.
بسم آلله الرحمن الرحیم.
معلم شهید دکتر علی شریعتی(سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت
تاریخ سیاسی ملتهای آسیا و آفریقا به مانند جغرافیای طبیعی آنها مورد انواع تاخت و تازها و جعلیات و سانسورها بوده است. در منطقه بین النهرین که ایران امروز نیز جژئی از آن بوده است ، اولین تمدن بشری توسط پیامیبرانی چون ابراهیم و سلیمان و خاندان آنها بنا نهاده شده است. این تمدن که بر اخلاق و فرهنگ و رشد علمی بنا نهاده شده است، دستخوش هجوم اقوام وحشی شمال از یکسو و خیانتهای قدرت طلبان از سوی دیگر واقع شده، و با جعل انواع افسانه های قومی و ملی به جنگ ایدئولوژیک با آن برخاسته اند. هویتهای اقوام مخاطب پیام انبیاء توحیدی، در طول تاریخ توسط این جاعلین و به قول قرآن وسواس الخناسهای زمان، مورد انواع تحریفها و تجاوزها واقع شده است. اقوام ساکن درجفرافیای ایران نیز بیشترین سهم از این تحریفها را به ارث برده است. فرهنگستان رضاخان به سرپرستی محمد علی فروغی که حتی مورد تعرض آقای کسروی نیز واقع شده، در ساخت و پرداخت این داستانها نقش استراتژیکی داشته است. بنیانگذاران خارجی و ایرانی این فرهنگستان ،با نادیده گرفتن حقوق شهروندی اقوام ساکن ایران، نژادی از فارس ساخت، که از مقطع آغازین قبل از تاریخ نیز حامی و حامل حقوق بشر و تمامی ارزشهای تمدن مدرن بوده است… در کتابی به نامه شاهنامه این تبار جعلی متوسل به قهرمانانی میشود که یک تنه تمامی دشمنان را پاسخگوست. توهمی که با این داستان سازیهای و جعلیات به نام ایرانی و ایرانیت تدارک شده است، مردم ساکن این جغرافیا را دچار انواع توهمات در حوزه خود بزرگ بینی و یا خود کمبینی ها کرده است، بطوریکه آنها قادر به ایجاد حداقل تشکل ملی برای حفاظت از منافع خود نیستند. دین اسلام به عنوان باور عمومی که فرهنگ و سنتهای این مردم را تحت پوشش خود دارد ، از یکسو در این تاریخ سازی به عنوان دینی عربی و تحمیل شده شمشیر معرفی گردیده و از سوی دیگر دین باستانی یا همان داستانی نیز بدون توجه به موقعیت این مردم در سه شعار لفظی کردار نیک پندار نیک و گفنار نیک خلاصه گردیده ، که بنا بر تمایل هر قدرتمندی برای توجیه حاکمیت خویش فلسفه آن دستخوش تغییر و تکمیل کردیده است. با جعل جنگ عرب و ایران و تحمیلی بودن دین اسلام، سناریو افسانه ای و بغایت عوام فریبانه به نام سلسله ای عریض و طویل از شاهان حعل شده است تا پیام پیامبری فرضی به نام زرتشت را نخستین دین اهل مروت و آزادی معرفی کنند. هخامنشی ها که اقوام مهاجم به تمدن بین التهرین بودند، با اعلامیه حقوق بشر مزین میشوند تا به تدارک بنیانگذاری ایران نوبن بر اصل شاهنشهاهی کسی معترض نباشد. این داستانها ی اصحاب وسواس الخناس با سانسور حکومتها و تبلیغ مدوام این جعلیات به سنتی راکد در باور عمومی تبدیل شده است، بطوریکه هیجکس به خود اجازه نقد و بازبینی در این ماجرا نمیدهد. زمانیکه باورمندان این طرح از سنگر چپ و ملیت ، انواع تهمتها و تحریفها را از دین، مسئولیت خود در بازشناسی هویت ملی میدانند، از کمترین نقد توسط جبهه مقابل نسبت به این توهمات ،فریاد و فغان برمیدارند که به تمدن و فرهنک باستانی ایران گستاخی شده است، و ناقد باید به انواع اتهام و حتی حذف فیزیکی محکوم گردد. آنها فراموش میکنند دعوی خود را، که نویسنده اولیه حقوق بشر بوده اند، و حق نقد و مخالفت با هر مرام و فکری جزء اصول اولیه این حقوق است. شکل گیری هویت ملی در جغرافیای ایران قبل از آنکه مبتنی بر اصالت یک قوم و یا نژاد و یا سلسله ای از شاهان باشد، ناشی از همگرائی همه اقوام و مرامها در دفاع از حقوق بدیهی خویش شکل گرفته است. همانطور که در تاریخ معاصر ملت ایران که شامل تمامی اقوام ساکن این جغرافیاست، در قیام بر علیه مستبدین حاکم و پیگیری حقوق شهروندی خویش تعریف میشوند. اکثر فیلسوفان در تاریخ تحول فکری انسان، اولین مرحله آن را از سئوالهای او راجع به تحولات در طبیعت ، یاد کرده اند. بطوریکه ابراهیم علیه السلام به عنوان پدرانبیاء توحیدی از همین شک و سئوال به مقام نبوت میرسد. قربانی کردن فرزندان برای جلوگیری از خشم طبیعت جزء باورهای ابتدائی انسان غارنشین بوده است. در صورتیکه دستور خدا به ابراهیم برای قربانی کردن فرزند، آمادگی هر پدر و مادر در فدای حداکثر برای تحقق عدالت و آزادی در جامعه است. بت پرستان در مقابل این موحدین همیشه با تغییر فصول و فرا رسیدن گرما و سرما و یا خلاصی از طوفان و سیل و یا خشکسالی و یا آفتاب و ماه گرفتگی، آئیین های جشن و ماتم برگزار میکردند. دیکتاورها در ساخت و پرداخت این سنتها تلاش همه جانبه کرده، و حتی آن را جزء سنتهای ملی و یا فراتر از آن افتخارات ملی وانمود کرده اند. ما در تجربه مستمر تاریخی خود نسبت به این حقیقت که نوروز و جشن ملی یک ملت در بند استبداد زمانی است که آزادی را به قول شاعر شهید فرخی یزدی بر تخت نشانده باشد. زمانیکه به جای آزادی استبداد بر آن جایگاه تکیه زده، و هر روز و شب خبر شکنجه و اعدام آزادیخواهان بر زبانهاست، چگونه میتوان تغییر فصول جبری را عید ملی یک ملت دانست. اگر دیکتاتوری آخوندیسم به خاطر ترس از تجمع مردم به هر بهانه ای با این اعیاد در تضاد است، نمیتوان این تضاد را تا اصالت اینگونه جشنها نیز تعمیم داد. خاندان پهلوی از بنیانگذاران و حامیان این جشن تغییر فصل بوده است، بطوریکه سلام عید با حضور شاه و خانواده بعد از پیام او انجام میشد. و زندانیان سیاسی نیز در شکنجه کاه خویش به برگزاری این مراسم اقدام میکردند، تا اینکه اعلام کنند با ملت خویش در این روز سهیم هستند. اما هیچکس به فلسفه این جشن و مراسم چندان عنایتی نداشته است. جز آدمهای منفردی چون شاعر ارمنی کارو که از جان و دل در زمانیکه ثروت یک ملت در اختیار یک عده خاصی است و اکثریت مردم دچار انواع فقر هستند، میسراید.. به من چه که عید سعید است و نوروز کت من در گرو عید گذشته است هنوز .. نویسندگان تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی آنهم با مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر که توسط کوروش املاء شده، فراموش کرده اند، که تا مقطع کودتای اوت رضاخان با رهبری و حمایت انگلیس، اکثریت جمعیت ساکن ایران ایلات بوده اند. و رضاخان با سرکوبی سران ایلات توانست نخستین حکومت مرکزی را به وجود آورد. این تاریخ نویسان حداکثر بی انصافی را در مورد رضاخان نموده و به جای اینکه بنیانگذار شاهانشاهی را از این سلسله آغاز کنند، آن را به اقوامی نسبت داده اند که مهاجم به بین النهرین و تخریب کننده تمدن بومی این ناحیه بوده اند. و این تحریف سلسله ای از شاهان خیالی و سپس سرداران ایرانی را درپی داشته است که همگی آنها در نمایشنامه های مدرن میتوانند نقش بازی کنند. جاعلین در این حد از جعل و افسانه سرائی بهتر آن دیده اند که به سراغ خویشاوندی ژنتیکی عرب و ایرانی رفته و حتی امام حسین را داماد یزدگردی کنند که تنها واقعیتش همان گرد بودنش است که به هر وجهی میتوان آن را چرخاند. مردم ایران که ترکیبی از اقوام مختلف هستند، در این گرامیداشت سالیانه با فراموشی اساس و بنیانهای هویت ملی که همانا آزادی و عدالت است، که رابطه های استراتژیک یک ملت را سازمان می دهد، به سبز شدن درختان و تمام شدن فصل سرما و آغاز اولین فصل سال در تقویم شاهان شاهی خوش آمد میگویند. هزاران از این بهار بر این دیار گذشته ولی بهار آزادی همچنان در زمستان سیاه و سرد دیکتاوریهای ولایتی با تاج و عمامه ، اسیر و به بند کشیده شده است. در این بهار قاتل و مقتول ظالم و مظلوم و زندانی و زندانبان به هم تبریک میگویند. این تبریک بیش از آنکه در بردارنده یک انرژی مثبت و عامل بیداری باشد، سرشار از انرژی منفی و سکوت و سازش و عافیت طلبی به هر قیمت است. بعد از تجربه سالیان این روش در تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران، همه کسانیکه حتی این داستان را خود املاء کرده اند نیز به توهم حقیقت بودن آن دچار شده اند.اکثریتی / توده ای خط امامی چریک ضد امپریالیست و صد درصد واقعگر،در تدارک این جشن و سبقت در بیانیه تبریک، آنچنان خیزی برداشته که ناسیونالیست آریائی پامنبری او شده است. زمانیکه افرادی تحت نام عنصر سیاسی و اهل فکر و ضد دین به عنوان خرافات ، و مقام دیالکتیک علمی از روی آتش چهارشنبه سوری می پرند چگونه میتوان توده های مردم را از این ذهنیت پوشالی رهائی بخشید. جشن ملی هر ملتی باید نقطه عطفهای تاریخی او در شکست استبداد و بر تخت نشستن آزادی باشد.و یا به مانند اروپا و آمریکا که نماینده اندیشه مدرن هستند در سالروز تولد پیامبرشان که با دین و بیدین آنها در این روز به جشن و شادمانی شادی و تبریک به هم اقدام میکنند. گرامیداشت سرفصلهای تاریخی هر ملتی با توجه به سیر حوادثی که آن ملت در طول تاریخ از سر گذرانده و در مقاطعی از آن سرنوشت جمعی را با یک اقدام ملی رقم زده ، بیانگر بینش عمیق و باور راستین آن ملتها به آزادی و حاکمیت ملی است. ملتی که با تحمیل انواع سانسور و سرکوب از سوی حاکمیتهای ضد آزادی وجدان جمعی اش با انواع سانسور و تحریفها آلوده گردد ، بدون شک در گاهشماری تاریخ سیاسی خود نیز دچار چنین بحرانهائی خواهد شد. و در تاریخ سیاسی جهان جایگاه شایسته خود را باز نخواهد یافت. ملک الشعرای بهار در اشعاری نغز این خواست ملی یعنی بر تخت نشاندن آزادی به جای استبداد را اینگونه بیان کرده است.ملت ایران در زندان شاه و شیخ هر سال بدون توجه به سرنوشت دردناک خود و در بند و زنجیر بودن آزادی، تغییر فصول را جشن گرفته و برای هم تبریکات عیدی و هدایا ارسال کرده اند، و به مانند کسی که در بند و زنجیر و مواجه با انواع شکنجه های روحی و جسمی زندانبان است، خود را آزاد و رها از هر قید و بندی فرض کرده است. این خلسه آنچنان سلطه ای در نفوس این مردم دارد که حتی مبارزین آن نیز با پیروی از این پوپولیسم سعی میکنند که از مردم عقب نمانند. شاید کسانی از این موضع ما در رابطه با عید نوروز درپی توجیه و اتهام بر آیند که بخشی از آخوندیسم نیز همین گفتار را در رابطه با عید نوروز و مراسم قبل از آن مثل چهارشنبه سوری در منبرها و تریبونهای خود بیان می کنند. و این تشبیه را برای توجیه سانسور و تحریف استدلال ما اهرمی کارساز تلقی کنند. ما بارها به این بخش از منتقدین اعلام و استدلال کرده ایم که معتقدان نهضت بازگشت به قرآن همانطورکه با تحریف و سانسور آخوندیسم در باور دینی مردم ، از طریق روشنگری مبارزه میکند، با باورهای تاریخی و سنتهای مرسومه ضلع دیگر مثلث شوم زر و زور و تزویر، نیز به یک مقابله روشنگرانه دائمی باور دارد. چونکه سنتهای تحمیلی این مثلث شوم استخوان بندی اصلی تاریخ سیاسی ما را به شدت تحت سیطره خود دارد. در این بازنگری و نقد تاریخ سیاسی باید یاد آور شویم که دو نهاد ضد آزادی و ضد حقوق شهروندی یعنی نهاد سلطنت و نهاد روحانیت، سهم اصلی را در تحریف و تهدید و ناکامی همه جنبشهای آزادیخوانه ملی داشته اند. با یک نگاه علمی به راحتی میتوان دریافت که سلطنت و روحانیت کپی برداری از قرون وسطی اروپا است ، و ما هم در یک نهضت اصلاحی و آزادیخواهانه ملی باید بدون اعتماد و اتکاء به ایندو عنصر ضد آزادی، سرنوشت خود را در یک نظامی مبتی بر اصول جمهوریت رقم زده، و نسبت به توطئه های آنها هشیار باشیم. تحقق آزادی در چهارچوب یک حاکمیت مردمی در گرو ذهنیتی علمی از واقعیات تاریخی و به خصوص تجربه های ملی است. مردمی میتوانند به تعبیر بهار آزادی را بر تخت نشانند که نسبت به فرافکنی های دشمنان آن در ذهنیت دینی و سیاسی خویش آگاه باشند. ذهنیت غلط برای هر فرد و ملتی به مانند آدرسهای گمراه کننده است. بنابر این با پرهیز از این آدرسهای غلط که توسط عمال شاه و شیخ در طول تاریخ بازسازی شده و به عنوان هویت دینی و یا ملی ، از آن نام برده میشود، به هویت سازان و معماران آزادی و حاکمیت ملی در تاریخ خود اقتدا کنیم. در هویت دینی به نهضت بازگشت به قرآن و تز معلم شهید آن یعنی اسلام منهای آخوند، و در هویت ملی به مصدق کبیر و ستارخان و باقرخان و میرزا کوچک جنگلی و سایر معماران فرهنگی این هویت چون شهید فرخی یزدی و کریم پور شیرازی و امثالهم .. این شخصیتها با مقاومت حداکثر و ایثار وجود خود نسلی را در انقلاب 57 به میدان آوردند که گل سرخ آن شهید مجاهد مهدی رضائی بود و شاعر و هنرمند انقلابی اش شهید خسرو گلسرخی.. معماران هویت ملی این کانون است که شعله های فروزان آن بر نسل های مخاطب روشنی راه را هدیه میکند. در مقابل این معماران واقعی و شهیدان شاهد، عمال شاه و شیخ آدرسی را به نام هویت ملی ارائه میکنند که جز خموشی و خامی و بی خیالی و ستم پذیری از آن چیزی دیگر عاید نمیشود. هموطنان نوروز ما روزی است که آزادی بر تخت نشسته و در حکومت او ملت ایران بر خوردار از یک زندگی سالم باشند. زمانیکه به جای آزادی ستمگرانی از تبار شاه و شیخ بر تخت باشد، بدون شک آزادی و حامیانش در غل و زنجیر خواهند بود. در پایان با سروده ای از بهار شاعر روشن بین و دلبلخته آزادی این نوشته را به پایان می بریم.
آزادی
عمری به هوای وصلت قانون
از چرخ برین گذشت افغانم
درعرصهء گیر و دار آزادی
فرسود به تن درشت خفتانم
تیغ حدثان گسست پیوندم
پیکان بلا بسفت ستخوانم
گفتم که مگربه نیروی قانون
آزادی را به تخت بنشانم
وامروز چنان شدم که برکاغذ
آزاد نهاد خامه نتوانم
ای آزادی، خجسته آزادی
از وصل تو روی بر نگردانم
تا آنکه مرا به نزد خود خوانی
یا آنکه ترا به نزد خود خوانم
————————————
آری هموطنان تا آزادی بر تخت ننشیند ، مردم ایران از یک زندگی سالم و مدرن شایسته برخوردار نخواهند بود.
سلام بر شهدای راه آزادی سلام بر تمامی کوشندگان راه آزادی
نابود باد رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی ولایت مطلقه آخوندیسم پیش به سوی استقرار دموکراسی توحیدی در ایران زمین
نهضت تشیع علوی مارس 2012 برابر با اسفند ماه 1390