دکتر منوچهر هزارخانی از شخصیتهای سیاسی دوران معاصر که در مقاومت و مبارزه برعلیه دیکتاتوری ولایت مطلقه آخوندیسم تا پایان وفادار ماند و سرانجام با نامی نیک و سرشار از مقاومت این دنیا را ترک گفت نهضت دموکراسی توحیدی ضمن تسلیت به شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق یاد این شخصیت فرهیخته را گرامی میدارد.
منوچهر هزارخانی |
|
|
|
نام اصلی |
منوچهر هزارخانی |
زمینهٔ کاری |
پزشکی-استاد دانشگاه-نویسندگی-ترجمه |
زادروز |
۱۳۱۳ |
ملیت |
ایرانی |
محل زندگی |
تهران-پاریس |
رویدادهای مهم |
|
شریک(های) |
شهرآشوب |
مدرک تحصیلی |
پزشک |
دانشگاه |
دانشگاه مونپليه و پاريس در فرانسه |
دلیل سرشناسی |
ترجمهها |
منوچهر هزارخانی (متولد ۱۳۱۳ در تهران) یکی از نویسندگان و منتقدان ادبی به نام ایران است. وی در دههی ۳۰ به واسطهی نوشتن و ترجمه کتابهایی چون معیارهای انتقاد ادبی، جهانبینی ماهی سیاه کوچولو و پیدایش روشنفکران شهرت پیدا کرد. دکتر منوچهر هزارخانی پس از انقلاب ضدسلطنتی در زمرهی مخالفان خمینی بود و به شورای ملی مقاومت پیوست. او در سال های زندگیاش در تبیعد همواره از حامیان سازمان مجاهدین خلق بوده است و آثار و کتابهای بسیاری نیز در این رابطه نوشته است.
محتویات
- ۱تولد و دوران کودکی
- ۲تحصیلات در ایران
- ۳تحصیلات در فرانسه
- ۴بازگشت به ایران
- ۵دستگیری توسط ساواک
- ۶پیوستن به شورای ملی مقاومت
تولد و دوران کودکی
منوچهر هزارخانی سال ۱۳۱۳ در محله قدیمی سنگلج تهران و در خانوادهای مردسالار چشم به جهان گشود. پدر فردی نظامی و مادر زنی سنتی با سوادی مختصر اما بسیار با هوش، تیزبین و با کلامی چنان طنزآمیز بود که شوخ طبعی و طنز هزارخانی را نیز شاید بتوان به مادر نسبت داد.
تحصیلات در ایران
پیام دکتر هزارخانی برای کانون های شورشی.
هزارخانی دوره ابتدایی را در دبستان نظامی و متوسطه را در دبیرستان فیروزبهرام به پایان رساند و با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، برای تحصیل در رشتهی دندانپزشکی پذیرفته شد اما پدر بی هیچ علاقه به دندانپزشکی، تحصیل این رشته را برای فرزند مناسب ندانسته و در پاسخ به منوچهر که از او در باره طول سنوات تحصیل در رشته دندانپزشکی سئوال کرده بود، به شوخی و جدی میگوید: «آدم که بیشتر از ۳۲ دندان ندارد، آن وقت حیف نیست که پنج سال از عمر فقط صرف این تعداد دندان شود!! من دلم میخواهد رشته پزشکی بخوانی و میفرستمت خارج تا همین رشته را تحصیل کنی» و منوچهر سال ۱۳۳۱ برای تحصیل رشته پزشکی عازم فرانسه میشود. با آن که به علت آشنایی تازه با مسایل سیاسی زمان مصدق و انگیزه شرکت در فعالیتها و تظاهرات آن دوران، رغبت چندانی هم به خروج از ایران ندارد.
دکتر هزارخانی طی مصاحبهای در این باره میگوید:
« … دکتر مصدق نخست وزیر بود ما هم طرفدار دولت ملی بودیم یعنی بالقوه اعضای جنبش اپوزیسیون مخالف دولت بودیم… فضای بعد از جنگ هم بود. خوبیهای فضای صلحآمیز بعد از جنگ را داشت بدیهای خودش را هم داشت. عده ای روزنامهنگار هم بودند که آدمهای سیاسی را تعبیر میکردند و همان موقع هم عدهای این فضا را دموکراسی کاذب میگفتند چون مثلاً انتخابات بود، مجلس هم بود اما سانسور که رسم دیکتاتورهاست هم بود. گاهی روزنامهای را توقیف میکردند که بعد با نام دیگری دوباره منتشر میشد. من هم جزو دانشآموزان طرفدار مصدق بودم و ما به عنوان شاگردان مدرسه تظاهرات و اعتصاب میکردیم برای مصدق. احزاب هم بودند حزب توده هم بود که سیاستهایش در راستای اتحاد جماهیر شوروی بود ـ که دیگر وجود ندارد ـ و این جوّ بطور کلی از سال ۲۱ ـ ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد که نقطه پایان آن بود به همین ترتیب جریان داشت. »
تحصیلات در فرانسه
دانشگاه مونپلیه از بهترین دانشگاههای فرانسه است و اکثر دانشجویان ایرانی نیز آن زمان این دانشگاه را برای تحصیل انتخاب میکردند. هزارخانی، ضمن تحصیل پزشکی در دانشگاه، به تدریج در فعالیت انجمنهای دانشجویی فرانسوی، اتحادیهها و در جلسات و کنگرههای آنان نیز شرکت و با نحوهی فعالیت و تشکیلات آنها که به طور عمده با افکار و تمایلات چپ بودند، از نزدیک آشنا شد. اوج این آشنایی به دوران جنگ الجزایر و فعالیتهای گسترده و فراگیر آن دوران علیه این جنگ برمیگردد که اغلب توسط دانشجویان چپ ترتیب داده میشد.
سخنرانی منوچهر هراز خانی در اورسورواز فرانسه
هزارخانی میگوید:
«فعالیتهای دانشجویی خارج از کشور که بهدنبال اتفاقات سیاسی ایران نضج میگرفت، فضای مساعدی برای مبارزین و تشکیل دستهجات، سازمانها و فعالیت سیاسی آنان فراهم میکرد و انجمنهای ایرانی در آلمان هم هستهی اولیه کنفدراسیون را به وجود آوردند.»
رشد و بلوغ این هسته، مرهون کوشش بنیانگذاران آن از جمله دکتر هزارخانی است که در جلسهی اولیهی بنیانگذاری کنفدراسیون در شهر هایدلبرگ آلمان شرکت کرد و به اتفاق سایر پایهگذاران، کنفدراسیون را تشکیل و به آن شکل میدهند. دکتر هزارخانی تشکیل و تحلیل کنفدراسیون را چنین تعریف میکند:
«…کنفدراسیون مثل موجود زندهای به تدریج تکامل یافت تا کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا در سالهای ۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۰ به وجود آمد. یک سال بعد هم دانشجویان آمریکا و سپس دانشجویان دانشگاه تهران به این کنفدراسیون پیوستند که مانند اتحادیههای خارج از کشور شد و وقایع سیاسی آن زمان ایران بر آن سایه افکنده بود، اما با وجود گستردگی و فعالیتهای بسیار آن، عقبهی مطلوبی نداشت و تکه پاره شد. هر گرایش تکهای از این مال سیاسی را سهم خود دانست و آن را اشغال کرد و فعالیت خاص خود را پیش گرفت و جنبش دانشجویی عملاً تبدیل به یک سازمان مخالف دولت ایران شد.»
هزارخانی پس از پایان دورهی پزشکی و نوشتن تز دکترا برای ادامه تحصیل در رشته آسیبشناسی که دانشگاه مونپلیه فاقد آن بود به پاریس آمد و در همین شهر با « شهرآشوب» آشنا شده و در یکی از مساجد پاریس ـ به خواست پدر همسر ـ با وی ازدواج کرد. ثمرهی این ازدواج دو پسر به نامهای شاهین و افشین هستند.
بازگشت به ایران
سال ۱۳۴۶ دکتر منوچهر هزارخانی به ایران بازگشت و به منظور داشتن شغلی، تدریس رشته آسیب شناسی در دانشکده پزشکی تبریز را پذیرفت. در پایان سال تحصیلی به خدمت نظام رفت اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذیرش و تدریس مجدد او به علت پی بردن به فعالیت سیاسیاش سر باز زد.
در پی آشنایی با صمد بهرنگی و علیرضا نابدل هزارخانی در تبریز ماندگار شد و مدتی نیز بدون استخدام رسمی درهمین شهر به کار پرداخت. دوستان صمد بهرنگی که در تکاپوی انتشار مجلهای بودند از هزارخانی خواستند تا مقالهای برای انتشار در مجله بنویسد. نقدی بر جهان بینی ماهی سیاه کوچولو حاصل دوستی هزارخانی با صمد بهرنگی و همفکرانش است که در سال ۱۳۴۷ در مجله آرش منتشر شد.
دستگیری توسط ساواک
هزارخانی در بازگشت به تهران، دستگیر و زندانی شد. شبکهای از فعالان سیاسی را ظاهراً ساواک کشف و تک تک اعضای آن را بازداشت کرده بود که هزارخانی هیچگونه شناخت قبلی و نزدیک با هیچ یک از آنان نداشت اما در زندان با تک تک آنان آشنا شد.
منوچهر هزارخانی چند صباحی نیز در وزارت بهداری مشغول کار شده و در کمیسیون ملی یونسکو او را به قول خودش به «خردهکاری» میگمارند که از این کار نیز محروم و اخراج میشود. پرویز ثابتی مقام امنیتی معروف که از قضا همکلاس هزارخانی هم بوده او را احضار و از او میخواهد یا کاملا در راستای دستگاه باشد یا برود.
دکتر هزارخانی طی مدت اشتغال در بیمارستان بوعلی تهران، آزمایشگاه آسیب شناسی را در این بیمارستان راهاندازی میکند.
منوچهر هزارخانی علاوه بر رشته پزشکی که تخصص اوست، طی سالیان متمادی دستی توانا نیز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسی داشته است. از جمله کتب بسیار، آثاری از امه سزر شاعر فرانسوی زبان اهل دومینیکن را نیز ترجمه کرده است. او در اینباره میگوید:
«امه سزر پایهگزار سبکی در زبان فرانسه است و کلمه ( سیاهپوست اساسی ) را هم آّندره بروسون پیشوای سوررئالیستهای زمان خودش، پس از دیدار با او گفته است.»
دکتر منوچهر هزارخانی در پاسخ به سئوالی دربارهی ترجمه شعر و نثر و این که بین پزشکی و ادبیات چگونه پیوند برقرارکردید، میگوید:
«… شعر قابل ترجمه نیست چون با عمیقترین احساسات آدمی سر و کار دارد و عمیقترین احساسات آدمی یک چیز عجیب غریبی است، پیش پا افتاده و معمولی نیست. علم با فهم آدم سرو کار دارد و یک چیز معمولی است، اما احساس و عاطفه چیز دیگریست… و ادبیات به طور کلی چون با عاطفه و احساس سر و کار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشکل است و بار فرهنگی را افزایش میدهد… من میتوانستم به جای پزشک مثلا نانوا باشم یا روزنامه فروش… اما ادبیات بیشتر از پزشکی مورد علاقهام بود. روزگار اینجور پیش آورد. سیاست هم همین جور بود، آدم میافتد توش. البته اگر از اول اختیار کامل و تصمیم داشتم میرفتم دنبال ریاضیات، حتی الان هم مطالبی را میخوانم که شاید با منطق خشک سر و کار دارد، این منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است که طرف مقابل در ادبیات است و معمولا آدم یکی را از دست میدهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتا اینطور هستم. البته لابد آدم خمیرهاش را هم دارد. دلم میخواست نویسنده شوم مثلا رمان بنویسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام دهم.»
مجموعهی آثار دکتر هزارخانی اعم از گفتار، نوشته و ترجمهها با بیان و کلام شیوا و ترجمه دقیق و بهجا، بر دامنهی محدود فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران و غنای آنها بسیار افزوده و تأثیر گذاشتهاست؛ ایوان ایلیچ و آموزش فارغ از مدرسه، تشنگی و گرسنگی اثر اوژن یونسکو (نیمی ترجمه جلال آل احمد و نیمهی دیگر ترجمه هزارخانی)، در دادگاه تاریخ اثر مددوف و آثاری از امه سزر، ژاک فوره، ایزاک دویچر، ماکسیم رودنسون و آنتونیو گرامشی از جمله این آثارند. آتش زیر خاکستر سوزان، ناشی از شرایط سیاسی ایران در سال ۱۳۵۶ که بهتدریج گر گرفته و مشتعل میشد، ایجاد تشکلی جدید و منسجم از آزادیخواهان را ضروری ساخته و روند گسترش آن با توجه به شرایط و وقایع آن زمان ایران و مجموع پیامدهای آن نیز منجر به شعرخوانی شبهای گوته گردید. دکتر هزارخانی نیز بهعنوان یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران، در یکی از این شبها به ایراد خطابهای در رد سانسور و نهادهای اجرایی آن پرداخته و از «ولتر» نقل میکند که:
«من با عقیدهی تو مخالفم اما تا جان دارم میکوشم تا تو حق داشته باشی عقیده ات را بیان کنی»
پیوستن به شورای ملی مقاومت
با عزل بنیصدر و شرایط رو به وخامت کشور، دکتر هزارخانی نیز مانند بسیاری از روشنفکران و هنرمندان مخالف رژیم ارتجاعی، هر جا که میرفت دیگر مانند پیشتر مورد استقبال و خوشآمدگویی قرار نمیگرفت. دستهجات وابسته به جمهوری اسلامی تقریبا همه جا را اشغال کردهاند و هزارخانی چندین بار ناچار به تعویض جا گشت تا سرانجام با پیشنهاد مجاهدین برای خروج از ایران به یکی از پایگاههای آنان منتقل و به فرانسه رفت.
منوچهر هزار خانی با غلامحسین ساعدی و احمد شاملو
دکتر هزارخانی خاطرهی خود از انتقال به فرانسه را چنین نقل میکند:
«سال ۱۳۶۰ یک روز صبح زود به خانه ای که مریم (خانم مریم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران) آنجا بود رفتم. مجاهدین دیگری از جمله جابرزاده (مجاهد فقید محمدعلی جابرزاده) و تشید و همسر کاک صالح (مجاهد فقید ابراهیم ذاکری) هم بودند و از آّنجا عازم تبریز شدیم که وقتی رسیدیم جاده را بسته بودند چون امام جمعه را زده بودند. بعد از تبریز به مرز ترکیه رفتیم و به کمک کردها و عسگر نامی از راهنمایان کرد به محل کردنشینان منتقل و سپس به استانبول و از آنجا به فرانسه رسیدیم.»
سال ۱۳۶۰ دکتر هزارخانی با سمت نماینده شورا در ایتالیا، مدتی در این کشور به سر میبرد. او در اینباره میگوید:
«در ایتالیا گفتم من میخواهم در خانهی مجاهدین زندگی کنم و همین هم شد. در پایگاهشان دفتری برایم در نظر گرفتند و همانجا مشغول کار شدم.»
در بازگشت دوباره به فرانسه مسئولیت انتشار مجلهی شورا به او واگذار شد.
دکتر منوچهر هزارخانی طی سالیان زندگی در تبعید ناگزیر، علاوه برداشتن مسئولیت کمیسیون فرهنگ و هنر شورا همچنان با تلاشی پیگیر برای اعتلا و ارتقای سطح فرهنگ در مسیر مبارزه برای آزادی و عدالت مینویسد. انبوه مقالات، سخنرانیها و آثاری چون شتاب زمان اثر گرتموت روزا، فصل بحران اثر میشل سر و بیشماران اثر مایکل هارت و آنتونیو نگری که از فرانسه به فارسی ترجمه کرده از جمله آثار ارزشمند فرهنگی هستند که همچنان ادامه دارد .