شریعتی به مثابه چراغ راه آینده
دکتر علی شریعتی روشنفکر فراروایتها است. او را میتوان بصورت توأمان منتقد سرسخت مارکسیستهای دوآتشه دههی چهل و روحانیون عوام زدهای دانست که البته با تحولات انقلاب اسلامی در اواخر دههی پنجاه، در کسوت و جایگاه و شأن اجتماعی دیگری ظاهر شدند و تفکرات خویش را بر جامعهی بحرانزدهی انقلابی، دیکته و القا کردند.
شریعتی که نمونهی بارز تئوری «مذهب در برابر مذهب» بود، سالها مورد بی مهری مذهبیهای سطحی نگر و اقشار مرتجع بظاهر مذهبی و در عین حال سوسیالیستهای مادیگرا قرار گرفت. او اگر محتوای مارکسیسم را مورد نقد و نفی قرار داد، محتوای تشیع را با استفاده از ادبیات انقلابی (که محصول فرآیند اتمسفر غالب نهضتهای رهایی بخش در جهان آن دوران بود)، و اندیشههای خاص و یونیک خود، دستخوش تحول و دگرگونی فراوانی قرار داد.
گرچه سالها بعد از فرونشستن التهابات انقلاب بهمن ۵۷ و استقرار نظام فقهی و ایدئولوژیک روحانیون بر ایران و تغییر و تحولات شگرف در منطقه و جهان، بر گسترهی منتقدان و مخالفان و حتی دشمنان فکری و عقیدتی وی افزوده شد و از موافقان و دستاندرکاران نظام اسقاط شدهی پادشاهی گرفته تا عناصر معلومالحال دستگاه فقاهتی و حوزوی، و از اولترا چپهای دو آتشه تا روشنفکر نمایان دست راستی، جملگی در این سنگربندیِ تقابل جویانه در برابر آراء و اندیشهها و میراث بجای مانده از علی شریعتی مشارکت ورزیدند.
با این همه، پس از گذشت چندین دهه از کوچ و هجرت اجباری شریعتی از ایران برای فرار از زنـدانی که دژخیمان پهلوی و دستگاه ساواک (که همچون امروز مجری اوامر و دسیسههای گستردهی ابر سازمانهای جاسوسی و امنیتی و نظامی در دنیا بود)، برای روشنفکران، منتقدان، آزادیخواهان و اصلاحطلبان و اندیشمندان ساخته بود، لاجـرم در میان اهل اندیشه، متفکران و محافل آکادمیک و دانشگاهی و در میان تحلیلگران و منتقدان مسلط به علوم انسانی و اجتماعی و سیاسی، جایگاه ویژهای دارد و با گذر زمان و توسعهی علوم و آگاهیهای سیاسی و فرهنگی و تاریخی، بخصوص در میان اقشار متکثر جوانان تحصیلکرده و پژوهشگران منصف و واقعگرا و حقیقتطلب، روزبروز این جایگاه نهادینهتر گشته و بشکلی عمیقتر و عالمانهتری دنبال میگردد.
هجرت شریعتی به سمتی نامعلوم، اما در پی تحقق آرمانهایی روشن و انسانساز، سرنوشت او را دگرگون ساخت و درست در آستانهی شکل گرفتن امواج اولیهی بحرانهای سیاسی و استراتژیک در پهنهی ژئو پلتیک خاورمیانه و در شرایطی که قدرتهای بزرگ جهانی، منطقه را آبستن تحقق تحولات گستردهای کرده بودند، دکتر علی شریعتی بر اثر اتفاق و برخلاف میل شخصی، سر از انگلستان در آورد و صدای جاودانهاش در دامان استعمار پیر و دستگاههای ضد بشری و ضد توحیدی و ابر سرمایهسالاران چند ملیتی و توطئه افروزان جهانخوار، برای همیشه خـاموش شد و همچون دیگر بازیگران تحولخواه و احیاگر و رفرمیست در منطقه، نظیر امام موسی صدر، به سرنوشتی دردناک و مبهم دچــار شد…
با این همه، یاد و نام و روش اندیشهورزی و سنت «انتقادی – اصلاحیِ» وی کماکان پابرجاست و با همهی فراز و فرودهای فرهنگی و تاریخی و تحولات شگرف سیاسی و ایدئولوژیک در منطقه، و پوست اندازیهای جامعهی رو به توسعهی ایران پس از انقلاب، تـفکــر شریعتی و ردپـای افکار و اندیشههای او بر بسیاری از تحولات ساختاری جامعه ایران و فعالان سیاسی و مدنی و همچنین غنای فرهنگی – اجتماعی ایرانیان، بخوبی هویداست و غیرقابل کتمان است…
هنوز و همچنان، جانمایهی افکار شریعتی و عمق نگرشهای بسیط او، بلای جان زیادهخواهان و قدرتطلبان و استعمارگران فکری و عقیدتی و اقتصادی است..!
در اهمیت میراث فکری شریعتی همین بس که دستکم جامعهی ایرانی امروز را بیآنکه خود بدانند، علیه توطئهی کجاندیشانهی ایدئولوژی افراطیگری و اسلام طالبانی/سلفی/داعشی، واکسینه نمود و تخملق این دسیسهی بینالمللی را که با حمایت و هدایت کلیهی دستگاههای نظامی و امنیتی و ایدئولوژیک حاکم بر جهان و بخصوص خاورمیانه، رهبری میشد و میشود، در ایران امروز ما بیبنیــاد کرد.
شریعتی، الگوی مناسب درست اندیشیدن و تفکر راهبردیِ بومی بود؛
تیپ فکری او و تلاش و اهتمام وی جهت ایجاد یک رنسانس فکری و عقیدتی و ایمانی در جامعهی ایرانی دهههای چهل و پنجاه خورشیدی، فتح بابی بود برای ادامهی مسیری که هنوز در ابتدای آن هستیم و به مدد تلاشهای بیحاصل نظام فکری حاکم بر ایران، لزوم پیگیری و ممارست و همدلی و همراهی با این مسیر فکری، بیش از پیش احساس میشود.
به باور این حقیر، برخلاف عقیده و باور بسیارانی، چشم انداز بلند مدت ایرانیان در دهههای آتی میتواند بسیار روشن و امیدوار کننده باشد…
بحـران عقیدتی/آرمانی – بحـرانهای طبیعی و محیط زیست – بحرانهای ساختاری و اجتماعی و اقتصادی – بحرانهای امنیتی و نظامی، راه حلهای کوتاه مدت، میان مدت و استراتژیهای مدون بلند مدتی را میطلبد که جز با ایجاد یک تفکر انتقادیِ سازنده و بهرهمندی از یک متدولوژی فکری و فلسفی و بازگشایی درها برای رشد و توسعهی علوم پایه و علیالخصوص «علوم انسانی» در جامعهی بحران زدهی ایران امروز، هیچ راهحل عمیق و دقیق دیگری ندارند…
مکتب فکری افرادی نظیر دکتر علی شریعتی، چه بلحاظ ساختاری و فلسفی، و چه با رویکردی اجتمـاعی و فرهنگی و حتی سیاسی، میتواند ابزار مناسبی باشد برای نیل به این تحولات شگرف تاریخساز.
بی شک، در ایرانی آزاد از زنجیرهای استبدادی و هژمونی مخرب ایدئولوژی تشیع صفوی و تسنن سلفی و نو کیسهگان تازه به دوران رسیده و نو رسیدگان بظاهر سیاسی دستپرودهی غرب و شرق! ، با فعال شدن درست و حقیقیِ نظام علمی و آکادمیک کشور و رها شدن مکاتب فکری و مذهبی و معرفتی از یوق و چنبرهی اسلام فقاهتی/آخوندی حاکم، و سپری شدن دوران گذار جامعهی حیران و مستأصل ایرانی و پوستاندازی فرهنگی و اجتماعی و عقیدتی…. ،بخش اعظم تئوریها و انتقادات و تحولات فکری مد نظر روشنفکرانی نظیر شریعتی، مجال ظهور و بروز و فهمیده شدن مییابند و همچون یک شکوفهی نو رسته، شکفته خواهند شد و گل خواهند داد…
با امید به فردایی روشن و چشماندازی امیدبخش به نسلهایی که بزرگترین دغدغهی وجودیشان، «بحــران معنــا» و چـرایی و چیستیِ زیستنی خردمندانه خواهد بود و در جستجوی معنا، با عمیقترین مفاهیم «معنوی» روبرو خواهند شد، یاد و نام ایثارگران و خردمندان و بزرگمردان فهیمی همچون علی شریعتی مزینانی را زنده نگاه داشته، و بر روان پاک و روح پردغدغه و با صلابت و تسلیم ناپذیراش، درود میفرستیم و نور پر فروغ «شـمـع» را در دل این کویر ظلمت و پر التهاب، پاس میداریم…
آن هنگامى که شهید به روى زمین قرار مىگیرد، زمین مىگوید: آفرین بر روح پاکیزهاى که از بدن پاکیزه پرواز مىکند، بشارت باد بر تو، «اِنَّ لَکَ ما لا عَیْنٌ رَاَتْ وَ لا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَر»؛