شب های قدر در رمضان .از مهندس غروی

به مناسبت ماه مبارک رمضان و شب های قدر در این ماه گفتاری از ویب سایت مهندس غروی را برای فهم و تبیین قدر و ارزش آن به بییندگان تقدیم می کنیم ....

در انسان و شبهای قدر

garaviچکیده : مسلمانان لَیلَةِ الْقَدْرِ را شبی می‌دانند که در آن قرآن بر قلب رسول اسلام نازل شده است، و این شب در ماه مبارک رمضان بوده است، هرچند در اینکه این واقعه در کدامین شب از این ماه رخ نموده اختلاف نظر وجود دارد. شیعیان شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم را لَیلَةِ الْقَدْرِ دانسته‌اند، و اهل سنت تنها شب بیست و هفتم را. به همین جهت است که همۀ مسلمانها بخشی از این شبها را به احترام گذاردن به قرآن اختصاص می‌دهند. البته نوع احترام گذاردن شیعیان کاملاً متفاوت از اهل سنت است. اهل سنت بیشتر به تلاوت قرآن می‌پردازند، و شیعه با بر سرگذاردن قرآن و خواندن دعاءهای دیگر، که ربطی هم به قرآن ندارد، این شبها را سپری می‌کنند، و چون اعم اغلب شیعیان، بویژه در ایران، با لغت عرب هم آشنایی ندارند، اصلاً نمی‌دانند آنچه را که می‌خوانند به چه معنا است، و بیشتر برای ثواب و دریافت اجر از پروردگار، اعمالی را، به عنوان عبادت شبهای قدر، انجام می‌دهند. همۀ این اعمال نشانۀ این است که قریب به اتفاق مسلمانها شب قدر را به این معنا پذیرفته‌اند که قرآن در این شب نازل گشته است، و خود قرآن هم، در سورۀ قدر، مؤید وجود چنین شبی در میان شبهای سال یا شبهای عمر می‌باشد.

خدای تعالی در این سوره تأکید می‌کند که ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم. و سپس خود به بیان شب قدر و چگونگی آن می‌پردازد. آنگاه آفریدگار هستی از رسول خود می‌پرسد: چه کسی به تو این فهم را داد که بدانی شب قدر چیست؟! و خود به پرسش پرمعنای خویش چنین پاسخ می‌دهد که؛ پس بدان که این ماییم که به تو این ادراک و فهم را عطاء می‌کنیم تا تو بدانی که شب قدر چیست! شبی است که تو درآن شب، منزلت و قدر و اندازۀ دانایی را فهم می‌کنی، و دریافت چنین فهمی بهتر است از هزار ماه عبادت توأم با جهل و خرافه و بی‌خردی و نا آگاهی. هزار ماه بین ۸۰ تا ۹۰ سال است. یعنی یک عمر نادانی کجا به پای یک شب دانایی می‌رسد؟! پس یک شب خردورزی از یک عمر بی‌خردی بهتر است. «لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» (قدر ۳). از منظر باری تعالی، این چگونه شبی است که از یک عمر بهتر است؟! شبی است که قرآن در آن نازل شود! چنین شبی که در آن قرآن فرود آید، بهتر از یک عمری است که انسان طی کند و در آن قرآن نازل نگردد. شب قدر هنگامۀ غریبی است! هنگامۀ فرود قرآن است! آوردگاه نَزع و کنده شدن است! آیات الهی از دل لوح محفوظ برکنده می‌شوند، و حالا لحظۀ نزول آنها است تا فرود آیند و بر قلب عبد نشینند!! «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (۹۷بقره) نزول قرآن، در دسترس قرار دادن بخشی از لوح محفوظ است. و فرود قرآن بر قلب انسانی است که به مقام خلیفة اللهی رسیده باشد، انسانی که دیدگاهش نسبت به عالم، مبتنی بر سه اصل خدا، مرگ و معاد باشد. یعنی جهان بینی او توحیدی باشد. به این معنا که اولاً؛ می‌کوشد و نهایت جهد خود را بکار می‌گیرید تا تمام نیروها و اجزاء عالم را ، جهت وصول به محبوب یکی و یکپارچه سازد، و در این راستا بکارشان گیرد (خدا). و ثانیاً؛ اینکه در این دنیا جاودانه نیست، و سرانجام رخت از این ساحت برخواهد بست، و خواهد رفت (مرگ). و ثالثاً؛ نگرش او به انسان، هر انسانی که باشد، نگاه تمامی ناپذیر است! یعنی انسان، بعد از مرگ، به هرصورت، حیاتش ادامه خواهد یافت (معاد). این سه اصل، از اصولی ترین دانایی‌های بشر است و هریک را قدر و منزلتی است، که اگر آدمی اندازۀ اینها را بشناخت، شب تاریک زندگیش مبدل به مطلع فجر خرد، عقلانیت و دانایی می‌گردد. که البته این شب می‌تواند هر جایی، و در هر زمانی از شب یا روز باشد، زیرا سایۀ جهل همه جا را تاریک و تبدیل به شب ظلمانی می‌نماید. هم درون انسان را و هم بیرون او را !! پس هر وقتی که آدمی به اندازه‌ها و قدرها و منزلتهای دانایی و خرد دست یافت، هر وقتی از شبانه روز که باشد، آن اتفاق عظیم، که می‌گوید یک شب قدر بهتر است از هزار ماه عبادتِ بی‌تعقل، رخ بنموده است. بر این پایه، الزاماً این شب خاص، شبهای نوزدهم یا بیست و یکم یا بیست و سوم یا بیست و هفتم رمضان نیست. هر لحظه‌یی از لحظات عمرکه باشد، و هر روز یا هر شبی از هر ماهی و از هر سالی که باشد، که انسان در آن به این مرتبه از درک و فهم و کمال برسد، که قدر و منزلت خدا را بشناسد، قدر و منزلت معاد را بشناسد، قدر و منزلت مرگ را بشناسد، و در نتیجه قدر و منزلت خویشتن خویش را بشناسد، یعنی جایگاه و مقام و شأن خلیفة اللهی خود را به نیکی و تمامی بشناسد، برای او این اتفاق افتاده است، و این لَیلَةِ الْقَدْرِ از یک عمر عبادت ناآگاهانه و جاهلانه فراتر و بالاتر است، بهتر بودن به این معنا که اصلاً باهم قابل قیاس نیستند. چون عبادتِ با اصالت، برای خالق گیتی، بعد از این شناخت حقیقی و درست، عبادت است.
خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: ای بندة ما اگر می‌خواهی قرآن بر قلب تو نازل شود، همانگونه که بر قلب رسول ما نازل شد، باید حقیقت ذات خود را درتاریکی‌های شب وجودت جستجو نمایی، و در پی دست یافتن به آن تا مطلع فجر پیش روی، و در جدّ و جهد وصول به روشنایی باشی! پس بکوش تا خود را در شب قدر قرار دهی، شب تمیز دادن بین روشنایی و تاریکی! شب قدر هم مشخصاتی دارد. «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ» (قدر ۴) تمام فرشتگان و تمامیت روح ، به اذن پروردگارشان فرود آمده، و از هر کاری دست کشیده‌اند تا در اختیار این انسان قرار گیرند. روح چیست؟ «مِنْ أَمْرِ رَبِّی» (اسراء ۸۵) تمام روح و تمام فرشتگان و نیروهای عالم در اختیار این انسان قرار می‌گیرند. این دست انسان نیرو است، می‌کِشد، می‌برد، می‌دوزد، می‌کارد، می‌چیند، می‌راند، همه چیز را، هواپیما را، کشتی را، دوچرخه را، اتومبیل را، و مانند اینها را. همه چیز نیرو است. انسانی که به مرحلة قدر رسید، قدر این نیروها را می‌داند، که این چیست که در اختیار من است، و این نیرو تنزل پیدا می‌کند و در دسترس قرار می‌گیرد. این نیروی هدایتگر إلهی است. و اکنون در اختیار انسانی است که قدر خدا را شناخته است، و امشب تمام فرشتگان عالم، از جمله این فرشتۀ هادی در اختیار او است. دیگر تو نمی‌توانی آدم بکشی جز به رضای حق. فرشتگان من و روح من فرود آمدند و تنزل پیدا کردند تا تو را که قدر شناخته‌ای، به صبح روشناییِ ایمان برسانند. به صبح برسانند، صبح سلامت و صلح و آشتی و آرامش درون و بیرون! «سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (قدر ۵) تا صبح قیامت، تا صبح زندگی حقیقت، تا صبح عدالت، تا صبح آزادی در اختیار تو هستند. عقل انسان، بالاترین و عظیم‌ترین مَلَک یا فرشته‌یی که خدا آفریده است، از اکنون در فرمان حق است «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ» (قدر ۴). این شب قدری است که حضرت باری اراده فرموده است انسان بدان برسد. پس هیچ خصوصیتی ندارد که چنین شبی در ماه مبارک رمضان باشد، اما می‌تواند در این ماه هم باشد، به جهت بزرگی و عظمت آن!
روز بعثت نبی اکرم (ص) که او از غار حِراء به خانه آمد، و به خدیجه گفت: یا خدیجه من را در پتو درپیچ! و پیوسته عرق می‌ریخت و می‌گفت صدای زنجیرها از آسمان‌ها در گوش من است! آن روز، روز بیست و هفتم رجب بود، پس قرآن در ماه رجب نازل شده بود! «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ» (علق ۱) پس قرآن کجا در ماه رمضان نازل شد؟! و این خطائی است که در پی بد فهمی از آیۀ قرآن پدیدار گشته است.
توضیحاً اینکه یکی از معانی «فی» در لغت عرب «دربارۀ» می‌باشد. قرآن کریم می‌گوید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (بقره ۱۸۵)، تنها ماه رمضان است که در بارۀ آن قرآن ـ یعنی چند آیه از آن ـ نازل گشته است. و این بدان معنا است که در خصوص هیچ ماه دیگری آیه در قرآن نداریم. بناءبراین، آیۀ مذکور هیچ دلالتی ندارد که قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد. براین اساس، تخالف و تناقضی هم بین نزول قرآن، همزمان با بعثت رسول خدا در ماه رجب، و این آیه وجود نخواهد داشت.
پس این شبهای قدر رمضان نمادین است تا انسان از یک نقطه و از جایی شروع به شناختن قدر و منزلت خود کند! ولی به حقیقت لَیلَةِ الْقَدْرِ واقف نخواهد شد مگر آن زمانی که تمامی روح و تمامی فرشتگان در اختیار او قرار گیرند. دیگر حتی در اندیشۀ او هیچ باطلی رسوخ نخواهد کرد. فرشتة عقل، فرشتة هدایت، فرشتة نبوت، فرشتة وحی، فرشتة الهام، همه در اختیار او است. پایین آمدند، تنزل کردند و در دسترس قرار گرفتند. این ها بالا بوده‌اند، از این انسان جدا بوده‌اند، در دسترس این انسان نبوده‌اند! این انسان کوشش کرد، و در شب تاریک قدر، به سوی مطلع فجر حرکت کرد، و خودش را به جایی رسانید که خدا بگوید حالا سینة تو، قلب تو، نفس تو، ذات تو، روح تو، که ودیعت من در وجود تو است، مَهبِط و فرودگاه روح و تمام فرشتگان است. اکنون ای تمامی روح و فرشتگان! در دمادم طلوعِ فجرِ خرد و هدایت، بر این انسان بزرگ، امیرمؤمنان علی علیه السّلام فرود آیید. این انسانی است که قدر خود و قدر خدا بشناخته است.
در این مقام است که چنیین انسانی دیگر اشتباه نمی‌کند. دیگر دچار کبر و خودخواهی و استکبار و خودکامگی و استبداد، و خودرأیی و خودبینی و عصبیت و مانند اینها از صفات رذیله، نمی‌گردد! ببینید عصمت از کجا پیدا می‌شود؟ نه این که خدا داده باشد، بلکه ثمرۀ عبور از لَیلَةِ الْقَدْرِ است و رسیدن به مطلع فجر! پس «عصمت» اکتسابی است و برآمده از این جا است. و این حقیقت را خدا خود در کتاب مجیدش مؤید ساخته آنجا که می‌فرماید: «وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (انعام ۹۱) قدر خدا را نشناختند آن قدری که شایسته و سزاوار پروردگار است. چرا؟ چه گفتند که حاکی از نشناختن بود؟! چه طور نشناختند؟! «إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَیْءٍ» (انعام ۹۱) آنگاه که گفتند خدا که هیچ چیزی بر بشر نازل نکرده است، «قُلْ» بگو ای پیامبر؛ «مَنْ أَنزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ» (انعام ۹۱) چه کسی آن کتاب را فروفرستاد که بر موسی آوردش، در حالی که نور بود و هدایت برای مردم. آری! بپرس از ایشان که چه کسی آن را نازل کرد؟ «تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ» (انعام ۹۱) همان را تبدیل به کاغذ پاره کردید! دقت کنند مسلمانها!! قرآن ما «قراطیس» گشته است! قرآن ما کاغذ است نه برنامة زندگی! چه کسانی قدر خدا را نشناختند؟ کسانی که کتاب خدا را قراطیس و کاغذ پاره کردند، اینکه در طاقچه باشد، پهلوی آینه باشد، خانه به خانه بشود، خانة نو می‌رویم بیاید، خانه کهنه می‌رویم دنبالمان باشد، ببوسیمش، از زیر آن برای سفرگذر کنیم، اینها قراطیس است! اینان قدر خدا را نشناخته‌اند. این آدم ها هزار هزار سال هم هرشب «اِحیاء» بگیرند، هرگز، با این شیوه، قدر خدا را نتوانند شناخت! و نور الهی که در مطلع فجر و تابش سپیده است، بر دلهاشان نخواهد تابید و لَیلَةِ الْقَدْرِی اتفاق نمی‌افتد! «تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کَثِیرًا» (انعام ۹۱) پاره‌یی از آیات هدایت را اظهار و بیشتر آن را پنهان می‌دارید! آری! اکثر آیات کتاب را از مردم مخفی می‌کنیم! قرآن به روانی و سلاست با ما سخن می‌گوید؛ «وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُکُمْ» (انعام ۹۱) چیزهایی به شما آموخته شد که نه شما می‌دانستید و نه پدرانتان. چه کسی اینها را نازل کرد؟ ای پیامبر «قُلِ اللّهُ» (انعام ۹۱) بگو خدا، تا بلکه جرقه‌یی در ذهنشان زده شود که بیاندیشند خدا کیست؟ قدرش چیست؟ منزلتش چیست؟ کجا قرار دارد؟ «ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» (انعام ۹۱) سپس رهاشان کن تا سرگرم بازی‌های خود شوند و در آن فرو روند.
اما چرا شب را انتخاب می‌کند، «لَیلَةِ الْقَدْر»؟ شب چه خصوصیاتی دارد؟ در این آیاتی که می‌آورم از چند منظر به شب نگاه می‌کند یکی این که شب ساکت است و ساکن «وَجَعَلَ اللَّیلَ سَکَنًا» (انعام ۹۶) شب را برای این که شما آرام بگیرید و ساکن بشوید و حرکت نکنید بنهاده است. سکوت و سکون و خروج از کار روزانه. دوم اینکه پایانش روشنایی است! یعنی سرانجام تاریکی، صبح است و روشنایی! و این از ویژگیهای خیلی مهم شب است، و یکی از زوایایی است که باید از آن به لَیلَةِ الْقَدْرِ نگاه کنیم. منظر دیگری که قرآن از آن به شب نگاه می‌کند، تاریکی است. ظلمتی که می‌توان از آن حسن استفاده را داشت. یعنی در تاریکی شب می‌توان و باید نیروهای خودی و تابع را که تحت ستم و استبداد قرار گرفته‌اند، حرکت داد و به سمت صبح آزادی و رهایی برد.
حال با این سه منظر، به این سه دسته آیات نگاه می‌کنیم: «مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیلِ وَهُمْ یسْجُدُونَ» (آل‌عمران ۱۱۳) از اهل کتاب گروهی هستند که آیات إلهی را تلاوت می‌کنند، چه وقت؟ «آنَاءَ اللَّیلِ» درطول ساعات و لحظات شب «وَهُمْ یسْجُدُونَ» در حالی که ساجد هم هستند و سر بر آستان ربوبی می‌سایند. پس اینان بندگانی هستند که از سکوت شب و آرام گرفتن در آن، و دست کشیدن از کار روز، بهره می‌جویند و به عبادت حق و پرستش معبود مشغول می‌شوند.
«قَالُواْ یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ» (هود ۸۱) گفتند: ای لوط ما فرستادگان پروردگار تو هستیم. اگر نفس و ذات انسان، هر انسانی در هر جایی، شخصیتی باشد مثل لوط، آیا این آیه با او سخن می‌گوید یا نه؟ حال اگر فرض بر این باشد که همة آحاد بشر مورد خطاب این آیه قرار بگیرند که؛ «قَالُواْ یَا لُوطُ»، پس مخاطب آیه، این جسم مادی بشری نیست، بلکه ذات او، بما هو انسان و بما هو عاقل، مورد خطاب قرار گرفته است. پس «یا لوط»! یعنی یا ایها الانسان! ما فرستادگان پروردگار تو هستیم. حال ببینیم برای ذات و نفس انسان، چه چیزهایی را، قبل از پیامبر بیرونی، که می‌گویند عقل منفصل است، فرو فرستاده است! برجسته‌ترین و مهمترین آنها عقل متصل است و بعد از آن تمام قوایی که در اختیار او است، و در این بدن و کشتی قرار داده شده، و خدای تعالی نام «کشتی نوح» را برآن نهاده است. «لَن یَصِلُواْ إِلَیْکَ» (هود ۸۱) ای لوط دشمنان تو به تو نمی‌رسند. ای لوط! ای انسان! اگر به قدر و منزلت خود دست یابی، دشمنانت نمی‌توانند تو را دریابند! دشمنانی که می‌خواهند وجود تو، و عقل تو، و حیات معنوی تو، و اخلاق تو، و بزرگی و عظمت تو، و قدر و منزلت تو را نابود کنند، حتماً به تو دست نخواهند یافت! به یک شرط! «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ» (هود ۸۱)، خاندان و اهل خود را در پاره‌یی از شب حرکت دِه. «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ» (قدر ۱) این شبی است که دشمنان درآن نمی‌بینند، دشمنان به خواب رفته‌اند، این همان تاریکی است که می‌توان از آن استفاده کرد و گریخت. اگر لوط، انسان باشد، اهل او، قبل از این که همفکران او باشند، اندیشة خود او است. اندیشۀ تعالی یافتۀ او است. چون اندیشه را اول پیدا می‌کند و شکلش می‌دهد، بعد از آن عده‌یی دور او، یعنی گِردِ اندیشۀ او جمع می‌شوند، و تفکر او را می‌پذیرند، و مهر تأیید برآن می‌زنند و می‌گویند این خوب است. پس اولین اهل انسان که همراه او است، و هرگز او را رها نمی‌کند، اندیشة او است و عقل او است و نیروهای معنوی است که در اختیار دارد. ای لوط! ای انسان رشد یافته و به حد نبوت و رسالت رسیده! تمام قُوی و نیروهایت را، خرد و اندیشه‌ات را شبانه نجات بده، حرکت بده. به تو نمی‌رسند.
آری! دشمن‌ترین دشمن اندیشه‌های توحیدی، «شرک» است. این لوطِ نبیّ و پیروانش، چگونه باید حرکت کند؟ «وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ» (هود ۸۱) هیچ یک از اهل تو حق ندارد به اطراف خود نگاه کند و در جستجوی چیزی باشد. چرا؟ چون یا وسوسه می‌شود یا می‌ترسد. شب است و تاریک! لوط پیامبر، انسان کمال یافته‌یی که از پس شناختن قدر و منزلت خویش، باید خود را به روشنایی صبح هدایت و سلامت برساند. اکنون ای لوط! ای انسان خردورز و عاقل! که می‌خواهی اهل خود، یعنی اندیشة توحیدی و إلهی خود و کسانی راکه این اندیشه را پذیرفته‌اند، نجات بدهی، در پاره‌یی از شب، در تاریکی‌هایی که چشم دشمن نمی‌بیند و تو می‌بینی، حرکت کنید! اما به اطراف توجه نداشته باشید.
حال مقایسه کنید حال و هوای این فرمان الهی را با وضع فعلی خودمان! ببینید که ما چه قدر در مبارزة با خرافاتی که دین ما و جامعة ما را فروگرفته است، و به سبب آن چه همه خونها ریخته شده و می‌ریزد، متوجه اطرافیم که مبادا تهمتی به ما بزنند! مواظبیم چیزی نگوییم که هدف تهمت قرار گیریم، یا چیزی را از دست بدهیم! اما حضرت باری می‌گوید: «وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ» اصلاً پیرامونت را متوجه نباش! راه را برو! دیدگانت را به نقطۀ مطلع فجر بدوز! مگر بامدادان نزدیک نیست؟! «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» (هود ‌۸۱) قرآن اینگونه هدایت می‌کند و می‌گوید کتاب نور است، تمام کتاب نور است. تمام کتاب، همچون ذات باری، صبح است و مطلع فجر.
ی لوط! چه کسی نباید همراه تو باشد؟ «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» (هود ۸۱) هوای نفس و خواهش نفسانی خود را زمین بگذار[۱]. می‌گوید حالا همسرت را، آن نفس امّاره بالسوء را زمین بگذار! لازم نیست او را با خود ببری، این نفسی است که مربی به تربیتی نیست! امّارۀ به سوء است. تحریض و ترغیب به بدیها می‌کند! باید بماند و همراهی نکند! «إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ» (هود ۸۱) آن چه بر سرِ دشمنان تو بیاید، بر سرِ این نفس هم می‌آید. یعنی جزء دشمنان است. خوب اکنون شما به کجا می‌روید؟ کجا می‌روی ای لوط؟! کجا می‌روی ای انسان راه یافته؟! فرمان را اجراء کردی! حرکت کردی! همسرت را، همان نفس طغیانگر را وانهادی! حالا به کجا میروی؟! آخر آیه مقصد حرکت را تعیین می‌کند: «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ» (هود ۸۱) میعادگاهشان، زمان و مکان قرارشان، صبح است، پگاه روشنایی و مطلع فجر. «سَلَامٌ هِی حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (قدر ۵) آنجا صبح است، شما در حرکتید از شب قدر به سوی صبح ایمان و روشنایی هدایت! صبح توحید و یکتاپرستی، صبح نور خدا، صبح دلها است نه صبح طبیعت، صبح قلبها است نه صبح خورشید! جایی که قلبهاتان روشن شود، همان جایی است که شرک را زدوده‌اید، و نفس اماره بسوء را وا نهاده‌اید. رسالت و سلطة عقل را به عنوان رسولان پروردگار پذیرفته‌اید! وعده‌گاه در آن صبحگاه است، همان جا است. بعد می‌پرسد: «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» (هود ۸۱) آیا چنین صبحی نزدیک نیست؟ «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق ۱۶) این همان «قُرب» است. و اگر صبح، همان بامدادی است که نور إلهی بر قلب آدمی می‌تابد، پس «قرب» آن هم نزدیک شدن خدا به انسان است و برعکس. و ما اگر در نظام توحیدی حرکت کنیم، خیلی زود ایمان می‌آوریم که خدا هست و او را می‌بینیم،، و نور او در قلب های ما هست، و ما به نور او حرکت می‌کنیم. پس شبِ حرکت لوط با اهلش به صبحی می‌رسد که نور خدا آن را روشن کرده است! صبح روشنایی دل‌ها، اما با این شرائط به آنجا می‌رود که؛ «لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر ۳) ای لوط اگر در این شب حرکت کردی و از چنگال واهمه و دام دشمنی‌های نفس امّارۀ به سوء، اهل خود را، که همان قوای معنوی تو است، و همه به سبب همفکری با تو همراه تو شده‌اند، رها ساختی و همه را به صبح نور و هدایت إلهی رساندی، از هزار ماه عبادت برای تو بهتر و پاداش آن بیشتر است.
علاوه بر سورۀ هود، در سورة حِجر هم خدای تعالی با لوط صحبت می‌کند. آیات شصت و چهار تا شصت و شش. و باز همان مطالب را می‌گوید. جالب است! به آیاتش دقت کنیم. «وَأَتَینَاکَ بِالْحَقِّ» (حجر ۶۴) فرشتگان می‌گویند: ای لوط ما به حق نزد تو آمده‌ایم، ما برحقیم! اگر یکی از این فرشتگان عقل باشد، چه کسی می‌تواند بر حقانیت آن خدشه وارد کند؟! «عقل» فرشتة الهی است، از طرف خدا آمده است، «وَإِنَّا لَصَادِقُونَ» (حجر ۶۴) همانا ما راست می‌گوییم. پس عقل فطری انسان، مخصوصاً اگر با عقل منفصل، که رسول إلهی است، متحد وهمآهنگ شوند، همیشه راست می‌گویند. «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیلِ» (حجر ۶۵) اهل خود را در پاره‌یی از شب حرکت دِه. إِسراء حرکت دادن در شب است «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلًا» (اسراء ۱) یعنی حرکت دادن در شب «مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» (اسراء ۱) آن هم بیان دیگری است از همین مطلب؛ «لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا»(اسراء ۱) رسول اسلام هم باید در سیر شبانۀ خود به صبح برسد تا آیاتمان را به او نشان دهیم. می‌ببینیم که آیات قرآن چگونه مفسر یکدیگرند.
«وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ»(حجر ۶۵) اهل تو، قوای تو، نیروهای همراه و همفکر تو باید پیشاپیش تو حرکت کنند. آنها را جلو بینداز و خودت پشت سرشان حرکت کن! ای انسان! تمام نیروها باید تحت سیطرة عقل، و زیر نفوذ و سلطة عقل، و تحت نظارت عقل، تاریکی‌های شب را طی کنند، و از پیچ و تاب حوادث ناگوار و دهشتناک شرک آلود جامعه خود را به صبح نور إلهی برسانند. پشت سرشان باش «وَلَا یلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ» (حجر ۶۵) هیچ یک ملتفت پیرامون خود نباشند، «وَامْضُوا حَیثُ تُؤْمَرُونَ» (حجر ۶۵) و از جایی که به شما فرمان داده می‌شود حرکت کنید! «وَقَضَینَا إِلَیهِ ذَلِکَ الْأَمْرَ» (حجر ۶۶) و ما این فرمان را بر او گزراندیم که؛ «أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ» (حجر ۶۶) اگر خودت را به صبح نور إلهی رساندی، تمامی عقبۀ دشمنان بشریت، دشمنان عقل و اهل و اندیشة راستین تو، و معاندان هدایتی که خدا در برابر تو نهاده است، در آن صبحگاه مقطوع و بریده می‌شود، دیگر به تو نمی‌رسند. آن جا که رسیدی «سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»( قدر ۵)
آخرین آیات مورد بحث، از آیه یکم تا سوم سورة دخان است و مبیِّن و مفسِّرآیۀ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ» (قدر ۱) هم می‌باشد، «حم وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ، إِنَّاأَنْزَلْنَاه ُفِی لَیلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّاکُنَّا مُنْذِرِینَ» (دخان۱ تا ۳) مرجع ضمیر «هاء» در«أَنْزَلْنَاهُ» در این آیه و هم در سورۀ قدر مضمر و ناپیدا است. خدای تعالی نگفته است که چه چیزی را نازل می‌کند؟ و بر چه کسی نازل می‌کند؟ در آنجا می‌گوید: فرودش فرستادیم در شب قدر، و در اینجا می‌فرماید: در شبی میمون و مبارک؛ «فِی لَیلَةٍ مُبَارَکَةٍ» (دخان ۳). پس این اتفاق بزرگ حتماً باید در شبی مبارک رخ نماید. و مبارکیش در این است که انسان به جریان عالم و حقیقث خدا پی ببرد. پس طی چنین شبی است که به مقام دریافت وحی نائل می‌گردد. یعنی پیامبر تا این مسیر را نپیمود، و به قدر و منزلت انسانی ـ الهی خود دست نیافت، به شایستگی و استحقاق و سزاواری قبول وحی نرسید. لَیلَۀ مبارکه‌یی نبود، یا لَیلَةِ الْقَدْرِی نبود که در جای معینی مستقر باشد. بلکه مقامی بود که پیامبر حرکت کرد و به آن جا رسید. نه این که شب بیاید و قرآن بیاید! ما هستیم که باید به سمت قرآن حرکت کنیم، ما هستیم که باید مسیر را طی کنیم تا «لَیلَةٍ مُبَارَکَةٍ» شب مبارک و میمون. با چنین شبی به کجا می‌رسیم؟ به صبح! وقتی نازل شد صبح می‌شود، روشن می‌شود! پس این «هاء» ضمیری است که مرجعش فقط قرآن نیست. وسعت و فضائی خیلی گسترده‌تر و بزرگتر از قرآن را شامل می‌شود. درک و فهم کلیت عالم و حقیقت عالم است که قرآن بخشی از آن و تعریف قسمتی از آن است که بیشتر مسائل مربوط به انسان را دربر می‌گیرد.
«إِنَّاأَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّاکُنَّا مُنْذِرِینَ» (دخان ۳) ما انذار دهنده بوده‌ایم؛ «إِنَّاکُنَّامُنْذِرِینَ» (دخان ۳) ما بیم دهنده بوده‌ایم. به صیغۀ جمع می‌گوید؛ پس خدا تنها نیست. خدا با جمیع فرشتگان و نیروها و انبیاء و اولیاء و صالحانی که آفریده، و نیز همدست و همداستان با تمام نعمت‌هایی که خلق کرده، این کار را انجام می‌دهد تا تو ای انسان از همۀ نعمتها برخوردار شوی، تا به کجا برسی؟! به «لَیلَةٍ مُبَارَکَةٍ». این می‌شود «إَنّا- ما»، منِ خالق با گندمی که آفریدم، با نانی که درست کردم، با آفتابی که خلق کردم، با عقلی که در تو نهادم، با چشمی که در تو گذاشتم، با دست و پایی که به تو دادم، با زبانی که در کامت بنهادم، اکنون همه باهم شدیم «ما»! پس درحال، به سوی «لَیلَةٍ مُبَارَکَةٍ» حرکت کن! آنجا که رسیدی «إِنَّاأَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةٍ مُبَارَکَةٍ» ما هستیم، «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ» ماهستیم! پس پیامبری باید باشد تا راه تکاملی را طی کند و به آن لیلۀ مبارکه یا لَیلَةِ الْقَدْرِ برسد، و استحقاق نزول وحی را پیدا بکند. حال این آیه را ببینیم: «فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» (دخان۴)، دقیقاً همان مفهوم آیۀ «سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْر» (قدر ۴) است. در این شب است که تمامی کارهای حکمت آمیز إلهی از هم شکافته می‌شود، باز می‌شود، و دیگر هیچ چیز مبهمی جلو انسان نیست. دیگر چنین سؤالاتی برایش مطرح نیست که عبادت یعنی چه؟ خدا یعنی چه؟ خدا کجاست؟ قیامت چگونه است؟ آتش یعنی چه؟ جهنم به چه معنا است؟ مفهوم بهشت چیست؟! اینها همه و مسائل دیگر از جمله چیزهایی است که در آن شب قدر و مبارک، و صبح نور هدایت از هم شکافته شده، و برای انسانی که در آن مقام جای گرفته، هیچ نقطۀ ابهامی باقی نمانده است. «فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»(دخان ۴) آن اموری که نیاز به حکمت و عقلانیت و تدبر و اندیشه دارد، در آن لیلۀ مبارکه از هم شکافته می‌شود.

[۱] – برای بررسی بیشتر رجوع شود به کتاب «آدم از نظر قرآن» مجلد دوم، تألیف علامه آیت الله سید محمد جواد موسوی غروی، فصل «آدم، بهشت و شیطان»، مبحث «آدم و زوج او».

 

این مقاله از سایت شخصی نویسنده نقل شده است.

م