گزارش دیدارنیوز از نشستی پیرامون عکس های کمتر دیده شده اسلام شناس قرآنی طالقانی بزرگ

دیدار گزارش می دهد

هاشم آقاجری، هادی خانیکی و طاهره طالقانی در نشست و نمایشگاه عکس‌های کمتر دیده شده‌ی آیت الله طالقانی

دیدارنیوز در راستای مسوولیت خود دو گزارش از “نمایشگاه عکس های کمتر دیده شده ی آیت الله طالقانی” در زمان های متفاوتی تهیه کرده است که برای آگاهی بیشتر مخاطبان هر دو گزارش در این مطلب منتشر شده است.

کد خبر: ۱۷۹۳۲۲
۱۴:۳۸ – ۰۸ بهمن ۱۴۰۳

حضور هاشم آقاجری، هادی خانیکی و طاهره طالقانی در نمایشگاه عکس های کمتر دیده شده ی آیت الله طالقانی

دیدارنیوزـ مسعود پیوسته: مدت هاست نمایشگاهی با عنوان”عکس های کمتر دیده شده ی آیت الله طالقانی” در موزه ملی ایران برپاست که دیدارنیوز از دو رویداد این نمایشگاه گزارش تهیه کرده است که می خوانید.

در نخستین برنامه هاشم آقاجری، فعال سیاسی و استاد دانشگاه حضور داشت؛ او گفت:تأسف می‌خورم که چرا در جمهوری اسلامی، گفتمان طالقانی هژمونیک نشد.

نمایشگاه «عکس‌های کمتر دیده شده‌ی آیت الله طالقانی» در موزه ملی ایران، یک روز قبل از اختتامیه در روز پنج شنبه چهارم بهمن ماه، هیچ شباهتی با افتتاحیه اش در روز هجدهم دی ماه به لحاظ کمیت مراجعان نداشت. در روز رونمایی از لوح ثبت ملی خانه طالقانی که در کنارش افتتاح نمایشگاه عکس این زنده یادِ بی بدیل نیز برپا بود، با حضور صالحی امیری وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی و همراهان و همه‌ی علاقمندان حاضر در سالن، نمایشگاه عکس هم، در آن شرایط شلوغی بازدید شد. احتمالا بازدید‌های پرشتاب! در حالی که بازدید نمایشگاه‌هایی این چنین، تمرکز می‌خواهد و بستر آرام نمایشگاه.

اما پنج شنبه، چهارم بهمن شاید آرام‌ترین روزِ این نمایشگاه بود. وقتی وارد شدم، دیدم هاشم آقاجری، فعال سیاسی و استاد تاریخ و درعین حال، عضو کمیته علمی مجتمع فرهنگی آیت الله طالقانی در حال گفت‌وگو با ابوالحسن طالقانی، فرزند ارشد مرحوم طالقانی است. دیگر اعضاء خانواده‌ی طالقانی هم در نمایشگاه حاضر بودند. پنجاه تابلو عکس کمتر دیده شده با موضوع و مضمون آیت الله طالقانی بین سال‌های ۱۳۱۸ تا شهریور ۱۳۵۸ در انتظار بازدیدکنندگانی بودند که شاید تماشای شان موجب ارتباط اولیه برای نسل امروز و برای نسل‌های قدیمی تر، سبب ساز مرور زندگی در مقاطعی خاص از سال‌های پیش و پس از انقلاب و تلنگری به معنای تجدید پیوند با نگاه مدارامند و نرم با سوژه‌ی مورد نظر نمایشگاه شود.

ولی سالن بشدت خلوت بود و عکس‌ها خود، شاهد غربتِ چندسویه در این زمانه بودند. همین را از هاشم آقاجری پرسیدم که آیا حس می‌کنید در غربت و حاشیه ماندن نگاه‌هایی همچون آیت الله طالقانی را در این زمانه؟ به نظر آمد آقاجری و اعضاء خانواده‌ی طالقانی و همان چند نفری که به میهمانی این نمایشگاه آمده اند، همه انگار، خود در غربت اند و به اتفاق، سرگرمِ نهایتا موضوعی نوستالژیک اند و نسبتی با شرایط حاضر ندارند و بیشتر، غریب اند تا قریب!

آقاجری پاسخ داد: «قبل از اینکه شما این پرسش را مطرح کنید، به نوعی همین موضوع را دقایقی پیش، با ابوالحسن طالقانی مطرح کردند که اینجا و در این نمایشگاه، برخی دانشجویان تاریخ، اطلاعات درستی از همین وقایع ۴۶ ساله‌ی انقلاب نداشتند و بی خبر بودند! به آقا ابوالحسن عرض کردم که خودم هم چنین تجربه‌ای دارم با دانشجویان خودم! ما هم در دانشکده داریم دانشجویانی که کارشناسی تاریخ را تمام کرده اند و حالا برای مقطع کارشناسی ارشد تاریخ، مشغول تحصیل اند، ولی از تاریخِ همین چهل و پنج ۴۶ سال پیش و دوره‌ی قبل تر، متأسفانه اطلاعی ندارند! رویداد‌ها و شخصیت‌ها و تحولات و بزنگاه‌های تاریخی را نمی‌شناسند. این یعنی یک نوع انقطاع نسلی که متأسفانه ما در گذشته هم، یک چنین تجربه‌ای داشتیم. گذشته‌ی بعد از مشروطیت، خب، دوره‌ی رضاشاه یک انقطاعی ایجاد کرد میان نسل مشروطیت و نسل بعد، به دلیل دیکتاتوری.

ما در آن انقطاع اول، خوشبختانه بعد از سقوط رضاشاه، مواجه با یک فضای نسبتا بازی شدیم در دهه بیست. مخصوصا دکتر مصدق و جبهه ملی، درواقع نهضت ملی باعث برقراری پیوند و اتصال دوباره شد بین نسل جدید و مشروطیت. یعنی خود نهضت ملی، باعث پیوند دوباره و تجدید عهدی بود با جنبش مشروطیت، و البته در آن مقطع برای مبارزه با استعمار و کمپانی نفت انگلیس. یعنی نسلی که در دهه بیست پرورش یافت، دوباره در اثر آن آزادی مطبوعات و احزاب جریان‌های مختلف، برگشت و پیوند خورد به همان جنبش مشروطیت. بعد از کودتای ۲۸ مرداد هم، یعنی بین سال‌های ۳۲ تا ۴۲ به هرحال مثلا یک میان پرده‌ی نسبتا باز سیاسی داشتیم، در سال‌های ۳۹ و ۴۰ دولت دکتر امینی و این‌ها و بعد هم یک نهضت مقاومت ملی داشتیم، بعد هم در دهه‌های چهل و پنجاه، جنبش‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی داشتیم، ولی درعین حال، بله باز هم واقعیتش این است که خودم شاهد بودم که بسیاری از محصلان دبیرستانی آن موقع، هیچ شناختی از دکتر مصدق و کودتای ۲۸ مرداد و این‌ها نداشتند.

حضور هاشم آقاجری، هادی خانیکی و طاهره طالقانی در نمایشگاه عکس های کمتر دیده شده ی آیت الله طالقانی

مصدق هم نام بردنش ممنوع و جرم بود از نظر شاه. بعد از انقلاب ضدسلطنتی ۵۷ هم در دو سه سال اول، این تجربیات ادامه داشت تا سال‌های ۶۱ و ۶۲، ولی بعد متأسفانه قطع شد. این انقطاع نسلی است. درعین حال، نه یک انقطاع، بلکه یک انحراف هم در پروسه‌ی واقعی در فرآیند تحولات داشتیم. من الان که این عکس‌های نمایشگاه را می‌دیدم و خاطرات را تجدید می‌کردم و زنده می‌شد، اگر بخواهم مثلا تأسفی بخورم، از این تأسف می‌خورم که چرا گفتمان طالقانی هژمونیک نشد در جمهوری اسلامی؟ چرا ما مواجه با یک شیفتِ گفتمانی قهقرایی شدیم بعد از انقلاب؟

طالقانی با آن اندیشه‌ی مدارامندانه اش، وقتی که به کردستان رفت، می‌خواست با مشارکت همه‌ی جریان‌ها و گروه ها، نظام و نظم جدید برقرارشود، ولی خب، متأسفانه یادم می‌آید که تنگ نظری‌ها و انحصارطلبی‌ها و خودحق مطلق پنداشتن‌ها (البته اختصاص به یک گروه خاص هم نداشت) این فرهنگ سیاسی تقریبا فراگیر بود. استثناء‌ها را بگذاریم کنار. ولی تقریبا گروه‌ها و سازمان‌ها و احزاب سیاسی ما هنوز تمرین دمکراسی نکرده بودند. تمرین دمکراسی که در نهضت ملی داشتیم گام‌های اولیه اش را برمی داشتیم، اما کودتای انگلیسی، آمریکایی، درباری ۲۸ مرداد، متأسفانه آن تجربه را ناکام گذاشت؛ و ما دوباره از سال ۵۷ و از ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد، خواستیم یک جور‌هایی از صفر شروع کنیم، ولی درنیامد. چرا؟ به دلیل اینکه آن فرهنگ سیاسی، فرهنگ مدارا نبود.

در دوره اصلاحات هم، یک فرصت و یک امکانی بود حتی برای نظام جمهوری اسلامی که آن فرصت را هم نظام جمهوری اسلامی از دست داد.» آقاجری، در آن شرایط غربت و بیگانگی مخاطب با سوژه، در نطقی کوتاه به ویژگی‌های حکومت‌های دیکتاتوری در تاریخ معاصر ایران پرداخت و به علل انقطاع و اتصال نسلی، متناسب با شیوه‌ی حکمرانی این دوره‌ی تاریخی اشاره کرد و البته نگاهی هم به شرایط حاضر ایران داشت.

او ادامه داد: «این جنس حکومت‌ها بالاخره مبتلا به بحران مشروعیت می‌شوند و بحران اعتماد؛ و در نتیجه نمی‌توانند انتقال آگاهی و تجربه دهند. امروزه روز هم می‌بینیم نسل جدید و جوان جامعه به رسانه‌ها اعتمادی ندارند. ما شاهدش بودیم و می‌بینیم که هرآنچه را تلویزیونی مثل من و تو می‌گفت، جوان فکر می‌کرد که روایت واقعی است وهرآنچه را که صداوسیمای جمهوری اسلامی می‌گفت، فکر می‌کرد تحریف است و‌دروغ است. برای اینکه به این اعتماد نداشت، ولی به آن اعتماد پیداکرده بود. خب، ما یک دور، در دوره رضاشاه دچار این انقطاع شدیم. برای اینکه احزاب منحل شد. مطبوعات و نهاد‌های مدنی منحل شدند و اساسا نسلی که طی دوره دیکتاتوری ۲۰ ساله‌ی رضاشاه متولد شد، کاملا نسبت به مشروطیت، خالی الذهن بود. اما فرصتی که به دست آمد، پس از سقوط رضاشاه، آن آزادی نسبی یی بود که بعد به وجود آمد؛ و آزادی‌های که در دوره نهضت ملی و دکتر مصدق بود، در دهه بیست، باعث ترمیم شد. به همین دلیل است که ما می‌بینیم، آگاهی نسبت به مشروطیت، زنده می‌شود و در جریان نهضت ملی اوج می‌گیرد.

درواقع، نهضت ملی، به نوعی ارتقاء نهضت مشروطه بود در سطح بالاتر؛ و آن هم تبدیل یک نهضت ضد استبدادی به نهضت ضد استعماری بود. انقطاع دیگری هم ما پس از ۲۸ مرداد، شاهدش بودیم. چون دوباره احزاب و مطبوعات منحل شدند و آزادی‌ها از دست رفت. با پیروزی انقلاب در سال ۵۷، یک انفجار اطلاعات و انتشارات اتفاق افتاد. از ۵۷ تا ۶۰ واقعا بهار آزادی بود. می‌دانید که ما از همان عصر مشروطه تاکنون، چند بهار زودگذر آزادی داشتیم. متأسفانه این بهار‌های زودگذر آزادی، پس از مدت کوتاهی، سه سال، چهارسال، یا کمتر و بیشتر، دوباره گرفتار استبداد می‌شدند.

مثل دوره مشروطیت که از همان ۱۲۸۵ تا ۱۲۹۹، این بهار زودگذر آزادی، ۱۴ سال دوام آورد، تا سال ۱۲۹۹ که کودتای قزاق‌ها و رضاخان و سیدضیاء هست، درست است که استبداد، هنوز بازتولید نشده بود، ولی مشکلات دیگری وجود داشت. مثل جنگ جهانی اول و بی ثباتی و ناامنی داخلی و اینها، ولی به هرحال، این بهار‌های آزادی متأسفانه تداوم پیدا نکرد که آزادی در جامعه ما نهادینه و غیرقابل بازگشت شود. دوستانی که همسن و سال من اند حتما یادشان است که در همان سه چهارسالِ اول انقلاب تا سال‌های ۶۰ و ۶۱، شوق و عشق به مطالعه در جوانان کشور، آنچنان شده بود که تیراژ کتاب ها، بخصوص برخی آثار، مانند آثار دکتر شریعتی میلیونی می‌شد.

مقابل دانشگاه تهران، جلوی انتشارات آذر، صف‌های کیلومتری ایجاد می‌شد برای خرید کتاب. حالا شما الان را ببینید. ناشر ما پانصدنسخه و گاهی دویست نسخه کتاب چاپ می‌کند تا به فروش هم برسد دو سه سالی طول می‌کشد. تشنگی و ولع دانستن وجود داشت و فعالیت‌های سازمان‌ها و احزاب، گسترده بود، آزادی در مقایسه با دوره‌های قبل و بهار‌های زودگذرش، سطحش خیلی بالاتر بود. ولی خب، متأسفانه دوباره قفل شد و ما مواجه شدیم با تکصدایی. از دهه شصت به بعد، فضای جامعه ما بسته شد، الان هم که کلا دو قطب داریم. یک قطب، جمهوری اسلامی و دستگاه‌ها و رسانه‌های آن است که یک روایتی را دارد ارائه می‌کند؛ و یک قطب هم، جریان مقابلش که در من و تو و ایران اینترنشنال هست. مردم ایران، نسبت به جمهوری اسلامی موضع منفی پیداکردند. یک نظرسنجی دیدم این روز‌ها که می‌گفت ۷۵ درصد جامعه ایران، خواهان یک نظام سکولار هستند. یعنی به این نتیجه رسیدند که حکومت باید مستقل از دین باشد. جدایی دین از حکومت. معتقدم هشتاد درصد مردم، دیگر با این حکومت نیستند.

جمهوری اسلامی در زمینه ایدئولوژی و اخلاقی شکست خورده و مشروعیتش را از دست داده است.» هاشم آقاجری در ادامه‌ی توضیحاتش درباب انقطاع و اتصال نسلی با جنبش‌های سیاسی و بررسی علل و ریشه‌های این انفصال و اتصال، به نگاه و عملکرد خود و دیگر هم اندیشانش در سال‌های اولیه انقلاب پرداخت و گفت: «سال‌های اول انقلاب، ما تقدیس می‌کردیم وحدت را. خود من هم. تقدیس میکردیم وحدت را به معنای اینکه همه باید مثل ما فکر کنند! تفاوت را بد می‌دانستیم. این مشکل را هم مذهبی‌ها داشتند، هم غیرمذهبی ها. این در فرهنگ سیاسی مان مشترک بود.»

آقاجری در آخرین دقایق نطقش، دوباره به فضای نمایشگاه عکس و خاطره‌ی طالقانی برگشت و گفت: «آقای طالقانی خاطراتش برای ما زنده است. این عکس‌ها هم آن خاطرات را می‌آورد پیش چشم مان. راه و گفتمان طالقانی را. افسوس، باز هم افسوس که نظام جمهوری اسلامی، صدای طالقانی را نشنید. اگر شنیده بود، هم ایران ما چنین ایرانی نبود؛ و هم جمهوری اسلامی به چنین وضعیتی نمی‌رسید که بحران‌های مرکب انباشته، بلکه ابربحران‌ها او را این گونه فرابگیرد و حالا مسأله اش بشود، مسأله‌ی بقا. تلاش می‌کند که باقی بماند. بنای جنبش مشروطیت بر ملت سازی بود. اینکه مردم هم در سطح ملی، هم در سطح ایالتی و ولایتی قراربود تعیین کننده باشند. طالقانی فرزند مشروطیت بود. او بخشی اش ادامه‌ی نائینی بود به نظرم؛ و بخشی اش هم ادامه‌ی آخوند ملای خراسانی بود. ملا محمدکاظم خراسانی، استادِ نائینی است و یکی از رهبران بزرگ انقلاب مشروطیت. معتقدم طالقانی تا دهه چهل، پروژه اش نائینی و هم مشروطیت بود. اما از اواخر دهه چهل و آغاز دهه پنجاه، طالقانی به نظرم ارتقاء داد پروژه اش را و برد روی دیدگاه آخوند ملامحمدکاظم خراسانی. خراسانی جمهوری خواه بود. آقای طالقانی خوب می‌دید در مجلس خبرگان، وقتی آن اصل ولایت فقیه مورد بحث قرارگرفت، با آن مخالف بود. آینده را می‌دید.

آیت الله طالقانی، اگر فرض کنیم خودش را در آن صنف بداند، که نبود. یعنی خودِ آن صنف قبول نداشت و آیت الله طالقانی یک جور به اصطلاح، «بیرونِ درون» بود! یک بیرونِ درون در این صنف. یادم است اکثر این روحانیون، آیت الله طالقانی را قبول نداشتند. می‌گفتند این اصلا آخوند نیست! کمونیست است و زیر عمامه اش داس و چکش است و این حرف‌ها هم که بود. طالقانی از دمکراسی و شورا می‌گفت. دمکراسی مستقیم مردم. آن چیزی که دکتر شریعتی هم به آن می‌گفت «دمکراسی رأی‌ها نه دمکراسی رأس ها». چون اگر یک وقتی دمکراسی رأس شد، خب می‌بینیم ترامپ را. یعنی در یک لیبرال دمکراسی پیشرفته‌ی غربی، کار به اینجا می‌رسد که آقای دونالد ترامپ می‌شود رئیس جمهور امریکا. در بحث انتخاب رؤسای دانشگاه‌ها توسط استادان دانشگاه‌ها در زمان اصلاحات، به این دوست بسیارعزیزم آقای دکتر هادی خانیکی گفتم هادی جان حالا که این اصلاح طلب‌ها پیروز شدند، شما بیایید حداقل یک گام بردارید. بیایید رؤسای دانشگاه‌ها را با رأی مستقیم دانشگاهیان انتخاب کنید. بگذارید این نهادینه شود. آقای دکتر خانیکی پاسخ دادند اگر این گونه شود، پس مسئولیت وزیر چه می‌شود؟! وزیر در برابر مجلس، مسئول است. گفتم مشکل، همین است دیگر. وزیر شما باید اعتماد کند به استادان دانشگاه ها.» هاشم آقاجری، مکان نمایشگاه عکس آیت الله طالقانی را مکان مناسبی ندید. به نظرش آمد فضای نمایشگاه، بیشتر، دیوان سالارانه است و خیلی فضای مردمی ندارد و مراجعه کننده باید از گیت نگهبانی رد شود و این در‌ها و اینها، رغبت مخاطب را برای حضور در این نمایشگاه می‌کاهد. نمایشگاه عکس و آثار طالقانی، جایی باشد که برای مردم کوچه و بازار در دسترس باشد و گردشی. مثل فضا‌های باز شهری یا در دانشگاه‌ها و اینها.

هادی خانیکی: آقای طالقانی، یکی از سرمایه‌های نمادین ایران است

حضور هاشم آقاجری، هادی خانیکی و طاهره طالقانی در نمایشگاه عکس های کمتر دیده شده ی آیت الله طالقانی

مراسم «شب طالقانی و اندیشه هایش» به همت علی دهباشی در موزه ملی ایران برگزار شد. شب‌های بخارای علی دهباشی، دارد به هزار و یکمین شماره‌ی حکایت و روایتش نزدیک می‌شود. موضوع هشتصد و دهمین شب بخارا، «آیت الله طالقانی؛ و اندیشه هایش» بود که با همکاری مجتمع فرهنگی طالقانی در محل موزه ملی ایران برگزار شد. سال‌های پیش، برگزاری شب‌های بخارا با فاصله بود و در این بین، عصرشنبه‌های بخارا و صبح جمعه بخارا و … هم به آن اضافه می‌شود و گویای بهره مندی از «زمان» است که علی دهباشی، مدیر این مجموعه فرهنگی و هنری بخارا، همچنان پرکار در عرصه‌ی پژوهش‌های فرهنگی و پاسداشت چهره‌های فرهنگ و هنر این مرز‌و‌بوم، به رغم ناخوش احوالی اش، حضور قوی و مؤثر دارد.

نکته‌ای که هادی خانیکی، استاد ارتباطات، در همان نشست «آیت الله طالقانی و اندیشه هایش»، به عنوان یکی از سخنرانان، به همین موضوع اشاره کرد و به بیماری یی که دهباشی به آن مبتلاست و خود نیز گرفتار همان ناخوشی است؛ ولی جنب و جوش‌های فرهنگی و استفاده از زمانِ علی دهباشی را ستود و این شب‌های پی در پی و نزدیک به همِ بخارا که با موضوعات متنوع و در جا‌های مختلف برگزار می‌شود به این معناست که جناب دهباشی دارند از زمانه‌ی پرشتاب، بدرستی استفاده می‌کنند و آثار در خور فرهنگی از خود به جای می‌گذارند.

حضور هاشم آقاجری، هادی خانیکی و طاهره طالقانی در نمایشگاه عکس های کمتر دیده شده ی آیت الله طالقانی

علی دهباشی، به عنوان مدیر و مجری این نشست، ابتدا از جبرئیل نوکنده، رئیس موزه ملی ایران تشکر کرد که آن فضا و سالن را در اختیار مراسم شب بخارا قرارداد. وی همچنین، از مجتمع فرهنگی آیت الله طالقانی تشکر کرد که توانستند نمایشگاه عکس کمتر دیده شده‌ی آیت الله طالقانی را که حاصل پروژه‌ی سه ساله کتابخانه آنلاین طالقانی و زمانه‌ی ماست، همراه با توضیحات کامل درباره عکس‌ها در محل این موزه، چند روزی برپا بدارند و در ادامه، علاقمندان به تماشای این عکس‌ها هم می‌توانند از طریق همان کتابخانه‌ی آنلاین طالقانی، ببینند این پنجاه قطعه عکس را که حاصل تلاش دو عکاس به نام‌های عباس عطار و علی غفاری است و برای نخستین بار به نمایش گذاشته شده. عکس‌هایی که قدیمی ترینش سال ۱۳۱۸ است و آخرینش در شهریور سال ۱۳۵۸.

علی دهباشی گفت: «این عکس‌ها کمک می‌کند به نسل جوان ما که با منابع شناختی آیت الله طالقانی آشنا شوند. در رسانه‌های رسمی که در مناسبت‌های سالروز تولد یا درگذشت آیت الله طالقانی، این سال‌ها شما نشانی از یادآوری‌های زندگی پرافتخار و کارنامه‌ی زرین آیت الله طالقانی نمی‌بینید. برای نسل جدید، این عکس‌ها حکایت‌ها دارند از روزگاری که بر ما و بر ایشان رفته؛ و حاصل مجاهدت‌ها و تلاش‌ها و حضورشان در زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایران، در طول چندین دهه، از قبل از انقلاب و بعد از انقلاب است.

طاهره طالقانی، اولین سخنران وقتی کلامش را با نام خدا آغاز می‌کند و می‌گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم»، مرا یاد بسم الله گویی آیت الله طالقانی می‌اندازد که در سال‌های ۵۷ و ۵۸ از او می‌شنیدیم، با همان لحن و ویژگی آرام بخشی که داشت، پس از عبور ۴۵ ساله، حالا این دختر، با همان سادگی‌ها و صمیمیت پدر، زنده می‌کند یاد خاطرات آیت الله طالقانی را. طاهره طالقانی درباره شخصیت آیت الله طالقانی و آنچه که باعث به وجودآمدن راه و مسیر زندگی شان شد، گفت: «ایشان معتقد بودند که قرآن، کتاب هدایت است و این کتاب هدایت، راه و روش زندگی و مسیر حرکت را برای ما می‌تواند روشن کند. باتوجه به اینکه اگر بتوانیم قرآن را به عنوان الگو و سرمشق زندگی خودمان قرار دهیم، می‌توانیم به چیز‌هایی دست پیداکنیم. ایشان بر این باور بودند که علت عقب ماندگی‌ی بخصوص مسلمان‌ها از عرصه‌های تحولات جهانی و زندگی، بازنگشتن به قرآن است؛ و بازگشت به قرآن و اسلام اصیل، بخصوص منبع اصلی‌ی توحید، می‌تواند انسان‌ها را در مسیر درستی قراردهد؛ بنابراین ایشان تلاش کردند قرآن را از گوشه‌ی قبرستان‌ها و تاقچه‌ها و سر سفره‌ی عقد و اینها، بیرون بیاورند و ببرند به متن زندگی مردم.

حضور هاشم آقاجری، هادی خانیکی و طاهره طالقانی در نمایشگاه عکس های کمتر دیده شده ی آیت الله طالقانی

ما پس از انقلاب، شاهد بودیم که با «قرآن در صحنه»‌ی ایشان که چند مورد از تلویزیون پخش شد، چقدر در افکار مردم مؤثر بود. ایشان می‌گوید عقل فطری آدمی، آماده‌ی دریافت حقیقت توحید است. هدف انبیاء هم همین است که با افشاندن بذر توحید در عقول و نفوس مردم، یک تحول و انقلابی برای بشر به وجود آوردند. اینکه فطرتِ آلوده نشده‌ی آدمی، می‌تواند با نظام هستی، هماهنگ و همساز شود. طالقانی عقیده به توحید را فقط امری درونی و قلبی نمی‌داند که فردی باشد و در گوشه مساجد و معابد بنشینند و متوقف شوند به همین کار‌های عبادی شان، بلکه حقیقتی می‌داند که در فکر و خلق و خوی و عمل انسان تحول ایجاد می‌کند. انسان را در صحنه‌ی اجتماع می‌برد.

و این حضور در صحنه‌ی اجتماع، باعث می‌شود انسان در برابر ظلم، بیداد، بی عدالتی‌ها نتواند ساکت بنشیند، در مقابل حکومت زر و زور و تزویر، نتوانند سر تسلیم فرود بیاورند. بنابراین، خود طالقانی هم از همین جا وارد مبارزات سیاسی و اجتماعی شد و به اصطلاح بنا گذاشت و هم بازگشت به قرآنش باعث شد یک خط مشی درست و ثابتی را ادامه دهد؛ و بر اساس آن، تساهل و تسامح نسبت به مردم و در مواجهه با مردم داشت. بخصوص که مردم را «انسان، بما هو انسان» می‌دید و رفتار می‌کرد.» طاهره طالقانی در پایان، خاطره‌ای از پدر نقل می‌کند و می‌گوید: «یادم می‌آید دوستانی به پدر می‌گفتند تو همیشه گوشه‌ی زندان و تبعید هستی، پس کی از زندگی ات لذت می‌بری؟! پاسخ می‌داد این چیز‌ها زندگی من است و این‌ها برایم لذت است. چون نگاه شان به زندگی، یک نگاه عالی و ایده آل و برتر بود. چه در زندان، چه در منزل و چه در اجتماع و مسجد و چه در تبعید.» حسین مصباحیان، نویسنده و مدرس اخراجی فلسفه، در مراسم شب طالقانی و اندیشه هایش گفت: «حفیقتا برایم باعث افتخار و سربلندی است که در مورد شخصیتی صحبت کنم که منش فردی اش با اندیشه هایش انطباق وجودی داشت.

طالقانی برای نسل ما کسی بود که نماینده‌ی همین رویکرد بود. یعنی تفاوتی بین منش فردی و اندیشه‌های سیاسی و فکری و دینی اش وجود نداشت. به همین دلیل بود که نسل ما او را عمیقا دوست داشت و «پدر» می‌خواند ایشان را. برای مردم ما هم، یک رهبر اخلاقی‌ی صادق بود. حوادثی که در ذهن نسل ما حک شده بود، زندان‌های پیاپی یی بود که طالقانی در مبارزه با استبداد متحمل شده بود. آن تصویری که خودش را در حاشیه‌ی مراسم استقبال قرار می‌داد در ذهن ما و وجود ما حک شده. نشستن بر سنگفرش مجلس، یک مواجهه دیگری بود که ما را عمیقا با شخصیت طالقانی مواجه می‌کرد. ترک اعتراضی تهران، به دلیل اتفاقاتی که افتاده بود، باز یک حادثه‌ی دیگری بود که ما را درگیرش کرده بود؛ بنابراین شخصیت طالقانی، شخصیتی بود که شما می‌توانستید با وی ارتباط وجودی بگیرید و فقط از خلال اندیشه و آرا و افکارش او را پیگیری نکنید، در زمینه‌ی فکری هم اندیشه‌های طالقانی، چندبعدی و چندسویه است.

وقتی قرار شد من در این مجلس، نکاتی خدمت دوستان عرض کنم، مراجعه‌ی مجددی داشتم به آثار طالقانی و آثاری که درباره‌ی طالقانی نوشته شده، از خودم پرسیدم میراث طالقانی برای روزگار اکنون ما چه می‌توانید باشد؟ چه مانده‌هایی دارد و چه نیندیشیده‌هایی دارد؟ خیلی صادقانه بگویم برایم باعث شگفتی شد افق‌هایی که ایشان گشوده بود در حوزه‌های مختلف، از این تورق اجمالی که کردم و یادآوری آن مواقعی بود که کتاب‌های ایشان را با دقت بیشتری می‌خواندیم، مثلا ارتباطی که بین وحی و عقل برقرار کرده بود، به نحوی که این دو تا با هم منافاتی نداشته باشند، همچنان یکی از نکات مهمی است که در فلسفه‌ی دین معاصر، مورد توجه است.

حضور هاشم آقاجری، هادی خانیکی و طاهره طالقانی در نمایشگاه عکس های کمتر دیده شده ی آیت الله طالقانی

یعنی دوگانگی بین عقل و معرفت غیرعقلی یا معرفت شهودی یا دینی زیر سوال رفته، بنابراین طالقانی این تلاش را کرده بود که این پیوند را ایجاد کند. بحثی که ایشان در باره توحید دارد به مثابه جوهر دین، همان طور که خانم طاهره طالقانی اشاره کردند، منبعی برای گفتنِ نه به مذاهب سیاسی و اجتماعی قدرت؛ و هم چنین تلقی یی که ایشان از توحید دارد به مثابه امری که هم دربرگیرنده‌ی بیکرانه‌ی آزادی انسان است و هم مانع ادعای خدایی اش، به اصطلاح ادعای خدا انگاری‌ی خود؛ و این هم یکی از نکاتی است که با معضلات فکری زمانه‌ی ما سازگار است. در فلسفه‌ی امروز هم دنبال این هستند که انسان درست است که آزاد است و آزادی اش بی کرانه است، ولی در فلسفه باید اموری تعبیه شود که مانع ادعای خدایی داشتنش، تسلط بر دیگری و از جمله، تسلط بر طبیعت باشد.

وقتی بحث طالقانی را در مورد مالکیت و اسلام را شما می‌خوانید، می‌بینید که این اندیشه همچنان برای امروز ما حرف دارد؛ و قابل مقایسه است با تفکر کسانی که مثلا سوسیالیزم معنوی را مطرح می‌کنند. مالکیتی که طالقانی از آن حرف می‌زند، تا زمانی مشروع است که نافی نیاز‌های انسانی و اجتماعی نباشد و این همان امری است که در اندیشه‌ی سوسیالیستی معنوی هم بر آن تأکید شده و اهمیتش هم این است که ما امروزه همچنان درگیر ایجاد یک رابطه‌ای بین آزادی سیاسی و آزادی اجتماعی یعنی سطوح سوسیالیستی اش هستیم. یا بحثی که در مورد کار دارد و بحث بسیار عمیقی است. ایشان کار را منبعی می‌داند برای کرامت انسانی و بحث شان قابل توجه و پیگیری است. یا مسائلی که امروز، بعد از جنبش ژینا مهسا امینی با آن مواجه هستیم، مسأله‌ی زن و حجاب، شما وقتی آرای طالقانی را در این حوزه می‌خوانید، بسیار شگفت زده می‌شوید، تو گویی برای امروز ایران، ایشان دارد صحبت می‌کند. اولا تأکید می‌کند بر اینکه احکام اسلامی باید با شرایط زمانه تطبیق داده شود.

ثانیا تأکید می‌کند بر شکلی بودن امر حجاب، تأکید می‌کند بر حقوق زن و کرامت انسانی زن؛ و این حوزه‌ها هم همچنان قابل پیگیری است. یا در مورد مسأله‌ی شورا به عنوان نظریه‌ی سیاسی ایشان، می‌بینیم که نظریه شورا از فردای بعد پیروزی انقلاب، صورت بندی می‌شود، می‌خواهد یک بدیلی هم در مقابل استدلال نظریه‌های استبدادی باشد، هم در مقابل نظریه دمکراسی لیبرال.» مصباحیان، نظریه شورای طالقانی را واجد سه ویژگی منحصر به فرد دانست گفت: «او می‌خواست بدین طریق، یک بدیل یا الگویی از حکمرانی دهد.

تصور کنید اگر آن نظریه‌ی شورای طالقانی تداوم پیدا می‌کرد و اجرایی می‌شد، نه وضع ما، همان وضعی است که الان هست، و نه فقیر بودیم در حوزه‌ی فکری. بلکه غنی بودیم با اتکا به منابع معرفتی درونی که داشتیم. ویژگی یی که «جهانی، محلی» بود. دوم اینکه آقای طالقانی تسلیم نبود و دمکراسی غربی را در حوزه‌های مختلف دچار اشکالات جدی می‌دانست و یکی از این حوزه‌ها این بود که این دمکراسی فراگیر و دربرگیرنده نیست؛ و در سطح سیاسی متوقف می‌ماند و ضرورت دارد که تعمیم داده شود به سطوح اجتماعی؛ و سومین ویژگی نظریه شورای طالقانی، این بود که این نظریه را در منابع دینی قرار می‌داد؛ و این موجب می‌شد به نظریه، نوعی وجاهت معنوی و اخلاقی داده شود. یعنی برخلاف دمکراسی لیبرال غربی که بنیانش بر متون سکولاریسم استوار است.

در حالی در نظریه شورا که مبتنی بر بنیان‌های معرفتی درونی است و وجه معنوی و اخلاقی دارد، در موقعیت اجرا با بهره مندی از این بنیان و لوازم این شورا، قدرتمندان و حکمرانان نمی‌توانند تعدی کنند به حقوق موکلان خود.» سخنران بعدی، هادی خانیکی، مبارز دهه پنجاه و اثرپذیرفته از مشی و نگاه آیت الله طالقانی، و استادِ امروز حوزه ارتباطات و رسانه در دانشگاه‌ها بود که با حس ارادت و ادای دین نسبت به آیت الله طالقانی پشت تریبون رفت و ابتدا همین را گفت و بعد ادامه داد: «من و آقای دهباشی همدرد بودیم، همدردتر هم شدیم. همدرد بودیم، درد ایران و درد فرهنگ ایران؛ و اینکه به ایران به عنوان یک کل یکپارچه، تاریخی و فرهنگی نگاه کنیم و محدودش نکنیم به ایران قبل از اسلام، ایران بعد از اسلام. ایران قبل از انقلاب، ایران بعد از انقلاب و ایران از زاویه‌های مختلف سیاسی، همدرد هم شدیم که سرطان به هر دوی ما گفت که باید بیشتر کار کنید؛ و حقیقت هم همین بود که هر دوی ما بعد از ابتلای به سرطان، فکر کردیم که، چون بین دو جهان زندگی می‌کنیم، باید دانسته‌های خودمان و تجربه‌های خودمان را در جا‌های مختلف به کار بگیریم. اگر آقای دهباشی را به دهباشی قبل از سرطان و دهباشی بعد از سرطان تقسیم کنیم، می‌بینید که شب‌های بخارای بعد از سرطان، به هم نزدیک‌تر و متنوع‌تر است و به موضوعات، سریعا می‌پردازد، گویی اگر همین امروز به وی سفارش دهید یکی از شب‌ها را اختصاص بده برای فردا، می‌گوید موضوعش آماده است و افرادش را هم با آن اخلاق نیکویش می‌کشاند به اینکه حرفی بزنند، اگرچه حرفی هم نداشته باشند!»

خانیکی در سخنرانی اش به ضرورت توجه و پرداخت به نگاه و مشی آیت الله طالقانی، برای زندگی امروز و فردای ایران اشاره کرد و از ورود تاریخی به سوژه گفت. اینکه بهتر است گذشته را با دقت بنگریم. نقد کنیم. ولی تخطئه نکنیم. وی تلویحا ابراز گلایه کرد نسبت به کسانی که به چهره‌های چهل پنجاه سال گذشته‌ی ایران و انقلاب دشنام می‌دهند، به جای اینکه بنشینند نقد کنند، اهانت می‌کنند. خانیکی درباره طالقانی گفت: «آقای طالقانی یکی از سرمایه‌های نمادین ایران است. نه تنها برای مبارزان مسلمان، بلکه برای هر کسی که در سودای آزادی، عدالت و مبارزه با جنبه‌های منفی آن‌ها یعنی استبداد، وابستگی و بی عدالتی بوده و هست.» این استاد ارتباطات، سه ویژگی آیت الله طالقانی را بر شمرد.

گفت و‌گویی بودن اندیشه طالقانی، نوع نگاه چندساحتی طالقانی به اسلام و مبارزه؛ و فهم اخلاقی طالقانی از اسلام، مبارزه و مقاومت. هادی خانیکی ادامه داد: «اینکه چرا باید به طالقانی پرداخته شود و به عبارتی چه نیازی به طالقانی و اندیشه هایش داریم، من این را متأثر از ضرورتِ داشتن فهم تاریخی برای ایران می‌دانم. فهم تاریخی یعنی اینکه اگرچه به آینده فکر می‌کنیم، ولی باید در گذشته هم تأمل کنیم و البته در گذشته توقف نمی‌کنیم و نقد هم می‌توانیم بکنیم، ولی تخطئه و نفی نمی‌کنیم. هیچ جامعه‌ای و هیچ ملتی سر از راه افق گشایی درنمی آورد مگراینکه به گذشته‌ی خودش حرمت بگذارد و با اندیشمندان و کنشگرانش گزینشی برنخورد نکند.

شاید اغلب کسانی که اینجا نشسته اند و مایی که صحبت می‌کنیم، یک باور داریم و آن هم این است که «بزرگش نخوانند اهل خرد/ که نام بزرگان به زشتی برد» و در این ایام اخیر به زشتی نام گذشتگان بردن، خیلی باب شده و در هر جایی و هر بحرانی و مشکلی که زیاد و واقعی هم هست برمی خوریم، فکر می‌کنیم وقتی که نمی‌توانیم راهی به آینده باز کنیم، بهتر این است که به گذشته برگردیم و به دیگران دشنام دهیم و اهانت کنیم، نه آنکه دیگران را نقد کنیم!».

آخرین سخنران، امین معصومی، مدیر پروژه کتابخانه آنلاین آیت الله طالقانی و زمانه ما بود که از فعالیت‌های سه چهارسال اخیر پروژه شان گفت و راه اندازی این کتابخانه‌ی آنلاین. اینکه قرار است تمام آثار و اسناد مربوط به آیت الله طالقانی و آثاری که در باره‌ی ایشان است را جمع آوری کنند و در این کتابخانه‌ی آنلاین قرار دهند.

معصومی گفت: «اینجا دوستان درباره اهمیت اندیشه آیت الله طالقانی سخن گفتند و من از ضرورت حفظ اندیشه و آثار طالقانی و امثال طالقانی می‌خواهم بگویم. حفظ اندیشه‌ها و آثار اندیشه ورزانی که در تاریخ کشور ما نقش آفرینی کرده اند، فارغ از آنکه ما چقدر با آن‌ها موافق یا مخالفیم. در این مقطع زمانی، چقدر راهگشا هستند یا نیستند، ضرورت دارد ما در حفظ و نگهداری اندیشه‌ها و آثارشان بکوشیم و ثبت و ضبط کنیم و آرشیو کنیم برای نسل‌های آینده‌ی کشور. اینجا تأکیدم بر فعالان حوزه عمومی است، حوزه عمومی با همان تعریفی که هابر ماس ارائه می‌دهد، مستقل از دولت‌ها و حکومت‌ها و مستقل از بازار. حالا ما برای اینکه در مسیر توسعه قرار بگیریم، به تعبیر عجم اوغلو و رابینسون در کتاب دالان باریک آزادی که از تقویت وزنه‌ی جامعه در برابر وزنه‌ی حکومت گفتند، باید تلاش کنیم وزنه‌ی جامعه را تقویت کنیم و قدرت ببخشیم.»

در پایان سخنرانی ها، علی دهباشی، مدیر نشست شب طالقانی و اندیشه هایش، از مدعوین خواست در مجاورت این سالن، به سمت نمایشگاه عکس‌های کمتردیده شده‌ی آیت الله طالقانی بروند که روز اختتامیه‌ی این نمایشگاه است. آنچه که در آن دقایق، در این نمایشگاه عکس برایم جلب نظرکرد، گذشته از توضیحات روان و جامعِ راهنمای تابلوعکس ها، کیفیت حضور طاهره طالقانی (فرزند آیت الله طالقانی) در جمع مراجعین و میهمانان بود. یکی مثل بقیه، به سادگی و صفای پدر، ضمن نگاه به تصاویر، مثل بقیه مردم داشت به حرف‌های آن توضیح دهنده‌ی عکس‌ها گوش می‌داد.

ارسال نظرات
كاربر محترم نظر شما دريافت شد
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی