درغلطیده و مدعی می شود: «شما فرمودید بنده مردم را به جنگ با یکدیگر دعوت کردم، به اینکه یک عده را حزب الله و یک عده را حزب الشیطان نامیدم. این اشکال شما قبل از اینکه به بنده وارد باشد، به خدا وارد است. در مورد حزب الله در آیه ۵۶ سوره مائده که خداوند می فرماید (ومن یتول الله ورسوله والذین امنوا فان حزب الله هم الغالبون) حزب الله را پذیرای ولایت خدا و رسول و کسانی که ایمان آورده اند معرفی می کند که این ولایت پذیران در امت اسلامند.» ایشان با اظهارات اخیر خود اثبات می کنند که حکومت نه تنها برای امام حسین ارزش و احترامی قائل نیست، بلکه از اهانت به خدا و کفرگوئی هم برای حفظ قدرت ابایی ندارد. اگر اندیشمندی در جامعه ما نسبت به تقسیم بندی ملت ایران به حزب الله و حزب الشیطان از سوی یک حقوق بگیر نظام اعتراضی داشته باشد، جناب علم الهدی بدلیل مشغله زیاد و نداشتن فرصت پاسخگویی، وی را به خدا حواله می کند که این اعتراض را به خدا نموده و اگر این ایده و تقسیم بندی را جاهلانه و غیر انسانی می داند آنرا بحساب خدا بنویسد. واقعاً از اینهمه شناعت، زبان و قلم قاصر می شود که چه بگوید. ولی جناب علم الهدی، آن خدائی که چنین برداشتی از کلامش دارید ارزانی خودتان، ما یقه شما را بعنوان تولیدکننده این اراجیف گرفته و این شما هستید که باید شهامت پاسخگویی داشته باشید، چرا اظهارات سخیف و ضدقرآنی خودتان را به خدا نسبت می دهید؟

این ملت حداقل آنقدر سواد دارد که بجای توجه به این خزعبلات، به تفاسیر قرآن مراجعه نموده و دریابد که چگونه شما و همراهانتان برای چند روز بیشتر ماندن در قدرت، آیات قرآن را دروغ معنی کرده و برداشت مطابق میل خودتان را می کنید. شما را ارجاع می دهیم به تفسیر المیزان مرحوم علامه طباطبایی که در خصوص این آیه می گوید: « نبايد فريب جمله آخر آيه يعنى: ” فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ” را خورد و خيال كرد كه اين جمله تنها مناسب با ولايت به معناى نصرت است. زيرا اين جمله با معانى ديگر ولايت يعنى تصرف و محبت نيز مناسبت دارد، براى اينكه غلبه دينى و انتشار دين خدا در همه عالم كه يگانه هدف اهل دين است محتاج است به اينكه اهل دين به هر وسيله شده به خدا و رسول متصل و مربوط شوند، چه اينكه اين اتصال به نصرت خدا و رسول باشد و يا به قبول تصرفاتشان و يا به محبت و دوست داشتنشان.» تفاوت تفسیر را ببینید با معنی غلط و نسبت دروغین جناب علم الهدی به این آیه. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه اعتقاد دارد که برای انتشار جهانی دین خدا باید به هر وسیله ای محبت و دوستی مردم را جلب نمود و جناب علم الهدی در مملکتی که همه خودشان را مسلمان می دانند، همه مخالفین حکومت را حزب الشیطان می نامد.

ایشان در ادامه توهین های خود به خداوند، آیات بی ربط دیگری را نقل نموده و می گوید: «مقصود بخشی از امت اسلام بودند که منافق شدند و با یهود همدست گردیدند، پس به گفته شما خداوند در اینجا با تقسیم امت به حزب الله وحزب الشیطان آنها را به جنگ داخلی واداشته است.» مشخص نیست که جناب علم الهدی چه قصدی از این اهانت های بیشرمانه به خداوند دارد ولی اگر کسی هم دچار نفاق و همدستی با یهود باشد، قطعاً خود حکومت اسلامی است، نه مردمی که به عشق میهنشان و برای سربلندی ایران، جان بر کف گرفته و در مقابل چپاولگران ولایت فقیه که مملکت را بتاراج برده اند ایستادگی می کنند. دولتی که با نفی یک واقعیت تاریخی یعنی هولوکاست، تلاش نمود تا اسلام را همردیف جنایتکارترین فرد تاریخ یعنی هیتلر قرار داده و با اعطای مظلومیت به دولت اسرائیل، سبب شود تا فلسطینیان دچار رنج بیشتری شوند، بزرگترین خدمت را به صهیونیسم کرده است. جمهوری اسلامی به دروغ، شعار ضد اسرائیلی سر می دهد و در عین حال به اسرائیل نفت می فروشد و بر علیه دولت قانونی فلسطین پول خرج می کند و دستور ترور رهبران آنها را به عمله خود یعنی حماس می دهد.

آیات 14 تا 19 سوره مجادله که مورد سوء استفاده جناب علم الهدی قرار گرفته، بنا به تصریح تفسیر المیزان سرگذشت دسته‏ اى از منافقين را ذكر مى‏كند كه با يهوديان دوستى و مودت و با خدا و رسولش دشمنى داشتند، و ايشان را به خاطر همين انحراف مذمت نموده و بطور کلی در سرزنش دروغگویی و دروغگویان است و حتی به این اشاره می نماید که اینان در روز قيامت هم براى خدا سوگند خواهند خورد، همان طور كه در دنيا براى شما سوگند مى‏خورند. سوگند دروغ خوردنشان در روز قيامت با اينكه آن روز، روز كشف حقايق است، از اين باب است که در دنيا به دروغ عادت كرده بودند، هميشه بنا را بر اين داشتند كه باطل را سرپوشى براى حق كنند، و آن را با سوگند دروغين بصورت حق جلوه دهند.

جناب علم الهدی چنانچه اعتقاد به قیامت داشته باشند می توانند تصور کنند که چگونه دروغگویی در این دنیا سبب می شود که حتی در روز جزا هم بخواهند با دروغ، خداوند را فریب دهند. دروغگویی برای نظام جمهوری اسلامی بصورت یک عادت درآمده و بهمین دلیل اگر در محضر خدا هم قرار بگیرند نمی توانند از عادتشان دوری کنند، لابد جناب علم الهدی به خدا هم خوهد گفت که تقلب در انتخابات بخاطر حفظ دین بوده و یا اینکه دویست هزار نفر را دو و نیم میلیون نفر گفتن برای عظمت دادن به دین بوده است. این چه خدایی است که امثال شما تا این حد پائینش می آورید و اگر چنانچه دروغگویی های شما نباشد، دینش و قرآنش از بین می رود؟ این چه خدایی است که خودش توان حفظ دینش را ندارد؟

خداوند در پاسخ این دروغگویان به آنان جواب می دهد که قرآن، سینه‌چاك نمی‌خواهد، همانگونه که در آیه 9 سوره حجر آمده: «إنا نحن نزّلنا الذکر و إنا له لحافظون» ما قرآن را نازل کردیم و خودمان نیز آنرا محافظت خواهیم نمود. این پاسخ دندان شکن، امثال جناب علم الهدی را درمانده و ساکت می نماید و راه دیگری برای توجیه رفتار خود نمی یابند، خداوند نیاز به اعمال هیچ بنده ای تحت شعار حفظ دین خدا ندارد، تلاش برای حفظ دین خدا، بدترین نوع بی احترامی به خدا و ناتوان خواندن وی در محافظت از قرآن و دینی است که نازل نموده است. خدایی که دینش فقط با دروغ پراکنی و توهین های بی پایان جناب علم الهدی برپا می ماند، آیا قابل پرستش است؟

تفاوت حکومت با جنبش سبز در همین نحوه نگرش به مقوله دین و خدا است، حکومت، خدایی ناتوان را تصویر می کند که بدون یاری ولایت فقیه و کهریزک و شلاق و شکنجه و اعدام و باطوم و گاز اشک آور، دوام نخواهد آورد و قرآنی را در نظر دارد که بدون گشت ارشاد و آزار سادیستی مردم ایران، از بین می رود، و معادی را اعتقاد دارد که بدون کاربرد پس گردنی برای بردن مردم به بهشت، همه راهی جهنم شده و بهشت خالی خواهد ماند. این خدا، این اسلام، این قرآن و این آخرت مورد نظر جمهوری اسلامی، ناقص و علیل و بر خلاف عقل است. مردم ایران بر خلاف حکومت، خدایی را می پرستند که دریای رحمتش بیکران و بخشنده است، بجای تعبد بندگانش بدنبال عشق آنها است و به هیچ بنده ای اجازه نداده تا برای دیگران تعیین تکلیف نموده و راه رسیدن به خدا را تعیین کند.

جناب علم الهدی با اشاره به بخشی از بیانیه مهندس موسوی مبنی بر اینکه چرا مردم ایران را بزغاله و گوساله نامیده، می توجیهد که: «این تعبیر را خداوند در قرآن در دو آیه عنوان فرموده است، یکی در آیه ۱۷۹ سوره مبارکه اعراف: (ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لا یبصرون بها ولهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون) در این آیه کسانی که دل دارند و فهم ندارند، چشم دارند و بصیرت ندارند، به چهارپایان تشبیه شده اند.

آیا کسانی که قدرت فهم امتیاز اصل مترقی ولایت فقیه را ندارند و با آن دشمنی می ورزند و شعار علیه آن می دهند، مصداق این اشخاص نیستند؟»

بسیار بعید بنظر می رسد که هیچیک از تفاسیر معتبر قرآن در دسترس جناب علم الهدی نباشد، همه این تفاسیر دلالت بر این دارند که این آیه داستان ديگرى از داستانهاى بنى اسرائيل را شرح مى‏دهد، و آن داستان” بلعم باعورا” است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در خصوص این آیه می گوید: «خداى تعالى پيغمبر خود را دستور مى‏دهد كه داستان مزبور را براى مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهرى و وسايل معمولى براى رستگار شدن انسان و سعادتش كافى نيست، بلكه مشيت خدا هم بايد كمك كند، و خداوند، سعادت و رستگارى را براى كسى كه به زمين چسبيده (سر در آخور تمتعات مادى فرو كرده) و يكسره پيرو هوا و هوس گشته و حاضر نيست به چيز ديگرى توجه كند، نخواسته است، زيرا چنين كسى راه به دوزخ مى‏برد.» و داستان بلعم باعورا قطعاً سرگذشت عبرت آموز نظایر خامنه ای و علم الهدی و یزدی و جنتی و همراهانشان است که علیرغم عالم بودن، به فرعون و فرعونیت گرایش یافتند و خود، طاغوت شدند. حداقل بلعم باعورا اسم جلاله خدا را می دانسته، ولی باز هم در برابر وسوسه قدرت و شهوت ثروت تسلیم شد، شماها چه دارید؟ شمائی که به این راحتی قرآن را زیر پایتان لگدمال می کنید تا تفسیر دروغینی را به آن نسبت دهید، شمائی که برایتان مهم نیست نسبت دروغ دادنتان به قرآن شاید باعث از بین رفتن اعتقاد عده ای (آنهایی که فکر می کنند واقعاً این اکاذیب شما در قرآن آمده است) نسبت به قرآن شود.

اما آنچه برای تمثیل قرآن در مورد چهارپایان جعل کرده اید، بخوبی در تفسیر المیزان پاسخ داده شده است. علامه می فرماید:«چون جلب نفع، مقدم بر دفع ضرر است، و اگر در انسان قواى دافعه و غضبيه نيز به وديعه سپرده شده باز بخاطر همان قواى جاذبه شهويه است، و غرض نوع انسان در زندگى حيوانيش اول به تغذى و توليد مثل تعلق مى‏گيرد، و سپس، براى حفظ و تحصيل اين دو غرض، قواى دافعه را اعمال مى ‏كند، و اگر به انعام تشبيه شدند با اينكه اينگونه اشخاص خوى و خصال درندگان را نيز دارا هستند، براى اين است كه در ميان صفات حيوانيت، تمتع به خوردن و جهيدن كه خوى انعام است مقدم‏ تر نسبت به طبع حيوانى است.» بزبان ساده تر منظور از این تشبیه این است که برخی اوقات خصائل حیوانی انسان، نظیر علاقه به خوردن و شهوت، بر سایر قوای او غلبه می کند، نه اینکه به انسان، به اشرف مخلوقات توهین شده و او را حیوان خطاب کرده باشند.

علامه بارها در تفسیر خود تکرار می کند که قرآن مؤدبانه ترین کلام است و هیچ توهینی در آن نیامده است، همچنین در همین قرآن، خداوند به خودش برای خلقت «انسان» بارک الله گفته است (فتبارک الله الاحسن الخالقین)، توجه فرمائید که خداوند برای خلقت «انسان» بخودش تبریک گفته است، بدون پسوند رنگ و نژاد و مذهب و نوع عقیده.

حال با چه مجوزی جناب علم الهدی بخود اجازه می دهند که به «انسان» مخلوق خدا، توهین نموده و آنچه لیاقت خود و رهبرش است را به مردم خطاب نماید و پس از آن نیز با وقاحت و بیشرمی و با لکه دار نمودن قرآن و جعل و دروغ، برای عمل زشت خود دنبال شاهد از قرآن بگردد و سرانجام نیز به خداوند نسبت دروغ «بی ادبی» بدهد، برای افرادی که بوئی از شرافت و انسانیت برده باشند، قابل فهم و درک نیست. ضمن اینکه این تشبیه و تمثیل نیز برای «بلعم باعورا» و مصداق عالمینی است که آخرتشان را به مقام و مال دنیا فروخته اند.

علم الهدی همچنین به آیه ۴۳ و۴۴ سوره فرقان اشاره و می گوید:« (ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا) در این آیه هم کسانی که هوای نفس خود را معبود خود قرار دهند، به انعام و چهارپایان تشبیه شده اند. آیا کف وسوت زدنهای روز عاشورای حسینی با آن قیافه های منکر مصداق این اشخاص نیستند؟» و بازهم خرج کردن بی مهابا از قرآن، در حالیکه همه تفاسیر جملگی بر این تصریح دارند که این آیه فقط در خصوص کفار است، چگونه چنین معمم بی تقوایی، بدون اینکه ترسی از خدا داشته باشد، براحتی مردم ایران را کفار دانسته و چنین آیه ای از قرآن را دستاویز خود قرار می دهد. تفسیر المیزان در مورد این آیه می گوید: «اين آيه اصل علم را نه از حيوانات نفى مى‏ كند و نه از كفار، بلكه از كفار پيروى از حق را به خاطر اينكه عقل فطرى انسانيشان بوسيله پيروى هوى تيره و محجوب شده نفى مى‏كند.»

جناب علم الهدی، باور کنید بعضی وقتها نگاه کردن به آینه ثواب زیادی دارد، شما تصویر خودتان و جناب خامنه ای را در کنار تصویر نداها و سهرابها و جوانانمان در روز عاشورا در تمام دنیا منتشر نمائید و اگر فکر می کنید خداوند در خلقتش کمال داشته و به بندگانش عقل هم داده است، ببینید «مصداق قیافه منکر» چه کسی است. اگر خداوند در قرآن می فرماید که (ان انکر الصوات لصوت الحمیر) همانا که صدای الاغ نکره ترین صدا ها است، نه اینکه صدای الاغ را نکره و زشت بداند، بلکه چون صدای الاغ بی معنی و مهمل است آنرا نکره می داند. بنابر این هر حرف مهمل و بی معنی، نظیر توهین به مخلوقات خداوند، بسان همان انکرالاصوات و نکره است.

امام جمعه مشهد در نامه خود می نویسد: «شما فرمودید به اینکه بنده گفتم (مردم توجه کنند جنگ است) مردم را به جنگ و شورش داخلی دعوت کردم. من این سخن را از خود نگفتم بنده پیرو ولی فقیه زمان رهبر عظیم الشان حکیم هستم که از ابتدای این غائله اعلام فرمودند این حرکت برنامه ریزی شده دشمن، جنگ نرم است. البته از افرادی که ضد ولی فقیه اند، انتظار نداریم این اعلام مقام ولایت را بپذیرند وقبول کنند.»

معمولاً در قدیم مرسوم بود برای چنین لفاظی هایی، دستمالی هم بدست می گرفتند تا شرمندگی عمل کمتر شود، شما که بدون دستمال و دست خالی مشغول «ولی فقیه زمان رهبر عظیم الشان حکیم» شده اید، اجرتان با همین ایشان. بفهمید که افتخار مردم ایران این است که اصل ارتجاعی و ضدقرآنی و ضد اسلامی ولایت فقیه را قبول ندارند. پیامبر خدا با آن درجه و مرتبه اش هیچ کاری را بدون مشورت با مردم و رای مثبت آنها انجام نداد و تلاش نکرد تا از اعتماد مردم سوء استفاده نموده و در جایگاه سلطانی بنشیند، آنهم 1400 سال پیش، حال چطور توقع دارید مردم برای یک فرد کم مقدار و حقیر، کسی که دستانش بخون پاکترین جوانان این وطن آلوده است، مقام جانشینی خدا قائل شده و او را عقل کل بدانند؟ ولایت فقیه امروز تنها برای جیره خوارانش وجود دارد و طبیعی است برای کسی مثل شما که سمت امام جمعه ای و درآمدهای کلانش را از ولایت فقیه دارد، مراتب سپاسش را با دستمال و یا بدون آن، ابراز دارد. جنابعالی با این سواد ناچیز، با این خصومت با قرآن و اسلام، با این بی حرمتی هایتان به خداوند، در دوران پس از ولایت فقیه چه سمتی خواهید داشت؟ آیا درهای خزائن غیبی و حسابهای بانکی در لندن همچنان مفتوح خواهند بود؟ جنابعالی که بجای خود، مقام عظمای ولایت چنانچه اینهمه پول و مقام را به هر نافهم دیگری می داد قطعاً کمتر از شما می توانست در یک متن یک صفحه ای اینهمه جسارت و بی ادبی به قرآن و اسلام و پیامبر و خداوند بنماید.

وی خطاب به مهندس میرحسین موسوی می گوید: «با بیان اینکه شما در اینکه حقیر از آیات و روایات و اصطلاحات مذهبی در استناد مطالب خود استفاده کردم بنده را به برخورد مراجع عظام و روحانیون فاضل تهدید فرموده اید، اولاً از شما تقدیر می کنم که در حوزه ای که تخصص نداشتید، وارد نشدید و مقصود شما از روحانیون فاضل نمی دانم چه کسانی هستند. اما مراجع عظام که فرمان و نظرشان بالای سروچشم ماست، شاگردان امام بزرگوار رضوان الله تعالی علیه اند.»

جناب علم الهدی، شرم نمی کنید که برای رسیدن به خدا عوارضی گذاشته اید؟ کدام «حوزه تخصصی» را می فرمائید؟ همان بدعتهایی که شما برای اسلام تراشیده اید؟ آیا پیامبر خدا آیات نازل شده قرآن را مستقیماً برای مسلمانانی که اکثرشان قبیله نشین و بیسواد بودند نمی خواند؟ چطور آن اعراب بادیه نشین بیسواد و بی خبر از دنیای پیرامونشان، قدرت درک آیات قرآن را داشتند ولی ما که 1400 سال بعد از آنها زندگی می کنیم شعورمان باندازه آنها نیست؟ حتماً باید حوزه تخصصی شما و دوستانتان راه خدا را بما نشان دهد؟

پیامبر، هدف خداوند از نبوتش را در یک جمله خلاصه کرده است: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (اینست و جز این نیست که من برانگیخته شدم فقط برای تکمیل خوبی های اخلاق). دین، بسیار ساده و درک خداوند، از بدیهی ترین واقعیتها است. همه آیات قرآن و دین اسلام نیز در همین جمله پیامبر قابل دریافت است، «تکمیل خوبی های اخلاق» مورد قبول همه انسانها است. شما با ابداعات نامربوط تلاش دارید به مردم بقبولانید که راه شناخت دین اسلام و پرستش خدا، روحانیت است، اجازه تفسیر قرآن و درک مفاهیم آن فقط در صلاحیت روحانیت است و خدا را نمی توان دید مگر با مجوز روحانیت. این روحانیت زمان پیامبر کجا بودند؟ البته برای آن دسته قلیل از روحانیت که بدون هیچ قدرت پرستی و پول پرستی، صرفاً برای شناخت بیشتر تاریخ اسلام به مطالعه و کسب علم مشغولند، سر تعظیم فرود می آوریم، ولی هر گونه ادعای اینکه سرقفلی دین در دست عده ای معدود باشد و اینکه خداوند فقط در انحصار این عده قلیل باشد، ادعایی شارلاتانه بیش نیست.

اصل بدیهی انسانیت، اعتقاد به شرف انسانی است، و شرافت انسانی، همه آحاد بشر را، فارغ از هر جنسیت و رنگ و نژاد و مذهب و اعتقادی، یکسان و عضو جامعه بشری می داند. مردم ایران، همه ایرانیان و همه ملتهای دنیا را با شرافت انسانی خود دیده و آنها را دوست دارند و به آنها احترام می گذارند. چگونه ممکن است کسی شرافت انسانی را قبول نداشته باشد و نام یهودی یا بودایی یا مسلمان یا مسیحی و یا هر نام دیگری بر روی خود بگذارد. «شرافت انسانی» حوزه تخصصی نیست. اگر مهندس موسوی پاسخگویی به یاوه سرایی ضد قرآنی شما را به مراجع و آیات عظام احاله می دهد فقط به این خاطر است که آنها بخاطر ادعایشان، اگر در این ادعا صادق باشند، ناچارند زودتر از هر کس دیگری به دفاع از قرآن برخواسته و در برابر توهین آشکار به خداوند و پیامبرش از سوی شما موضع گیری نمایند، در خصوص حوزه «شرافت انسانی» مهندس موسوی نیز همانند هر ایرانی و هر بشر دیگری، پاسخ شایسته شما را داده است، چنانچه درکی از «شرافت انسانی» و «اشرف مخلوقات» داشته باشید.

علم الهدی در انتهای نامه اش طغیان بر علیه خداوند را باوج رسانیده و میرحسین را خطاب قرار می دهد که « إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ». سخن کوتاه کرده و پاسخ این جسارت به شیرحسین را به علامه طباطبایی در تفسیر المیزان واگذار می نمائیم که در این خصوص می گوید: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ. كلمه “مرصاد” به معناى آن محلى است كه در آنجا به كمين بنشينند و منتظر رسيدن شكار و يا دشمن باشند، و بر مرصاد بودن خداى تعالى با اينكه او منزه است از نشستن در مكان، كنايه‏اى است تمثيلى، كه مى‏خواهد بفهماند خداى تعالى مراقب اعمال بندگانش است، خدای سبحان هم مراقب اعمال بندگان خويش است، همين كه طغيان كردند و ظلم را گسترش دادند ايشان را به شديدترين وجهى عذاب مى‏كند.»

امیدوارم درک فرمایشات علامه طباطبایی برایتان خیلی سخت نباشد، همان عارف دینی بزرگ که بعد از پیروزی انقلاب فرمود: «این انقلاب فقط یک شهید داشت و آنهم اسلام بود.»


خلاصه:

پیامبر اسلام فردی بسیار خوشرو و خنده رو بود که در همه حال با اطرافیانش شوخی می کرد و نحوه رفتارش بگونه ای بود که دور از تکبر و اخلاق سلطانی باشد. تلاش ایشان برای زیست در متن مردم و جدا نشدن از ایشان و مشکلات و خواسته هایشان بود. معروفترین خصلت پیامبر ادب وی نسبت به دیگران و حتی نسبت به دشمنانش بود و ایشان نـمـونـه کـامـل تـجـلى ادب اسـت. بقدری این ادب و رفتار خوش پیامبر مورد توجه مردم قرار داشت که آیه ای در این رابطه نازل گشت ( فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ – سوره آل عمران 159) به سبب رحمت خداست که تو با آنها اينچنين خوشخوی و مهربان هستی اگرتند خو و سخت دل می بودی از گرد تو پراکنده می شدند. مهمترین عامل موفقیت پیامبر اسلام محبت و نرمخویى ایشان به شمار آمده است.

خداوند حتی درشتی و کلام زشت را نسبت به بزرگترین خصم خدا یعنی فرعون نهی کرده و به پیامبرش دستور می دهد که: (فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى – سوره طه 44) و با او (فرعون) به نرمى سخن بگوييد، و با نرمش و مدارا او را به حق فراخوانيد، و از تندى و درشتى بپرهيزيد، او را با نام و كنيه‏اش صدا بزنيد و به او بى‏احترامى نكنيد.

قرآن پیروان خویش را دعوت كرده است كه با مردم به نیكى سخن بگویند «و قولوا للناس حسنا» و از اینكه حتى به كافران دشنام داده شود نهى كرده است. چنانكه مى‏فرماید: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله»: به آنان كه غیر خدا را مى‏خوانند دشنام ندهید.

حضرت علی در هنگامه جنگ مشاهده مى‏كند یكى از اصحابش به سپاه معاویه دشنام مى‏دهد، ایشان با ناراحتی خطاب به آن فرد مى‏فرمایند: «انى اكره ان تكونوا سبابین‏»: من دوست ندارم كه شما دشنام دهنده باشید.

اساس دعوت پیامبران الهى را برخورد استدلالى و حكمت‏آمیز تشكیل مى‏دهد و در پى همین هدف است كه پیامبر اسلام از سوى خداوند ماموریت مى‏یابد كه: (ادع الى سبیل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة – ‏ سوره نحل آیه 125) مردم را به راه پروردگارت بر اساس حكمت و پندهاى نیك دعوت كن. و یا اینکه (و هدوا الی الطیب من القول – سوره حج آیه 24) مومنان به سخنان پاک و پاکیزه هدایت شوند.

در حالیکه همه دوستداران دین اسلام و ارادتمندان پیامبر اسلام، استدلالی بودن این دین و ادب و خوش خلقی پیامبرش را مایه افتخار خود می دانند، حکومت اسلامی، از زبان رهبرش و از زبان امثال علم الهدی، تلاش دارد که خلاف این را اثبات نموده و دین اسلام را دینی هتاک و بی ادب معرفی نماید که مخالفین خود را نظیر آنچه رهبر فرمایش نمودند «مطرب و رقاص» نامیده و یا در مرحله عرفانی، توسط استاد اخلاق، جناب علم الهدی، «گوساله و بزغاله» بنامد. علم الهدی مدعی است خدایی که حتی اجازه توهین به فرعون را به موسی نمی دهد، خدایی که تنها عامل موفقیت پیامبر اسلام را نرم خویی و ادب او می داند، خدایی که در آیات بیشماری از قرآن، بر کاربرد ادب و استدلال و حکمت تأکید دارد و مسلمانان را از بکار بردن لفظ بد، حتی بر علیه کفار، نهی کرده است، چنین خدایی بناگهان به جناب علم الهدی اجازه داده است که چهره جدیدی از دین اسلام در دنیا ارائه نماید، اسلام هتاک و بددهن، مکتبی که مخالفینش را به بدترین دشنامها می بندد. در حالیکه خداوند در قرآن به رسولش می گوید: «اگرتند خو و سخت دل می بودی از گرد تو پراکنده می شدند».

ظاهراً با این هجمه ناجوانمردانه حکومت به خدا و پیفمبر و قرآن، رسالت مهمتری بر دوش جنبش سبز قرار می گیرد که همانا دفاع از مظلومیت خداوند و قرآن در نظام ولایت فقیه است. گرچه جنبش سبز جنبشی مدنی است و قصد ندارد تا مذهب و اعتقادات مردم را بازیچه دست خود و وسیله رسیدن به اهدافش قرار دهد، ولی مهم است که مردم بدانند و یقین داشته باشند که بزرگترین دشمن خدا و رسول و قرآن، همین حاکمین جمهوری اسلامی هستند. حتی مردمی که درد دین دارند باید بر علیه این دین فروشان و هتاکان به ساحت اسلام بپاخیزند و از اعتقادات خود دفاع نمایند. آنجایی که علم الهدی در توجیه گوساله خواندن مردم، این اشکال را متوجه خداوند و آیاتش در قرآن می داند، در حقیقت می خواهد بگوید بر اساس آیات قرآن، چنانچه پیامبر هم در چنین موضعی بود، به مخالفینش همین خطاب را می کرد. آیا کاریکاتورهای آن کاریکاتوریست دانمارکی توهین بیشتری نسبت به پیامبر بود یا چنین نسبتهایی ناروا؟

چنانچه مسلمانان معتقد، در مقابل این انحراف در دین اسلام نایستند، حکومت در گامهای بعدی، همه جنایات خود را بنام دین اسلام خواهد نوشت، از کشتار مردم در روز عاشورا گرفته تا تجاوز و شکنجه و زیرکردن مردم. اگر علم الهدایی از میکروفون دولتی چنین گستاخی را نسبت به مردم نماید و آنها را گوساله بخواند ولی تودهنی نخورد، چند صباح دیگر، آن نفر نیروی انتظامی که مردم را زیر کرد و کشت، مدال شجاعت خواهد گرفت و با استناد به همین اراجیف، حکم اعدام همرزمان دربندمان را صادر خواهند کرد. برای حکومت فقط بقای بر تخت قدرت مهم است و یقین می باشد که کمترین اعتقادی به اسلام و قرآن ندارند.

منبع: وبلاک سهرابستان