جمه «جه باید کرد» دکتر شریعتی به زبان عربی(در دست انتشار)
«به کجا تکیه کنیم؟»، «از کجا آغاز کنیم؟»، «چه باید کرد؟»؛ مراد شریعتی از طرح این پرسشها ترسیم خطمشی حرکت نوزایی-رنسانس- تمدنی بهشکل کلی و بویژه، پروژهٔ کار آیندهٔ نقادی عقیدتی و نوپیرایی-رفرماسیون- در «فرهنگ دینی» بود.
چه «باید» کرد، در اصل، پرسش کلان «اخلاقی» عصر جدید است که بر مسئولیت و ضرورت کنشگری «روشنگران» تأکید دارد (چنانکه در اواخر سدهٔ هجده در اثر بزرگ کانت، «سنجش خرد عملی»). چنین پرسشی در آستانهٔ هر دوران انقلابی و فرارسیدن یک گسست و رخداد بزرگ تاریخی مطرح میشود (برای نمونه، در پایان سدهٔ نوزدهم در روسیهٔ تزاری، در اثر تأثیرگذار چرنیشفسکی به همین نام).
«روشنفکر» در نگاه شریعتی، همچون ادامهدهندهٔ راه «پیامبران» در عصر مُدرن، تعریف میشود. تعریفی که هرچند بهظاهر «ایدئالیستی» مینماید (ژولین بندا در کتاب «خیانت علما»)، اما بهواقع، «رئالیستی» است («روشنفکر ارگانیک» در نزد گرامشی)، زیرا پیامبر را نه تافتهٔ جدابافتهای از مردم، بلکه برخاسته از متن قشر محروم و در پیوند انداموار و متناسب با «خودانگیختگی» آن طبقه معرفی میکند. رسالت روشنفکر رهاییبخشی به نیابت از مردم نیست، بلکه انتقال بینایی به آنها برای توانیابی در راهبری خود یا یافتن هادیانی از میان خویش است.
وظیفهٔ اخلاقی این «روشنفکر-نبی» در پیش گرفتن نوعی خطمشی آگاهیبخش است. نوعی از آگاهیِ رهاییبخش. نوعی از آگاهی که تنها آگاهی برای آگاهی یا علم برای تبیین علل نیست، بلکه منتقد وضع موجود و هدایتگر بهسمت رهایی از انقیاد زیر سلطههای سهگانهٔ استبداد و استثمار و استحمار است؛ همان تثلیث «زر و زور و تزویر» که در قاموس شریعتی به تعابیر و معادلهای گوناگون بیان میشود.
از سوی دیگر، در نگرش شریعتی و آناکاوی او از میانِ عناصر سازندهٔ فرهنگ، مانند زبان و هنر و دین و شیوهٔ تولید (و سطح فنآوری)، و تاریخ، نقش دین بهلحاظ تأثیرگذاری مستقیم بر خلق-و-خو و رفتار عملی مردمان، مرکزی و تعیینکنندهتر است. این نقش میتواند موجب «امتناع»، ایستایی و انسداد تغییر-و-تحول و یا محرّک و مشوّق پویش انسانی بهسوی رهایی باشد. از اینرو، «نقد دین» پیششرط هر نقادی دیگر از جنس اجتماعی و سیاسی است. «نقد» در اینجا بهمعنای تفکیک سره از ناسره و صحیح از سقیم و سیال از متصلب است.
از اینرو، الزام عقلانی و تکلیف اعتقادی روشنفکر در جامعهای که دین در آن زندهترین عنصر فرهنگی است، آغاز نوعی نوپیرایشگری یا اصلاحگری انتقادی دینی است. اعتراضگری-پروتستانتیسم- نوعی از مذهب علیه نوع دیگری از مذهب. مذهب اعتراض در برابر مذهب توجیه سلطه و نظم حاکم.
پیشنیازِ رهایی مسلمانان از سیطرهٔ «استعمار» کهنه و نو، «استبداد» سیاسی و سنتی، «استثمار» فئودالی و بورژوایی، نجات «اسلام» است از زندان استحمار کهنه یا ارتجاع دینی. این آرزوی نجات ناشی از دردی ذهنمحور و تلاشی کلامی و انتزاعی نیست. اسلام در اینجا «نمادی» است اسیر تفسیری انحصاری در روایتی سنتگرا و یا بنیادگرایانه. و شریعتی در تداوم راه بنیانگذاران راه رنسانس تمدنی و رفرماسیون دینی در جهان اسلام، سیدجمال و اقبال، به نوبهٔ خود و طرح کلامی عقلانی-انتقادی و رهاییبخش خود را در کیفیت مکتبی برتر درمیافکند.
مبارزهٔ اصلی روشنفکر مسئول در سطح جهانی، آزادسازی «آزادی» از سلطهٔ امپریالیستی-کاپیتالیستی، آزادسازی «عدالت» از سیطرهٔ جزمی کمونیسم دولتی، و آزادی «معنویت» از انحصار متولیان رسمی ادیان و مذاهب («نجات خدا از قبرستان آخوندیسم») است.
«بازگشت به خویش»، در برابر انواع باخودبیگانگی-الیناسیون- فرهنگی، در اندیشهٔ «دیالوژیک» شریعتی، تنها راه «ارجشناسی» دیگری و گشودن امکان گفت-و-گو با اوست. در سپهر دینی نیز «بازگشت به کتاب» در برابر بدنهٔ اخبار و احادیث و روایات مخدوش، و بازگشت به تجربهٔ پیامبرانه و سرچشمهٔ سیره و «سنتِ سلف صالح»، همچون متدلوژی و استراتژی تغییر-و-تحول آفرینی اجتماعی، از خشونت بدویت یا «جهل» جاهلیت به مدنیت و «حلم» اسلام (تحلیل گلدزیهر)، دو راهکاری اند که اصلاحگران یا رفرماتورهای جهان اسلام و جهانبینی توحید در پیش گرفتند. بازگشت به اسلام نبوی (و تشیع علوی) پیشینی، در برابر اسلام خلافتی (و تشیع صفوی) پسینی، شرایط امکان نوزایی-احیاء- و نوسازی-اصلاح- و سرزدن نوع دیگری از تجربهٔ دینی بخردانه، سنجیده، پیشرو و آیندهنگر، انسانی ومردم، را فراهم میآورد.
چنین تجربهٔ زیستهٔ نوینی دیگر رو به گذشته نداشت و در خدمت تاریخ و سنت نبود، بلکه این دو را برای آینده و زندگی انسان میخواست. و این وجه ممیزهٔ شعار «بازگشت» و نه «برگشت» قهقرایی (سنتانگاران و بنیادگرایان)، از سوی نواندیشان مسلمان به خاستگاهها و سرچشمههای ایمان، متن و فرادهش تاریخی بود، با بهرهگیری از روش نقد یا سنجشِ ساختگشایانه و زنگارزدایانه از «علوم ومعارف» سنتی دینی و مدرسی.
بنابر همهٔ این مقدمات، راهکار «آگاهی رهاییبخش» شریعتی، در جمعبندی نقاط ضعف تجربههای ناکام گذشتهٔ پیشگامان این راه، دو مشخصهٔ اصلی دارد: ۱- تأکید بر کار مبنایی فکری، بویژه در دو سپهر هستیشناسی یا جهانبینی (توحید) و انسانشناسی (فلاح)، و ۲- مخاطب قرار دادن مردم، بمثابهٔ حاملان اصلی جنبشهای تعالیجو، در سیر از رهایی از انواع اسارت (آزادی منفی از زندانها) تا نیل به «آزادگی» («آزادی مثبت»، از «در خانهٔ خود بودن» تا آرام و قرار گرفتن در رشد مادی و استعلای معنوی).
این شاخصهها، راهبرد آگاهیبخش شریعتی را از انواع استتراتژیهای شکلی-«رفرمیستی» و ریشهای-«رادیکالیستی» رایج جدا میسازد. هدف استراتژیک که کلیهٔ تاکتیکها میبایست در خدمت آن باشند، نه اصلاح نظامها و حاکمیتها از بالا بهشکل تدریجی و قانونی و مسالمتجویانهٔ صرف، و نه براندازی دفعتی و افراطی و خشن از راه انقلاب یا کودتا و جنگ داخلی یا خارجی، بلکه «انقلابی» یا گسستهای کیفی در درون وجدان و روان و رفتار و عادتها، در پوشِ اصلاح شکلها و ساختارها و قوانین در بلندمدت است.
این خودویژگیهای مشی شریعتی در جامعهٔ خود او ایران بهرغم تأثیر گسترده و استقبال میلیونی از آثار او بویژه در آستانهٔ انقلاب ایران در سال ۵۷، بهشکل عمیق و دقیق شناخته نشد و هم از اینرو گاه شاهد سوءبرداشتها و نقض غرضهایی متناقضنما در فهم درست و خوانش علمی آثار وی بوده و هستیم.
برگردان آثار شریعتی به سایر زبانها و بویژه به زبانهای نزدیکی همچون عربی امکان خوانشی نو را برای خوانندگانی جوان و با فطرتی پاک و رها از پیشداوریهای گوناگون فراهم میآورد و همچنین، باب برداشتهایی نو، مبتکرانه و دگراندیشانه را میگشاید. و به این طریق، راهی برای گفتگویی جهانشمول و فراگیرتر میان اندیشهورزان جهان جنوب و تمدن اسلام، و مطالعات بهسبک «فرودستانه»(Subaltern Studies) و مطالعات «پسا-استعماری»، هموار میگردد.
و به این امید.