برای مشاهده نتایج کلید Enter و برای خروج کلید Esc را بفشارید.

دو طاغوت در ترازوى تاريخ!


دخالت نيروهاى امنيتى در مراسم تشييع پيكر مرحوم ميراسماعيل موسوى، پدرآزاده اسير آقاى ميرحسين موسوى، هتك حرمت متوفى و مشايعين، ضرب و شتم وحشيانه مردم و دستگيرى برخى ازآنها، از جمله يك روحانى، به رغم سابقه معاونت در وزارت اطلاعات و عضويت پيشين در دفتر رهبرى! مرا به ياد خاطره‌اى مربوط به ۴۹ سال پيش و مقايسه‌اى ميان طاغوت آن دوران و طاغوت فعلى و نسبت طغيان آنها از موازين قانونى و شرعى انداخت.

هشتم مهرماه سال ۱۳۴۲ در حالى كه مرحوم مهندس مهدى بازرگان همراه سايرمبارزان در زندان “قزل قلعه” (كه پس از انقلاب تخريب و تبديل به بازار ميوه خيابان فاطمى فعلى شد) اسير بود، مادرشان به رحمت حق پيوست. راقم اين سطور،اول وقت صبح روز بعد حامل اين خبر به زندان بودم. با اين كه روز و ساعت ملاقات نبود، استوار ساقى همه كاره ِ با ابهت و بسيار جدى زندان، با محبت و مدارا مرا پذيرفت و ملاقات خصوصى يكساعته‌اى زير درختان بيد در محوطه بيرونى زندان به ما داد و حتى خودش پيش آمد و تسليتى صادقانه و متواضعانه هم به پدرگفت و با ناباورى، كه نمى‌دانم به ياد مادر خودش افتاده بود يا مرگ مادرى دور از فرزند او را متاثر كرده بود، در حال تنها گذاشتن ما، با دستمال اشك‌هايش راپاك كرد!

همانروز براى اجازه شركت ايشان در مراسم ترحيمى كه قرار بود در مسجد “آشيخ عبدالحسين” برگزار شود، نزد صدوقى دادستان ارتش و سرهنگ بهزادى رفتم. آنها پذيرفتند، اما مشروط به نوشتن تقاضائى از طرف پدر كردند كه ايشان هم زير بار چنين تقاضائى نرفتند كه نرفتند.

از سه روز بعد سيل تسليت نامه‌هاى سياسى طبقات مختلف مردم، به رغم جريان داشتن دادگاه ايشان، درصفحات ترحيم روزنامه‌هاى رسمى كيهان و اطلاعات آغازگرديد و تا يكماه بعد جمعا ۱۳۱ فقره تسليت (غالبا گروهى) از ناحيه سازمان‌هاى دانشجوئى، اصناف، انجمن‌ها و كانون‌هاى اجتماعى تهران و شهرستانها به تدريج به چاپ رسيد. غرض از ذكر اين نكات، اظهار تأسف ازعقب رفتن مرز آزادى‌هاى مخالفين در زمان ما نسبت به نيم قرن پيش است! هرچند آن دو رسانه پر تيراژ، تند و تيزى تسليت‌هاى جهت‌دار را مى‌گرفتند، اما رژيم از اين “تظاهرات تسليتى”! ترسى نداشت و حداقل حرمت از دنيا رفتگان و آداب اجتماعى را رعايت مى‌كرد.

آيا جاى شگفتى نيست كه طغيان تماميت طلبان در زمان ما و ترس آنها از حضور مردم به جائى رسيده كه حتى براى درگذشت پدرنخست وزير دوران جنگ و خدمتگذار به همين نظام، كه خويشاوند و بزرگ خاندان رهبرى نيز بوده، نه تنها براى فرزندان و فاميل، امنيتى وجود ندارد؛ بلكه براى امنيتى‌هاى خودشان، كه اينك به اين سو ريزش كرده‌اند، امنيت و احترامى نيست و روحانى‌شان را با ضرب و شتم و دستبند به اوين ميفرستند!

رژيم طاغوتى گذشته به رغم حفظ ظاهرها و رعايت برخى حرمت‌ها، بدليل استبداد وآزادى كشى، هم خودش فرو ريخت و هم قزل قلعه‌اش تبديل به بازار ميوه شد. طغيان‌گران عبرت نياموخته از تاريخ چه تضمينى براى دوام دولت بيدادگر خود دارند؟

وقتى عمر ستم آنها به همت سبزباوران و يارى خدا به سرآيد، كهريزك‌هاى آنها همچون كاه ريزه، “قزل حصار”شان، همچون قزل قلعه و باغ اوين آنها، گردشگاه ملت و همچون كميته مشترك و زندان توحيد!! موزه جنايت‌هاى هر دو نظام خواهد شد.مهندس عبدالعلی بازرگان

…وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (شعراء ۲۲۷)

________________________________________ `