برای مشاهده نتایج کلید Enter و برای خروج کلید Esc را بفشارید.

مصاحبه جدید دکتر محمد ملکی


– اندکی به گذشته باز گردیم. انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ٨٨ برگزار شد و خیلی زود اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات آغاز شد و ما در یک بازه زمانی تقریباً شش یا هفت ماهه شاهد اعتراضات مردمی به مناسبت های مختلف بودیم. در داخل دانشگاه ها نیز اعتراضات چشمگیری بنا به مناسبت های متفاوت شکل می گرفت که اوج آن را در روز ١٦ آذرماه ٨٨ تقریبا در اکثریت دانشگاه های کشور شاهد بودیم. به عنوان اولین سوال نظر شما پیرامون پیوند این حرکت های دانشجوئی با اعتراضات مردمی اساساً چگونه باید می بود و آن چه که اتفاق افتاد را چگونه ارزیابی می کنید؟

با سپاس از شما دوست عزیز که خواسته اید به چند سوال در مورد دانشگاه و دانشگاهیان پاسخگو باشم. آغاز سال تحصیلی جدید را به دانشگاهیان و فرهنگیان عزیز به ویژه به دانشجویان تازه وارد به دانشگاه شاد باش میگویم و امیدوارم که بتوانند در این کانون “دانش” هرچه بیشتر “دانش” جوئی کنند. اما پاسخ به سوالات شما در حد توانم و اطلاعم.

پیوند حرکت های دانشجوئی با مردم کوچه و بازار یک امر طبیعی است، زیرا دانشجویان از میان مردم بی می خیزند و جزئی از مردم هستند. از رنج آنها رنج می برند و از مبارزات آزادیخواهانه مردم پشتیبانی می کنند با این تفاوت که دانشجو و استاد با درک بالای خود مسائل جامعه را بهتر تحلیل می کنند و به همین دلیل همیشه و در همه جا دانشگاهیان پیش قراولان حرکت های اجتماعی هستند. از آنجا که من در آن روزها در اسارت بوده و شاهد مقاومت دانشجویان بودم، از نظر من مقاومت و ایستادگی دانشجویان و استادان در این مبارزه برای احقاق حقوق خود و مخالفت با غاصبان حقوق مردم کم نظیر بود.

– بر می گردیم به اوضاع فعلی، همانطور که بخوبی می دانید، طی ۳۰ سال گذشته طی دو مرحله گسترده به نام انقلاب فرهنگی اول و در دوره جاری نیز که برخی از آن به عنوان انقلاب فرهنگی دوم یاد می کنند، با دانشجویان و اساتید دانشگاه‌ها برخوردهای حذفی مختلفی صورت گرفته است. اخراج و صدور احکام سنگین تعلیق از تحصیل، بازنشتگی اجباری اساتید برجسته ی دانشگاه ها و به تازگی هم ایجاد پرونده های قضائی و امنیتی سنگین برای دانشجویان که منجر به صدور سنگین ترین احکام حبس برای دانشجویان شده است. به واقع این اقدام‌های حکومت را ناشی از چه می دانید؟ آیا به نظر شما این اقدام‌ها باعث می‌شود که در سال تحصیلی جدید، دانشجویان با توجه به سرکوب های گسترده منفعلانه عمل کنند و یا اینکه فعالیت آنها به سمت رادیکال شدن پیش خواهد رفت؟

اقدامات خشونت امیز حاکمان را ناشی از ترس و قدرت طلبی می دانم. اگر نظری به تحولات ٣٠ ساله و موضع گیری های حکومت در برابر دانشگاه ها بیفکنیم متوجه می شویم که از اوایل انقلاب حاکمان راه خود را از دانشجویان جدا کردند. آنها خواهان تسلط بر همه ارکان های حکومت بودند و دانشجویان در جستجوی استقلال آزادی و جمهوریت و اسلامیت یعنی شعارهای انقلاب. بنابراین حکومت هرگز استقلال دانشگاه را بر نمی تافت و بهمین دلیل قدرت پرستان داستان انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاه ها را در سال ١٣۵۹ مطرح کردند و شد آنچه که در این سی سال شاهد آن بودیم. در این جا چند جمله از نامه مفصل به شورای انقلاب فرهنگی را که چند ماه پس از تشکیل آن شورا نوشته شده در اینجا می آورم، تا نگویند که کسی به ما نگفت که این راه راه خطائی است:

«آقایان برای اسلامی کردن دانشگاه ها تاکنون چه کرده اید؟ با یک عمل انقلابی! تصمیم گرفتید طبق برنامه از پیش تعیین شده درِ دانشگاهها و مدارس عالی را ببندید؟ آیا بهتر نبود در این مدت حداقل ویژگی های دانشگاه اسلامی را تعیین می کردید؟ تا چه اندازه افرادی را که در کمیسیون ها شرکت می کنند می شناسید؟ نکند آدم های زرنگ ۱۸۰ درجه گردیده باشند و همان ها که تا دیروز در جلسات بررسی مسائل انقلاب سفید شاه شرکت می کردند امروز در نشست های انقلاب آموزشی و ساختن دانشگاه های اسلامی، برنامه ریز باشند؟ برادران! برای رسیدن به خواست های مردم که آنها را فریاد می کردند یعنی”استقلال، آزادی، و جمهوری اسلامی” سخت به عالمان و متخصصان باایمان و ایثارگر نیازمندیم. تاکنون و در این راه چه کردید؟»….(روزنامه های کیهان و اطلاعات تابستان ۱۳۵۹)


پاداش این تذکرات دلسوزانه ی من و امثال من دستگیری و زندان و شکنجه بود ولی نتیجه همه این قبیل اعمال خشونت آمیز این شد که امروز پس از ۳۰ سال می گویند که اگر دانشگاه ها زیر سلطه ما درنیایند “آنها را با خاک یکسان می کنیم”. نه تنها این اقدامات باعث نمی شود که دانشجویان در سال جدید تحصیلی دچار انفعال شوند بلکه جنبش دانشجوئی را ممکن است بتوان برای مدت محدودی زیر خاکستر برخاسته از خشونت پوشاند اما مطمئن باشید یک نسیم ملایم خاکستر را به کناری خواهد زد و این آتش را شعله ورتر خواهد ساخت.

– شما به عنوان اولین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب اسلامی و فردی که دوران متفاوتی را به لحاظ سیاسی تجربه کرده اید، چه تفاوتی را به واقع میان فضای سیاسی امروز و فضای سیاسی پیش از انقلاب و مبارزات دانشجویان علیه حکومت پهلوی که گاه همراه با سرکوب نیز بود، مشاهده می کنید. به عبارت روشن تر، ایا نوع برخوردهای قهری و سرکوبگرایانه ای که با هدف خاموش کردن هر گونه صدای مخالف در سطوح آکادمیک صورت می گیرد در آن دوره هم اتفاق می افتاد؟ آیا حجم برخوردهای قهری را با کنش های معترضانه متفاوت نمی دانید؟ لطفا مقایسه ای از این ادوار تاریخی برای ما ارائه دهید.

نخست باید به این نکته اشاره کنم که در حکومت های استبدادی و مطلقه حرف اول را زور و خشونت علیه مخالفین و منتقدین می زند و بنده در این بیش از ۵۰ سال که در کسوت استادی و دانشجوئی شاهد و ناظر حوادث خشونت آمیز قدرت حاکم بوده ام، همیشه دیده ام که لبه تیز حمله ها و آزار و اذیت ها در مرحله اول متوجه دانشجویان و دانشگاهیان بوده است. فراموش نکنیم که حوادثی نظیر ۱۶ اذر ۱۳۳۲ و اول بهمن ۱۳۴۰ و ۱۳ آبان ۱۳۵۷ و حوادث متعدد دیگر از جمله دستگیری ها، اخراج و زندانی و شکنجه دادن در دوره پهلوی دوم صورت گرفت، و در نظام ولائی حمله به دانشگاه ها به بهانه انقلاب فرهنگی و ۱۸ تیر ۱۳۸۷ و یورش به کوی دانشگاه تهران و دستگیری های فله ای در حوادث بعد از انتخابات و اخراج و بازنشستگی اجباری استادان و … صورت گرفته است. هرگز حجم برخوردهای قهری با کنش های معترضانه مناسب نبوده است. مگر دانشجویان در دو نظام شاهنشاهی و ولائی چه می گفتند؟ و چه می خواستند جز حق آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن و نقد کارهای مستبدانه؟ چه گناهی دانشجویان و دانشگاهیان و مردم ایران زمین مرتکب شده بودند و می شوند؟ آیا خواست اجرای قوانین حتی قانون اساسی کنونی و انجام یک انتخابات آزاد و دموکراتیک حرف نامربوطی بوده است که سزاوار این همه خشونت و حذف باشد؟

– مایلم در راستای سوال قبلی با طرح یک مثال، سوال دیگر را مطرح کنم. همان طور که می دانید دکتر یوسف ثبوتی، یکی از مفاخر علمی کشور و از اساتید برجسته فیزیک دانشگاه زنجان بوده اند که طی ماه اخیر، تنها به دلیل حمایت از مهدی کروبی در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، از ریاست دانشگاه علوم پایه زنجان که خود موسس آن بوده اند برکنار شدند. مسئله ای که حتی اعتراض بازاریان را هم که بطور سنتی همواره یکی از پایگاه های قدرت در ایران بوده است، برانگیخت. پرسش من این است که ایا نمونه مشابه تاریخی از چنین مسئله را شما در دوره پهلوی دوم در برخورد با اساتید معترض می توانید ارائه کنید.

تا آنجا که می دانم و اطلاع دارم در زمان پهلوی دوم هم نسبت به بزرگان علم و ادب رفتار مناسب و درخوری وجود نداشت مثلا با بزرگانی چون استاد دهخدا، دکتر حسابی و پروفسور هشترودی که در آن زمان جزء دانشمندان بزرگ بودند. رفتار حکومت به خصوص پس از کودتا با دهخدا برخوردی خصمانه بود ولی نه مانند برخوردیکه با استاد دکتر یوسف ثبوتی صورت گرفت. بعنوان مثال اگرچه دکتر حسابی با دکتر مصدق همکاری داشت (دکتر حسابی اولین رئیس هیات مدیر و مدیر عامل شرکت نفت و به پیشنهاد دکتر مصدق وزیر آموزش و پرورش “فرهنگ” بود) و به قول خودش که در کتاب خاطرات استاد به نام استاد عشق منتشر گردید، می گوید: “مدتی که در کابینه دکتر مصدق بودم ارتباط نزدیکی با ایشان پیدا کردم بطوری که او بر اساس این اعتماد مسئولیت رسیدگی به احوال “از کجا آورده ای” را به من داد…” اما من نشنیده ام که با پروفسور حسابی که او را پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران می نامند رفتاری مانند آنچه که بر دکتر یوسف ثبوتی رفته، صورت گرفته باشد. هم چنین با پروفسور هشترودی که شایع بود که افکار متمایل به چپ داشت، چنین برخوردهای صورت نمی گرفت گرچه در جریان اعتراض ۱۲ استاد دانشگاه تهران به قرار داد کنسرسیون، شاه اصرار به اخراج آنها داشت ولی رئیس انتخابی دانشگاه از این کار امتناع کرد.

– فکر می کنم شما هم با من هم عقیده باشید که انتخابات سال گذشته یک نقطه عطف در روند تحولات معاصر ایران بود و سرآغازی برای تحولاتی تازه تر. صرف نظر از تمامی تغییراتی که این تحول در دل جامعه ایران به وجود آورد و تمامی آثار دیگر آن که مجال طرح خود را می طلبد، می خواهم به مقوله ای مرتبط با دانشگاه اشاره کنم و نظر شما را نیز پیرامون آن جویا شوم. موضوع اسلامی کردن علوم انسانی که از نظر تئوری های رایج در میان طبقه حاکم، مقدمه ای برای ایجاد یک تمدن اسلامی است. امری که با شدت از سوی آنان از مجرای وزارت علوم دنبال می شود و در این راستا بسیاری از اساتید با مبانی فکری متفاوت از دانشگاه اخراج شده اند. سرانجام این روند را چگونه ارزیابی می کنید و از نظر شما آیا اساساً تحول یک علم از بیرون امکان پذیر است؟ آیا به واقع ایجاد علوم انسانی اسلامی راز ماندگاری و بقای حاکمیت خواهد بود؟ آیا این مسیر برای برخی که نوستالژی بازگشت به تمدن شکوهمند اسلامی را دارند، راهگشا خواهد بود؟

اگر بعد از ۳۰ سال موفق به اسلامی کردن دانشگاه ها شده بودند، می شد فکر کرد که بتوانند با اسلامی کردن علوم انسانی برای ایجاد یک تمدن اسلامی هم موفق باشند. باید به قدرت پرستان گفت چرا شعارهای توخالی و دور از واقعیت می دهید. شما چقدر در اسلامی کردن دانشگاه ها موفق بوده اید که حالا می خواهید تمدن شکوهمند اسلامی در جهان برپا کنید. از قول یکی از مسئولین وزارت علوم که از صدا و سیما پخش شد شنیدم که فعلاً واحد درس هائی مانند حقوق، علوم سیاسی، علوم اجتماعی و روانشناسی را حذف کرده اند، تا برای آن ها برنامه ریزی کنند و این واحدها را طبق ضوابط اسلامی عرضه نمایند. حال چه بر سر این علوم دارد می آید خدا می داند و بس!

– همان طور که می دانید دفتر تحکیم وحدت، از معدود تشکل های دانشجوئی است که طی سالیان گذشته و با وجود فضای سرکوب آمیز هم چنان علیرغم هزینه های سنگین به فعالیت های خود ادامه داده است. و مطلع نیز هستید که دادگاه انقلاب دو عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت را در مجموع به ۱۶ سال و نیم حبس تعزیری محکوم کرده است. همچنین مجید توکلی، شبنم مدد زاده و برخی دیگر از اعضای این تشکل، مجید دری و ضیاء نبوی از شورای دفاع از حق تحصیل و یا دانشجویان فعال در شهرستان ها مانند نعیم احمدی و بسیاری دیگر نیز با احکام سنگین حبس روبرو هستند. دانشجویان بازداشتی هر بار نیز به بهانه های مختلف تحت فشارهای متفاوتی قرار می گیرند. به عنوان یک استاد دانشگاه و یک پیش کسوت در عرصه اکادمیک، که تجربه ی فعالیت در دوره های مختلف سیاسی را نیز داشته اید، چه نوع فعالیت ها و کنش هائی را با توجه به فضای خفقان کنونی، برای این تشکل موثرترین راه می دانید و برای برون رفت از هرگونه فضای انفعال احتمالی، تمرکز بر چه موضوعاتی را مناسب تلقی می کنید.

با احترام و عرض ادب به دانشجویان و اساتید زندانی که امیدهای آینده این کشور هستند و رهبران نمادین مبارزه و مقاومت برای آزادی و برابری و آینده ای روشن و دور از هرگونه ستم و نابرابری، باید سخنی را که بارها گفته ام تکرار کنم که با توجه به تکثر اندیشه ها، بین دانشجویان، جنبش دانشجوئی باید هدف اصلی را برای خود انتخاب نماید و تمام گروه های دانشجوئی را دور این محور متمرکز نماید. و آن محور اساسی استقلال دانشگاه هاست تا زیر سلطه حکومت ها نباشد که هر یک به میل خود، آنها را به این سو و آن سو بکشانند و اصل مهم استقلال دانشگاه، اصلی است پذیرفته شده در جهان و ایران.

می دانیم چندی پس از افتتاح دانشگاه تهران، قانون استقلال دانشگاه ها به تصویب رسید. استقلال نه به آن معنی که جزیره ای باشد در میان دریا، بلکه استقلال به این معنی که امور مربوط به دانشگاه ها از حمله پذیرش استاد و دانشجو، تقسیم بندی بودجه، امور تحقیقاتی و آموزشی، ارتقاء استادان، تشکیل تشکل های دانشجوئی و خلاصه آن چه که به دانشگاه مربوط می شود به وسیله خود دانشگاهیان برنامه ریزی گردد و قدرت مداران نتوانند به میل خود دانشگاه ها را به سوئی بگردانند و سطله خود را بر دانشگاه ها روز به روز افزایش دهند. در حقیقت کار دانشگاه را به دانشگاهیان واگذارند.

من برای بهتر روشن شد این امر باید اضافه کنم که در یک دانشگاه مستقل تمام مسئولیت ها از جمله رئیس دانشگاه، روسای دانشکده های و موسسان وابسته از سوی خود دانشگاهیان انتخاب می گردند و اجازه دخالت قدرت های خارج از دانشگاهیان را به هیچ مقام و قدرتی نمی دهند. در اینجا بطور مثال از مقاومت دو رئیس انتخابی دانشگاه تهران در برابر دخالت های حکومت نمونه هائی می آورم.

این دو نمونه مربوط است به دوران ریاست دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر فرهاد. بد نیست در اینجا ابتدا سابقه استقلال دانشگاه را از زبان دکتر علی اکبر سیاسی بشنویم. او در کتاب خاطراتش بنام”گزارش یک زندگی” می گوید:

«اندکی بعد در روز ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۱ شمسی به مناسبت سالروز تاسیس دانشگاه تهران، در حضور شاه و ملکه فوزیه، جشن باشکوهی در سالن بزرگ دانشکده حقوق برپا گردید. آقای قوام السلطنه با کسب اجازه شاه اعلامیه استقلال دانشگاه ها را خواند. که در آن آمده بود با تصویب اعلای حضرت شاهنشاه و با توجه به روح قانون اساسی، این موسسه بزرگ علمی از امروز از وزارت فرهنگ تفکیک می شود و از این پس مستقیماً و مستقلاً به اداره “امور علمی و اداری خود می پردازد.»

به این ترتیب دانشگاه به استقلال رسید و دکتر سیاسی بعنوان اولین رئیس انتخابی دانشگاه تهران از سوی شورای عالی استادان انتخاب شد و از میان روسای انتخابی دانشکده ها بنام شورای قانونی دانشگاه، این شورا از روسای انتخابی و یک استاد انتخابی از سوی دانشکده ها تشکیل شد. وقتی پس از کودتای ۲۸ مرداد و بازگشت شاه حادثه ی ۱۶ آذر اتفاق افتاد، دکتر سیاسی به شدت به شاه و مقامات مملکتی اعتراض کرد که قسمتی از آن را نقل می کنم:

«فردای آن روز در جلسه روسای دانشکده ها دو ساعت درباره این جریان و خط مشی خود بحث کردیم. نخست فکر کردیم که جمعاً استعفا دهیم و بعد دیدیم که این کناره گیری نتیجه قطعیش این خواهد بود که آروزی همیشگی دولت ها برآورده خواهد شدو استقلال دانشگاه را که قریب به 12 سال در استقرار و استحکامش زحمت کشیده بودیم از بین خواهد برد و یک نظامی یا یک غیرنظامی قلدر را به ریاست دانشگاه خواهند گماشت. در نتیجه این مذاکرات و ملاحظه تصمیم گرفته شد که سنگر را خالی نکنیم و به مقاومت بپردازیم. وقتی خبر به من رسید بی درنگ با سپهبد زاهدی نخست وزیر کودتا تلفنی تماس گرفتم و شدیداً اعتراض کردم و گفتم با این حرکات وحشیانه ی مامورین انتظامی من دیگر نمی توانم امور دانشگاه را عهده دار باشم.»

وقتی تماس با سپهبد زاهدی نتیجه نمی دهد دکتر سیاسی تصمیم می گیرد موضوع را مستقیما با شاه در میان بگذارد. او می گوید: «از شاه وقت خواستم و در نظر داشتم به عمل جناینکارانه ی قوای نظامی اعتراض کنم. شاه مجال نداد و به محض رسیدن دست پیش گرفت و گفت: این چه دسته گلی است که همکاران دانشکده فنی شما به آب داده اند. گفتم معلوم می شود که جریان را آن طور که خواسته اند و ساخته و پرداخته اند به عرض رسانده اند. شاه گفت: نه دروغ نگفته اند عقل هم حکم می کند که جریان همین بوده است. گفتم هر چه بوده نتیجه اش این است که سه خانواده عزادار شده اند و دانشگاهیان ناراحت و سوگوارند.»

دکتر سیاسی می نویسد: «در جلسه هیات دولت هم بحث مفصلی بین وزراء در گرفت. فردای آن روز ماموران انتظامی که پس از سقوط مصدق به دانشگاه راه یافته بودند آنجا را ترک کردند.»

و اما موضع گیری دکتر فرهاد و یکی دیگر از روسای انتخابی دانشگاه تهران: وقتی روز اول بهمن ماه ۱۳۴۰ دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به تعطیلی مجلس و پشتیبانی از خواست های جبهه ملی کلاس های درس را تعطیل کردند و با تظاهرات خواستار کناره گیری دولت امینی شدند، شاه که در انتظار فرصت بود دستور حمله به دانشگاه و سرکوبی دانشجویان را صادر کرد. دکتر فرهاد رئیس انتخابی دانشگاه تهران طی اعلامیه ای این حمله وحشیانه را محکوم کرد و از ریاست دانشگاه تهران استعفا داد و در متن استعفا نامه خود نوشت:

«دانشگاه نسبت به این عمل رسماً اعتراض و تقاضای رسیدگی و تعقیب مرتکبین و مجازات آنان را از دولت نموده است و مادامی که نتیجه رسیدگی به دانشگاه اعلام نشود، این جانب و روسای دانشکده ها از خدمت در دانشگاه ها معذور خواهیم بود.»

همین دکتر فرهاد بود که وقتی در زمان ریاست او صدها دانشجو از جمله اینجانب را دستگیر کرده اند، آنقدر ایستادگی و مقاومت در برابر شاه نمود، تا همه آنها را از قزل قلعه با احترام آزاد کردند. ولی در اردیبهشت سال ۱۳۵۹ (بعد از انقلاب) دیدیم که بر سر دانشگاه ها به دلیل اعلام استقلال و تشکیل شورای هماهنگی چه بلائی بر سرش آوردند که این وضع تا امروز ادامه دارد.

در پایان می خواهم بگویم برای جنبش دانشجوئی بزرگترین هدف را تقاضا و فشار برای استقلال دانشگاه ها می دانم و مطمئن هستم که این کار مقدمه ای است برای رفع بسیاری از گرفتارهای فعلی اساتید و دانشجویان. شورای مدیریت دانشگاه تهران پس از انقلاب اسلامی قانون استقلال دانشگاه ها را بوسیله جمعی از اساتید حقوق دانشگاه تهیه کرد و در تیرماه ۱۳۵۸ آن را برای شورای انقلاب و دولت فرستاد که سرسری گرفته شد و توجه کافی به آن نشد. و همین قانون را من در دروه اصلاحات بوسیله مرحوم احمد بورقانیکه آن موقع رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس بود به مجلس فرستادم که باز هم به آن بی توجهی شد. چرائی این موضوع را خودتان بهتر می دانید که حکومت ها دوست دارند بر دانشگاه ها مسلط باشند تا هرگونه می خواهند با استاد و دانشجو رفتار کنند. فرق نمی کند چه محافظه کاران باشند چه اصلاح طلبان. بطور کلی قدرت ها میانه خوبی با دانشگاه ها ندارند چرا که دانشگاه ها منتقد آنها هستند!.