الگوهای استبداد در تاریخ سیاسی ایران

.

سلطنت، روحانیت، رهبری انقلابی، طبقه انقلابی، خط مشی انقلابی.

تاریخ سیاسی ملت ایران نیز به مانند تاریخ ملهتای دیگر دارای مشخصاتی ویژه در حوزه دموکراسی طلبی و استبداد گرائی است. بر همگان روشن است که دو عنصر ملیت و دین از عناصر اصلی و استراتژیک هویت سیاسی یک ملت در جغرافیای سیاسی هستند. این دو از بدو تولد و نشو و نمای خود، با توجه به نقش آفرینی شان، در هویت سازی ، مورد توجه همه صاحب نظران در علوم اجتماعی بوده است. شاه و آخوند از بدو تولد ایندو همراه با او خود را سخنگو و تبلور مادی آن قلمداد کرده، و از این طریق توده های مردم را به تدریج مفتون و مسحور خود کرده است. تاریخ سیاسی ملتهای اروپائی در دوران قبل از قرون وسطی در سیطره ایندو عنصر هژمونی طلب به جهنمی از استبداد و شکنجه تبدیل شده بود. تا اینکه با ورود مسلمانان به این نواحی و گسترش فرهنگ ظلم ستیزی از این طریق، در اروپا جنبشهای اعتراضی برعلیه دستگاه کلیسا و سلطنت شکل گرفت. این جنبشها از آنجائیکه توسط بخشی از روحانیت معترض به زعمای کلیسا بود، باردیگر تحت هژمونی آنها منجر به خلع سلاح اعتقادی مردم گردید. روحانیت کلیسائی با آموزه های رفتاری و گفتاری روحانیت کنیسه ای، مسیح را همنشین قیصر کرد. و با این ترفند همچنان خود را به شیوه ایدئولوژیکمان وارث بخشی از قدرت امپراطوری نمود. این همنشینی و همکاری با گذار از دوران قرون وسطی و محاکمه دانشمندان به خاطر عقاید علمی شان، خود را به عنوان تنها مفسر و مبلغ دین از یک پشتوانه دولتی برخوردار ساخت. در میان مسلمانان این بدعت کلیسا سرانجام به تشکیل جریانی مافیائی به نام روحانیت انجامید. روحانیت با گسترش آموزه های کلیسائی تحت نام فقه و اصول، و حدیث و روایات، دستگاهی بوروکراتیکی شبیه کلیسا را به نام مسجد و حوزه ، سازمان داد. این جریان به شیوه اهل کلیسا خود را با سلطنت یعنی قدرت فائقه دنیا نیز پیوند زد. و با این پیوند مسجد و دربار، انواع القاب را برای خود تهیه و تدوین نمود. آیت الله و حجت السلام و القابی مشابه، که هر مرحله آن محتاج گذراندن دروسی در علم فقه می باشد. خمس و زکات که مالیاتهای شهروندان برای تدارک امور حکومتی بود، به عنوان حق ویژه به این جریان تعلق گرفت. توده های مردم در طی سالیان که مذهب و ایمان را از این طریق دریافت میکردند، معتاد به انجام اموری تحت نام دین شدند که کمترین سنخیتی با آموزها ی کتاب وحی داشت. استعمار کهنه و نو برای فراهم کردن زمینه حضور همیشگی ، به پیدایش انواع فرقه ها دامن زد، و حتی خود وارد کارزار شد و چندین پیامبر و امام با کتاب تازه جعل کرد. سلطنت و روحانیت جعلی در تاریخ سیاسی ایران با پشتوانه انواع افسانه ها به تاریخ نوین ما سرایت کرد، و با بمباران اولین مجلس شورای مردم توسط شاه با فتوای شیخ نوری، تاریخ سیاسی ما به عصر نوین نظامهای سیاسی راه یافت. اما هنوز زخمهای بمباران مجلس اول بر وجود فرهنگی و سیاسی ما سنگینی میکرد که باردیگر کودتای اوت رضاخانی بازهم به رهبری و حمایت استعمار شکل گرفت. تاریخ سیاسی ما با این مقدمه تلخ که تنهائی سرداران آزادی در مقابل جیره خواران استعمار است، به دنیای جدید وارد شد. اما سرداران از شکستها و خیانتها مأیوس نشده و سازماندهی را از نو شروع کردند.بزرکترین عنصر فراموش شده در این سازماندهی نوین نیز همانا عدم توجه به دو جریان مافیائی استعماری یعنی شاه و آخوند بوده است. بطوریکه در انقلاب اسلامی 57 که مجاهد شهیدش مهدی رضائی گل سرخ آن بود و معلم شهید آن دکتر علی شریعتی با تز اسلام منهای آخوند ، بار دیگر عمال استعمار با ولایت مطلقه بر علیه تمامی اهداف و آرمانهای آن کودتا میکنند. و نسل وفادار به ارزشهای این انقلاب را که همانا دموکراسی توحیدی بود را در زندان ولایت مطلقه آخوندیسم به بند میکشند. قانونمندیهای جغرافیای سیاسی هر ملتی به مانند جغرافیای طبیعی اش باید مورد توجه و کاوش هر نسلی باشد. به عنوان مثال ما در جغرافیای طبیعی با تغییر فصول در سال درهر نقطه ای از ایران مواجه با یک شرایط خاصی هستیم. و خلبانها در آسمان این جغرافیا و سایر ابزار نقلیه در زمین، باید شرایط فصلی و مکانی هر نقطه را برای سلامت خویش در نقل و انتقال آگاه باشند. همین قانونمندیهای در ابعادی وسیع تر و پیچیده تر بر جغرافیای سیاسی هر ملتی وجود دارد. اندیشمندان سیاسی و فرهنگی باید ابتدا این قانومندیها را کشف کرده و سپس جنبشهای سیاسی را مجهز به ابزاری سازند که قادر به حل این معضلات برای رسیدن به سرزمین دموکراسی باشد. نقطه ضعفهای فرهنگی و سیاسی و در ابعادی وسیعتر دینی، در نقطه عطفها به مانند شمشیری زهر آگین است که در اختیار دشمن آزادی قرار گرفته و بر حلقوم آزادیخواهان نهاده میشود. از نقطه ضعفهای شاخص تاریخ سیاسی ایران در تلاش برای دستیابی به دموکراسی میتوان به سلطنت و روحانیت و رهبری انقلابی ، ایدئولوژی انقلابی و سازماندهی انقلابی یا تشکیلات سانترالیزم دموکراتیک اشاره کرد. در یک بازبینی و کالبد شکافی فرمولهای فوق دو جریان اولیه یعنی سلطنت و روحانیت هماهنگ با همدیگر حداقل باور را نیز به حقوق بدیهی مردم نداشته اند. از آنجائیکه هر دوی آنها یکی به نمایندگی از سوی خدا و دیگر به دعوی نمایندگی از یک نژاد پاک ، مردم را رعیت و عوام و مقلد و پرستنده خویش خطاب کرده و از آنها تنها اطاعت محض را میخواهند و لاغیر. جنبشهائی چون مشروطه و نهضت ملی در تلاشی همه جانبه بر آن بودند که ایندو جریان مافیاتئی را تسلیم قانون سا زند، اما موفق نشده و سرانجام با مرگ سرداران آزادی و به بند کشیدن فعالان ثابت قدم، دچار شکست های پیاپی شده اند. انقلاب اسلامی 57 در تاریخ مدرن ما تلاشی بود که با تغییر در باورهای دینی مردم به خصوص نسل جوان، تو سط معلمانی چون شهید دکتر علی شریعتی و مرحوم استاد محمد تقی شریعتی و مفسر قرآن طالقانی و مجاهدین ایجاد شد. این انقلاب با شعار جمهوریت در مقابل سلطنت به نظامی می اندیشید که در آن مسئولیتها بر اساس شورا و آزادی سیاسی اقلیت با بر خورداری از حقوق در هر حوزه ای تعریف و تبیین میشد. به همین خاطر این اسلام شناسی قرآنی که ادامه نهضت شخصیتهای آزاده ای چون سید جمال و اقبال بود، توانست نهضت فکری بزرگی را در جوامع مسلمان به وجود آورد. روحانیت یا آخوندیسم در رویاروئی با درسهای روشنگرانه این نهضت و هدف متعالی آن یعنی دموکراسی توحیدی، با همکاری و همراهی یار دیرینه خویش متوسل به انواع دسیسه ها در نفوس مردم گردید. از جمله این دسیسه ها تهمت پراکنی بر علیه معلمان این نهضت بود. همانطور که سید جمال از سوی آنان متهم شد، معلم شهید دکتر علی شریعتی نیز در دادگاه تفتیش عقاید آنان محاکمه گردید. از آنجائیکه این باند مافیائی مورد حمایت استعمار نوین و عمله های آن در حاکمیت بود، قادر شد نهضت بازگشت به قرآن با سازماندهی شورائی برای دستیابی به دموکراسی توحیدی را دچار انواع شکستها در طرح استراتژی خویش سازد. شیوه های رایج رفتاری و گفتاری در حوزه این مافیای استعماری سلطنت و، و لایت مطلقه همراه با تحمیل انواع سانسور و تحریف به جبهه مقابل بوده است. اما از آنجائیکه جبهه مردم و آزادی هیچگاه نخواسته اند از شیوه های مافیائی حتی بر علیه دشمن بهره گیرند، قادر به تسلیح وجدان عمومی به ابزار لازم برای یک سازماندهی دموکراتیک بر اساس پرنسیپهای دینی و فرهنگی نشده اند.ایجاد رابطه در درون و بیرون بر اساس تعادل در حقوق، میراث پیامبران توحیدی است که موفق شده نخستین تمدن علمی بشری را بنیان گذاری کند و از میراث سانسور شده آن تمدنهای مدرن در تاریخ بشر شکل گیرد. رضا خان میرپنج با برگزیده شدن از سوی متفقین اقدام به تأسیس بنیادی از سلطنت و شاهنشاهی میکند که قدمت تاریخی آن به 2500 سال منتهی میشود. تاریخی که تمامی صحنه های آن به شیوه نمایشنامه های اساطیری ساخته و پرداخته شده است. و مسلح به دینی شده است که در گفتار نیک و کردار نیک و پندار نیک خلاصه میشود بدون اینکه از نیک تعریف و تبیینی مشخصی ارائه کند. در این تاریخ سازی هویت ایرانی در مقابله و نفی کسانی تعریف میشود که از همسایه ها و هم مرامهای تاریخی او بوده ، و سرنوشت مشترکی با آن دارد. این تاریخ سازی با پشتوانه تبلغ دولتی و اسناد خارجی به عنوان اسناد معتبر بین المللی، مردم ایران را از سرنوشت حال خود غافل کرده است. دیکتاتورها و عمال داخلی و خارجی آن با توسل به همین جعلیات طی سالیان مردم را در توهم یک گذشته پرطمطراق دچار خلسه و آشفتگی در حال کرده است. از این رو سلطنت و روحانیت با تکیه بر این گذشته گرائی و هزمونی خود، استعدادهای بیشماری از مردم را در طی دوران ، در جنگهای زرگری از بین برده است. سازندگان هویت اصیل به عنوان تک چهره های بیدارگر در آسمان این میهن حداقل امکان و فرصت درخشش را داشته اند. با استناد به اینگونه فرصت سوزیهاست که میتوان با گریزی حداقل در تاریخ سیاسی ایران، دوستان و دشمنان را شناخت. با شناسائی کامل دشمنان آزادی در گستره تاریخ سیاسی و معرفی آنها به توده های مردم میتوان به تدارک یک راهکار با آلترناتیوی دموکراتیک امیدوار بود. با توجه به ایندو جریان مافیائی که ساختار تاریخی آن در تضاد با اصول دموکراسی به عنوان یک نظام مردمی است، رهبری انقلابی و طبقه انقلابی و خط مشی انقلابی نیز با شیوه مدرن مسلح به ابزار و روشهائی هستند که هیچگونه سازشی با اصول دموکراسی که عبارت از تعریف فرد بر اساس حقوق شهروندی است ندارند. این طیف نیز با دعوی عقل تمام برای عنصر ذیصلاح و نا آگاهی توده های مردم مصلحت و منفعت مردم را در اطاعت از اصولی میداند که این سازمان و یا رهبر انقلابی دیکته میکند. خط مشی این جریانها با توجه به تمامی فداکاریها در راستای دست یابی به هدف، در بردارنده نوعی خودمحوری است که با سازماندهی دموکراتیک و تعریف شهروند بر اساس حقوق در تضاد است. این جریانها و شخصیتهای محور آن به خاطر پذیرش ریسکهای بزرگ در انجام مسئولیتهای انقلابی دچار ذهنیتی خود محور و طلبکارانه شده، و کمترین سازش با انتقاد و اعتراض از سوی مخالفین خود را ندارند. در قرآن این تیپها به عنوان فرعون معرفی شده اند، که خود را حاکم و مالک نفوس مردم میدانند. إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ . فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت طبقه‏اى از آنان را زبون مى‏داشت پسرانشان را سر مى‏بريد و زنانشان را [براى بهره‏كشى] زنده بر جاى مى‏گذاشت كه وى از فسادكاران بود .قرآن سوره قصص آیه 4. با توجه به پیام آیاتی از اینگونه در قرآن است که ما به شیوه علمی عنصر سلطه در طیفهای انقلابی را تشخیص داده، و به عواقب ویرانگر آن در سازماندهی دموکراسی واقف میشویم. بنابراین سازماندهی یک آلترناتیو دموکراتیک برای ایران فردا باید از آسیب جریانهای ضد دموکراسی مصون باشد. این مصونیت جز با مسئولیت پذیری مردم، و سازماندهی نیروهای وفادار به دموکراسی متحقق نمیشود. به همین خاطر کسانی که با استبداد همراه و همکار بوده و یا بنیانهای آن را بنا نهاده اند، برای بازسازی آن بدون شک ابتدا با حمایت از آرادی و دموکراسی به صفوف مردم رخنه خواهند کرد، و سپس با گرفتن جایگاه رهبری در هر گونه سازماندهی به خصوص حکومت به نیات شوم خود جامه عمل خواهند پوشید.حکومت ضد جمهوری و ضد اسلامی ولایت مطلقه آخوندیسم در بهارخاورمیانه دچار بحرانهای سیاسی در عرصه داخلی و بین المللی است. و برای خروج از بحرانها به خصوص خاموش کردن شعله های سرکش فریاد آزدایخواهی در داخل همچنان با سرکوب مستمر به دنبال تحکیم پایه های قدرت فرعونی خویش است. و در عرصه بین المللی نیز در پوشش حمایت حق وتو روس و چین محکومیتهای بین المللی را خنثی کرده و به دنبال مسلح شدن به سلاح هسته ای است. این سلاح بر علیه کشوری به کار گرفته نخواهد شد، بلکه رژیم از آن به عنوان پشتوانه سرکوب مستمر جنبشهای مردمی سود خواهد برد. کسانیکه در داخل در نمایشات نماز جمعه و یا حمایت از رهبر فریاد میزنند انرژی هسته ای حق مسلم ماست، تنها به دنبال تضمین بقای حاکمیتی هستند که به تبعیت از دیکتاتوری سلطنتی از اموال مردم ایران برای یک عده خاص ثروت و موقعیتی فراهم کرده است که حتی در دنیای خیال و خواب نیز تصور نمیکردند. تازه به دوران رسیده های این رژیم هیچ نگرانی از این ندارند که ایران به خاطر هویت مافیائی و تروریستی آنان دچار انواع مصیبتهای ویرانگر شود.رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی ولایت مطلقه آخوندیسم دچار بحران هویتی در درون وبن بست در ادامه سیاستهای مافیائی داخلی و خارجی است. ائتلاف نیروهای همراه و همکارش در پوشش اپوزیسیون حکایت از این بحران و بن بست دارد. کنفرانس استکهلم موسوم به اولاف پالمه و یا نمایشات سیاسی خاندان پهلوی همراه با باندهای معلوم الحال، بیش از آنکه ماهیت اپورتونیسم راست را معرفی کند، آژیرهای اعلام انحلال و ریزش خیمه ولایت مطلقه است. ایادی حرفه ای رژیم ولایت مطلقه در تبعیت از رژیم کودتاچی پهلوی، درپی اپوزیسیون سازی از شرکای حرفه ای خود به نام نیروهای سیاسی مخالف است. تا به مانند رژیم شاه قادر باشد با نفوذ در سازماندهی جانشین از یک محاکمه عادلانه برای پاسخگوئی به کارنامه سراسر ننگ و شقاوت و چپاول و کودتائی خویش فرار کند. همانطور که خاندان پهلوی و مافیای وابسته به کودتای 28 مرداد توانستند با شگردی خاص و با نفوذ در ارکان رژیم ولایت مطلقه، از ثروتهای غارت شده مردم لس آنجس را تهران جلس سازند، مافیای ولایت نیز با طرح اینگونه اپوزیسیون سازیها به دنبال فرار از محاکمه و انتقال ثروت غارت شده مردم به ینگه دنیاست. زمانیکه فرصت بررسی پرونده اعمال یک حاکمیت مستبد و غارتگر از مردم و نمایندگان واقعی آنان گرفته میشود، ستمگران با استفاده از این فرصت و با برخورداری از ثروت میتوانند انواع سازماندهی های تخریبی را بار دیگر بر علیه آن مردم در داخل و خارج به کار گیرند. تجربه انقلاب مشروطه و نهضت ملی و انقلاب اسلامی 57 ، بر این حقیقت تأکید دارند، که مافیای ضد آزادی سلطنت و روحانیت دشمن جمهوریت و اصول پایه ای آن در شکل گیری جامعه مدنی مدرن می باشند. قیاس مع الفارق سلطنت و روحانیت اروپا با جامعه ایران، بر مبانی درستی متکی نیست، و نقش دین اسلام در سیاست و مدیریت برای تحقق عدالت، نقشی است انکار ناپذیر.جنبشهای آزادی خواهانه تاریخ سیاسی ما بیان کننده این حقیقت در تاریخ معاصر ماست. بعد از ایندو جریان مافیائی که تمامی هویت آنان در تضاد با اصول بدیهی دمکراسی است، سه جریان دیگر به نامهای رهبری انقلابی و خط مشی انقلابی و ایدئولوژی انقلابی نیز سهم مهمی در خلع سلاح کردن توده های مردم از تفکر انتقادی و اعتراضی دارند. همانطور که شاه و آخوند به نام مصلحت دین و ملیت توده های مردم را رعیت و عوام می پندارند، و از آنها تنها به عنوان ابزار کار استفاده میکنند، در سه مقوله فوق نیز مردم به خاطر عدم آگاهی و بینش انقلابی و ناتوان از درک ایدئولوژی انقلابی، از امکان نقد و اعتراض محروم میشوند. رژیمهای توتالیتر برخاسته از این نگرش در دوران جنگ سرد مصادیق بارز این نگرش میباشند. در این جا فرصت تشریح جامعه شناسانه از عملکرد و نتایج حاصل از این نوع سازماندهی ها نیست. اما همانطور که سلطنت و روحانیت در تاریخ سیاسی ایران آزموده شده اند، گرایشهای فوق نیز در جوزه وسیعتر به عنوان ابرقدرت به آزمایش گذاشته شد، و با یک طرح حداقلی به نام پروستریکا در شوروی سابق از جانب دبیر کل حزب کمونیست،فروپاشی آن قدرت را به همراه آورد. و همچنین عملکرد این خط مشی ها در حوزه محدود سازمانی و حزبی منجر به پیدایش رهبران و جریانهائی شد که تصفیه های درون گروهی و محاکمات صحرائی را به دنبال داشت. از این سرگذشتهای تلخ در مسیر مبارزه برای آزادی ، درسهای بسیاری میتوان آموخت. نقد این بینشها و روشها در اروپا و آمریکا و سایر نقاط جهان به عنوان خطرات کمین کرده در مسیر دموکراتیزه شدن فرهنگ سیاسی یک ملت،درسهای بزرگی برای ما دارد. نخستین درس این تجربیات همانا پرهیز از سازماندهی سیاسی برای رسیدن به دموکراسی با روشها و اشخاص فوق الذکر است. دستیابی به دموکراسی به عنوان یک هدف ملی تنها با اتکا به روشها و منشهای دموکراتیک قابل حصول است. همانطور که با مسلح و ارگانیزه کردن راهزنان نمیتوان امنیت کاروانها را تأمین کرد، با سازماندهی جریانها و اشخاص ضد دموکراسی نیز نمیتوان به استقرار نظام دموکراتیک در یک جامعه دست یافت. مردم ایران با تجربه تلخ سلطنت و روحانیت ، اینک در مسیر دستیابی به دموکراسی مسلح به بینشی است که با آموزه های دینی و فرهنگی دموکراتیک آنان انطباق کامل دارد. نسل انقلاب با ایستادگی در مقابل هیولای ولایت مطلقه آخوندیسم بر اساس اندیشه راهگشای معلم شهید انقلاب دکترعلی شریعتی، اینک نسل دوم را مسلح به تز اسلام منهای آخوند کرده است. نسل دوم با اتکاء به در سهای این تجربه است که در بهارخاورمیانه به جنگ تمام عیار با ولایت مطلقه بسیج شده است.در نمایشات لابی گری بین المللی رژیم ولایت مطلقه ، و در مقطعی که دیکتاتورهای خاورمیانه با حمایت جهانی از مردم خلع سلاح شده ، یکی پس از دیگری متلاشی میشوند، اصغر فرهادی و گل شیفته با نمایش فیلم و نیمه بدن، در پی انحراف افکار عمومی از معضل اصلی مردم ایران بر آمده، و جایزه را تقدیم ملتی رژیم ساخته ای کردند که از هرگونه تجاوز،و حمله خارجی بیزار است و در زیر سم ستوران سپاه ولایت فیلم های برنده جایزه اسکار تولید میکند.!!! و مشکل زنان آن نیز در نه در سرکوب و زندان و اعدام ، بلکه در برهنه شدن نیمه ای از تن است!!! به ترفندهای لابی رژیم سرکوبگر ولایت، در لابی گری و سیاه نمائی واقعا باید جایز اسکار داد . شاید این جایزه به اصغرخان هم به همین خاطر باشد. !!! همانطور که خانم سیما بینا با رقص نیمه بدن در حالت نشسته و شجریان با سرودن اشعار مولوی و حافظ به نام موسیقی سنتی و شهرام ناظری با نمایش سبیل و زلف آشفته به سبک دراویش لشکر کشی “فرهنگی و هنری” را به جامعه پناهنده به درستی پیش بردند. و تنها کسی که از این نمایشات هنر باستانی و داستانی ایرانی سود برد اطلاعاتی های فروشنده و دعوت کننده بودند، که با یک تیر چند نشان زدند. حال در ادامه این سناریو ضد ایرانی و ضد آزادی و در وانفسای بهار خاورمیانه ، لشکر اعزامی نادر و گل شیفته از راه میرسند و با نمایش جایزه اسکار، خواهان عدم دخالت خارجی در امور داخلی ایران و رها سازی حکومتی هستند که در جنایت و خیانت گوی سبقت را از همگان ربوده است. مقاومت مردان و زنان ایرانی در مقابل استبداد مخوف ولایت مطلقه آخوندیسم ، نشانی از فرهنگ و هنر باستانی و داستانی ندارند، و این مقام امروز تنها به لابی های حکومت ولایت مطلقه تعلق می گیرذ. !!! هموطنان آزاده و تلاشگر در راه آزادی ، مردم تحت ستم ولایت مطلقه، با قیام بر علیه تمامیت این رژیم و تقاضای صریح برای حمایت بین المللی از این حق بدیهی خود، سرنوشت خود و میهن کهن سالتان را از دست مافیای حاکم و لابی های ایرانی و خارجی اش بدر آورید. در طرح خواستهای خود بر حمایت سیاسی و نظامی بین المللی تأکید کرده و سرنوشت این رژیم و مافیای لابی گری او را با طرح و عملی کردن یک رفراندوم تحت نظر نهادهای بین المللی مهر پایان نهید. بیش از این به رژیم ولایت مطلقه آخوندیسم و حامیان بین المللی اش فرصت ندهیم تا از طریق این لابیگری ها با سرنوشت ما بازی کنند.

سلام بر شهیدان و مبارزین راه آزادی سلام برمردم مبارز ایران

زنده باد دموکراسی توحیدی نابود باد رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی ولایت مطلقه آخوندیسم

نهضت تشیع علوی …. اسفند ماه 1390 برابر با فوریه 2012 . .. . …