شریعتی متفکر دوران تعلیق است

شریعتی متفکر دوران تعلیق است

تهران –ایرناپلاس– علی شریعتی همچنان زنده است، چون مخالفان و منتقدان و هوادارانش هنوز از او می‌گویند. شریعتی منحصر در نام چند خیابان و ایستگاه مترو نشده و هنوز مسئله‌آفرین است. شاید بیشترین خدمت را منتقدانش به او کردند؛ اتفاقی که برای دیگرانی چون مطهری و بهشتی و بازرگان کمتر افتاد. ۲۶ اردیبهشت، سالگرد هجرت اوست و آنچه در پی می‌آید، گفت‌وگو با ابوطالب آدینه‌وند، پژوهشگر و محقق حوزه اندیشه در باب میراث فکری علی شریعتی.

شریعتی، زاده بغض تاریخی و زخم کودتای ۲۸ مرداد است
قبل از ورود به بحث، مقدمه کوتاهی در مورد پرسش‌ها و نقطه عزیمت شریعتی و تأثیراتی که بر روند جنبش مردمی ایران و انقلاب ۵۷ داشت، بیان کنید.

آدینه‌وند: در این صورت باید دائم در گفت‌وگو بین تاریخ و زمینه عینی و اندیشه شریعتی رفت و آمد کنیم و انعکاس و بازتاب هر یک را بر دیگری تفسیر کنیم. برای فهم این موضوع بهتر است ما در آغاز از یک نگاه تاریخی و زمینه عینی به ماجرا بنگریم و بگوییم مسئله چه بوده، فرآیند تاریخی چه بوده و در آن موقعیت تاریخی جایگاه کنش‌گران کدام است و آنگاه در قاب دوران نقش‌آفرینی دکتر شریعتی را فهم کرد.

می‌توان گفت حرکتی بعد از شکست ایران از روسیه در ایران شتاب گرفت. قبل از مشروطه شیوه «اصلاح از بالا» توسط «عباس میرزا» و امیرکبیر و «میرزا حسین خان سپهسالار» در قالب نوسازی فنی-تکنولوژیویک و حقوقی خود را نشان داد که ضمن دستاوردهای دورانی، در فرجام به انسداد کشیده شد و سپس  دو جنبش اجتماعی بزرگ در اواخر قرن ۱۳ زاده شد. «جنبش تنباکو» در بستری صنفی و «جنبش مشروطه» در بستری از مطالبات نو سیاسی و اجتماعی  که کانون اعتراض به سمت تحدید سلطه و استیلای قدرت مشروط به قانون بود.

بعد از مشروطه، مطالبات جامعه و پویایی‌های جامعه در تقابل آشوب و هرج و نظم میلیتاریستی رضاشاهی گم شد و جنبش‌های منطقه‌ای به وجود آمده پیگیر آرمان مشروطه، چون جنبش جنگل با سرکوب استبداد رضاشاهی فراگیر نشدند و عملاً دیکتاتوری پهلوی آرمان و مطالبه و چیدمان نو مشروطه را در محاق برد. بعد از شهریور ۲۰ نیز  بستر اجتماعی در ایران دینامیک بود و احیای مشروطه و ازسرگیری دموکراسی‌سازی، هدف اصلی جنبش ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق بود که با کودتای ائتلافی آمریکا و انگلیس و محمدرضا شاه و ارتجاع مذهبی روندهای دموکراتیک جای خود را به پیشروی دیکتاتوری و تفوق سازوکارهای امنیتی فراقانونی داد.
می‌توان گفت شریعتی، زاده بغض تاریخی و زخم کودتای ۲۸ مرداد و تعاملات ناشی از ناکامی دوران معاصر ایران است. ایشان و پدرشان استاد محمدتقی شریعتی با جبهه ملی همکاری می‌کردند و به سنت مصدقی وابسته بودند و مبارزات دموکراتیک و پارلمانتاریستی مصدق را در پی گرفته بودند.

زاده خاک خراسان
اقلیم رشد و نمو و خاستگاه شریعتی، خراسان است که از دیرپاترین کانون‌های تولید فکر و اندیشه در شرق جهان است. سنتی که در تداوم تاریخی خود با حکیم فردوسی، حکمت ایرانشهری و بازسازی هویت ملی را با خود داشت و همچنین عطار و مولوی و بایزید و خیام و خرقانی در این مهد حکمت و عرفان و دانش ظهور و بروز یافتند، با خواجه نظام‌الملک به تولید گفتار سیاسی می‌اندیشید. با شیخ طوسی تدوین فقه شیعه می‌کرد، با بیهقی تاریخ ایران را می‌نگاشت و  با جنبش‌هایی چون سربداران و ابومسلم وجه اعتراضی و رادیکال تاریخی خود را یادآور می‌شد و با موسیقی مقامی خنیاگران دو تار به‌دست را عرضه می‌کرد  و در دوران متأخر هم از حکمت فلسفی ملا هادی و… ابعاد و اضلاع دیگر فرهنگ و تولید اندیشه را می‌پروراند. خلاصه سخن بر سر سرمایه تاریخی و بذر اندیشه‌گی در خاک حاصل‌خیز خراسان بزرگ است. زادگاه شریعتی بر چنین میراث‌هایی استوار است. شریعتی همچنین از آموزگاری پرمایه، دغدغه‌مند و آشنا به معارف بهره‌مند بود. نواندیشی نامدار، معروف به سقراط خراسان، استاد محمدتقی، استاد و مراد او بود و شریعتی او را تجسم شیعه می‌دید. او در ایران علاوه بر تأثیر از جنبش مصدق با اندیشه‌های «خداپرستان سوسیالیست» محمد نخشب هم آشنا شده و تأثیر پذیرفته بود و با این گروه همکاری داشت. ولی شریعتی بعد از اخذ بورس و سفر به فرانسه و اروپا پربارتر شد. او از سنت جامعه‌شناسی فرانسوی و گورویچی و اگزیستانسیالیسم عصیانگر آنجا و همچنین جنبش‌های انقلابی تأثیر پذیرفت اما حقیقتاً درک او از پدیده انقلاب، درکی فراتر از تقلیل‌گرایی انقلاب قهرآمیز غالب در آن دوران بود .

متفکر دوران تعلیق
این ایده در چه بستری شکل گرفت؟

ایده- پروژه شریعتی، زاده بستر زخمی و ناکام پس از کودتای ۲۸ مرداد است که عملاً جامعه در اغما فرو می‌رود. در شرایطی که سنت مبارزاتی غالب دوران ذیل تضاد خلق با امپریالیزم و کار با سرمایه گفتارسازی می‌کرد و مابه‌ازای آن جهان دو اردوگاهی دوران جنگ سرد با تضمن مبارزاتی آنتاگونیستی و انقلابی بود.

با چنین پیشینه و زمینه تاریخی و اجتماعی و سیاسی شریعتی ظهور کرد و به تأملاتی بنیادین درباره علل بعید و قریب ناکامی‌ها و پروبلم انحطاط دوران اخیر ایرانیان و همچنین جوامع اسلامی دست زد.

می‌توان گفت بعد از خیز تاریخی حرکت ۳۹ تا ۴۲ و ناکامی پس از آن و سرکوب نیروهای ملی و ملی مذهبی و مذهبی، سیاست‌ورزی  وارد دوران تعلیق شد و عملاً پروژه سیاسی و اجتماعی متعینی در بستر عینیت فعال نبود و بسیج اجتماعی حول راهبردی مشخصی عمل نمی‌نمود. چنانچه سیاست آن دوران را سیاست «صبر و انتظار» نامیده‌اند که نشان از تعلیق استراتژیک بود. شریعتی فی‌الواقع متفکر دوران تعلیق بود. متفکران دوران تعلیق بسترسازند، دوران نو و پیش ‌رو را می‌آفرینند و از دل نقد نظم‌های گفتاری پیشین و از خلال  شکاف‌های ذهنی و عینی نوپدید، نظم گفتاری جدید را برساخت می‌کند و نطفه دوران جدید را در زهدان زمینه و زمانه می‌کارد. البته شریعتی تنها کسی نبود که تأملی در بن‌بست موجود داشت، بلکه طیف‌های مختلفی چون جوانان چپ و جوانان نهضت آزادی و… به تأمل در بازسازی گونه‌ای از فعالیت متناسب با دوران نو پرداختند.
در این شرایط شریعتی ابتدا به تولید  گفتار تاریخی و اجتماعی آکادمیکی در دانشگاه  دست زد تا رفتار جامعه را با ارائه یک خودآگاهی تاریخی و اجتماعی و با میانجی زبان فرهنگی قوم  تغییر دهد و سپس برای پیگیری و تحقق تغییر به عرصه عمومی کوچ کرد. او در تحلیل تاریخی که دارد، می‌گوید علت شکست  مشروطه و ملی شدن صنعت نفت، فقدان ایدئولوژی انسجام‌بخش بوده است و در پس چنین تحلیل تاریخی به کاری ایدئولوژیک دست می‌زند و صرفاً بحث بر سر اعتقاد یا ذوق او نبوده است، بلکه او تحلیلی تاریخی و استراتژیک داشت. به نظر شریعتی کار معرفتی و مکتبی ضرورت دورانی بود و به نقد ایدئولوژی گفتمان مسلط در نظم سیاسی مستقر و همچنین گفتمان‌های رقیب مدرن چون مارکسیسم کلاسیک پرداخت و سنتزی از فرهنگ ملی و مذهبی را با افق‌های نو در دنیای مدرن در آمیخت. این ترکیب و امتزاج از چنان قدرت و نفوذی برخوردار شد که عملاً شریعتی را در قامت معلم طبقه متوسط شهری ایران مطرح کرد. گرچه نفوذ شریعتی در فرآیندی چنان شد که به یکی از مهم‌ترین نمادهای چپ دموکرات مذهبی در بین مسلمانان جهان تبدیل شد، به نظرم افکار او به‌مثابه بخشی از گفتار ایرانیان و متفکران نواندیش مسلمان سهمی از آینده جهان چند فرهنگی دارد و نیز بخشی از گفتمان «مقاومت فرهنگی» در جهان است که در چارچوب علوم انسانی پسااستعماری قابل تبیین است.

در خلأ زندگی نمی‌کرد

ناگفته نماند تصوری وجود دارد که در پی تقلیل کل دوران به یک فرد است. مثلاً قرائت رسمی حکومت از تاریخ چنین است. در حالی‌که در  کانتکست دهه ۴۰ و ۵۰ فقط چهره‌های مشهور فعال نیستند، بلکه ساحت‌های متفاوتی از فعالیت اجتماعی و فرهنگی در تمام عرصه‌ها از ادبیات و سینما و هنر و… در ایران فعال بودند. در این دوران همچنین ما پیشگامی دانشگاهیان در مبارزه را که وام‌دار ۱۶ آذر ۳۲ است، داریم. یعنی پرسپکتیو کلی زمانه در خلجان است. حال می‌توان در قاب این دوران  نقش ویژه‌ شریعتی را دید. شریعتی نیز به‌مثابه همه متفکران در خلأ زندگی نمی‌کرد و از فضای دوران خود متأثر بود و در زمینه تاریخی و اجتماعی خود اندیشه‌ورزی می‌کرد و البته شریعتی خود به بخشی از پویایی‌های آن دوران تبدیل شده ‌بود.

حاضر نادیدنی و غائب همیشه حاضر

در نتیجه شریعتی نقش آموزگاری دوران را ایفا می‌کند و به تعبیر فوکو، عاملیت او در انقلاب ایران «حاضر نادیدنی و غائب همیشه حاضر» است. غلبه گفتار شریعتی، گفتار فرهنگی است. البته فرهنگی که در اندیشه او مضمون ایدئولوژیک دارد. بنابراین گفتار شریعتی دایره المعارفی و علم برای علم نیست از جنس پراکسی است و او خود  کارگزار تغییر نیز هست. بدین معنا که این گفتار فرهنگی تجلی و تضمن سیاسی و اجتماعی نیز دارد. بدین معنا که نقش مهمی را در آزاد کردن نیروها برای گفتمان تغییر ایفا کرد، به طوری که  گفتمان نقاد و رادیکال او نظم‌های زمانه را نشانه رفته بود؛ از نظم محافظه‌کار و کرخت سنت تا نظم مسلط باستان گرا-شبه مدرن قدرت و همچنین سرمایه‌داری استعمارگر دوران مدرن.

شریعتی گفت‌وگو با جامعه را انتخاب کرد

تجلی سیاسی و اجتماعی این گفتار در چه مرحله‌ای دیده می‌شود؟

این تجلی از ابتدای کار او در عرصه عمومی و حسینیه ارشاد معنا پیدا می‌کرد. زیرا با توجه به وزن دانشگاه در آن دوران – که با دوران ما متفاوت است- او ورود به عرصه عمومی و گفت‌وگو با جامعه را انتخاب کرد. در جذب نیروهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در حسینیه ارشاد از هنری و فرهنگی یا نقاش و معمار و نمایشنامه‌نویس و آکتور و… بود. یا کسانی که نمایشنامه ابوذر را بازی می‌کنند تا نیروهایی که در فضای گفتمانی شریعتی جذب جبهه‌های چریکی می‌شوند، تا تکانه در حوزه معرفت دینی و حوزه‌های علمیه و  طلاب جوان و نیز در دانشگاه و بین دانشجویان فعال… . طرفداران گفتمان شریعتی طیف‌های مختلفی دارند و در هسته‌ها و گروه‌های مختلف انقلابی و فکری فعال بودند. البته چنانچه در «چه باید کرد؟» شریعتی هویداست، پروژه او پروژه‌ای فکری و معرفتی با اضلاع و ابعاد گوناگون فرهنگی و هنری برای اصلاح بینش مذهبی و رنسانس فرهنگی بود.

پرسش اساسی شریعتی؟

اساساً پرسش اصلی شریعتی به‌عنوان یک متفکر چیست؟ 

پرسش اصلی شریعتی به باورم «چرایی انحطاط» و پروبلماتیک انحطاط و تأمل در بایسته‌های برون‌شد از آن است. پرسش مردافکنی که در دویست سال اخیر با آن روبه‌رو بوده‌ایم، پرسش از انحطاط است که «عباس میرزا» پاسخی تکنیکال و فنی به آن می‌دهد. مشروطه‌خواهان پاسخی حقوقی و پارلمانی و با چیدمانی دموکراتیک برای این پرسش دارند. و بعدها امثال  فخرالدین شادمان پاسخ اخذ و اقتباس  درونی سازی شده است، ما باید غرب را درونی خودمان کنیم و بعد بیرونی کنیم. تقی‌زاده پاسخش مدرنیته  خالص غربی و صوری است – گرچه در خود فرنگ هم یک مدرنیته نداریم، بلکه مدرنیته‌ها داریم-. گرایشی که امروز به اسم روشنفکری مذهبی در ایران معروف است، پاسخ فرهنگی دارد. آنها می‌گویند ما ساحتی تمدنی بودیم و میراثی داشتیم و نقشی در چندگانه سازی فرهنگی جهان داشتیم و باید به بازسازی خود بپردازیم و علل انحطاط خود را بیابیم و فرآیند مدرنیته متناسب با امکانات مادی و معنوی و فرهنگی خود را برسازیم. فی‌الواقع این میراث ضخیم خواسته یا ناخواسته انعکاس خود را بر آینده و مدرنیزاسیون ایرانی و اسلامی خواهد گذاشت، اما سعی شریعتی در دمیدن خودآگاهی به این تقاطع و به این امتزاج و پیوند بود و فی‌الواقع مواجهه او از سنخ غرب‌زدگی جلال نبود. بلکه به‌منظور تسهیل و قوام این فرآیند بود تا از عوارض و تنش‌های آن بکاهد و البته در سنتزی از روح فرهنگی جهان – و آنچه شریعتی شخصیت در روح ملی می‌دانست – خود چنین آمیزشی را مطلوب می‌دانست و گرنه رانه پر قدرت جهان نو در جوامع سنتی با اکثریت ۷۵ درصدی غیرشهری تضادهایی را می‌آفریند که گذار را کند و هزینه‌بر می‌سازد.

بازگشت به خویشتن شریعتی وجه سلفی ندارد

این بحث همان «بازگشت به خویشتن» است؟

نه، بازگشت به خویشتن یک ضلع از پروژه کلان شریعتی بود. البته بازگشت به خویشتن شریعتی دچار بدفهمی شده است. بازگشت به خویشتن در پروژه شریعتی اساساً وجه سلفی‌گری و رو به پس ندارد. بلکه بازگشت به خویشتن شریعتی «بازگشت به خویشتن انسانی خویش» است، انسانی که تک ساحتی شده و زیر بار شیءوارگی انحلال یافته است. بنابراین بحث او در بازگشت، طرح انسان نوین و جاهایی نقد سوژه الینه شده دوران مدرن است و بنیاد فلسفی آن یک بحث وجودی و اگزیستانس و برای برساخت آینده‌ای نو است، نه بازگشت ابنیه‌ای به ساخت‌های گذشته و سنتی. همچنین بخشی از پروژه او نقد سنت است، نقد خرافه و نقد نهاد رسمی دین  و متدهای هِلِنیزه آن است. ما میراث حجیم نهاد رسمی دین را در تاریخ داریم. شریعتی آنها را نقد می‌کند و رابطه‌ای انتقادی دارد. به نظرم  ذهن شریعتی به‌گونه‌ای درگیر این مسئله بود که چگونه و با ایجاد چه گفتاری تمدن اسلامی – ایرانی را می‌تواند از انحطاط نجات دهد؟ پروژه اصلی شریعتی این بود.

اصلاح دینی در اندیشه شریعتی

این پروژه چند وجه دارد: یکی بحث اصلاح دینی است. البته اصلاح دینی از منظر شریعتی چنانچه خود نیز اشاره بیشتر معطوف به رنسانس است. او در ابتدای کتاب «امت و امامت» بر این مسئله اشاره می‌کند و می‌گوید منظور من از اصلاح دینی، رفرم مذهبی به آن شکل نیست. بلکه «اصلاح بینش مذهبی» برای نوعی نوزایی و رنسانس فرهنگی در جامعه است که به نظر می‌رسد صرفاً، بعد مذهبی ندارد، بلکه اضلاع دیگر پویایی‌ها را نیز مد نظر دارد. اگر چه غنی‌ترین و پربارترین وجه آن از نظر شریعتی وجه مذهبی است که از نظر شریعتی زبان عمومی جامعه است. با توجه به «جغرافیای سخن» با میانجی زبان عمومی جامعه که همان زبان دینی است با تاریخ و میراث و جامعه خود وارد دیالوگ می‌شود. استفاده از زبان تفاهم و مشترک قاعده منطق دیالوژیک است. چراکه به تعبیر ژیل دولوز، «به مدد میانجی‌ها آنچه را که باید گفت می‌توان گفت». میانجی شریعتی برای ارتباط با عرصه عمومی، زبان عمومی جامعه یعنی زبان و استعارات دینی است. شریعتی فردی معتقد بود، اما انتخابی از سر تأمل برای پل زدن به سپهر عمومی داشت. از این رو توانست با ناخودآگاه قومی مردم ایران وارد دیالوگ شود تا استراتژی آگاهی‌بخش خود را با آزادسازی سوژه ناراضی پیش ببرد و همچنین گفتار دینی را از انحصار مفسران رسمی خارج نموده و دموکراتیزه کند. می‌توان ادعا کرد در جوامع دینی بدون دموکراتیزه نمودن تفسیر دینی و در نتیجه پلورالیزه نمودن معرفت و بینش دینی، دموکراسی و مدرنیزاسیون با چالش‌های ذهنی و عینی مهمی روبه‌روست.

در حقیقت گفتمان شریعتی اضلاعی از الهیات رهایی‌بخش را در مسیر فکری خود تدوین می‌کند که از لحاظ بنیادهای نظری شباهت‌های زیادی به الهیات رهایی‌بخش دارد که در فرهنگ مسیحی است. او بنا داشت با آن گفتار، اسلام را از زندان ارتجاع مذهبی خارج نموده و در خدمت رهایی و نجات انسان قرار دهد. او با توجه به اینکه در آن دوران استراتژی عمومی، استراتژی مسلحانه است، استراتژی فرهنگی با تضمن ایدئولوژیک را پی ‌می‌گیرد. گرچه بعضاً با چریک‌ها همدلی نشان می‌دهد، اما اشتغال ذهنی او بازسازی اضلاع یک میراث تمدنی است و حقیقتاً پروژه او قابل تقلیل و تخفیف به یک پروژه مقطعی و زمان‌زده نیست.