کودتای استعماری – ارتجاعی 28 مرداد 32 عامل تحمیل آخوندیسم بر انقلاب مردم

بسم الله الرحمن الرحیم

الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا ﴿۷۶﴾ كسانى كه ايمان آورده‏اند در راه خدا كارزار مى‏كنند و كسانى كه كافر شده‏اند در راه طاغوت مى‏جنگند پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان [در نهايت] ضعيف است .

با گذشت بیش از نیم قرن از کودتای استعماری – ارتجاعی 28 مرداد بر علیه دکتر محمد مصدق از پیشکسوتان آزادی و حاکمیت ملی، مردم ایران همچنان تاوان آن خیانت را می پردازند. در تاریخ سیاسی هر ملتی نقطه عطف های سرنوشت ساز از جایگاه ویژه ای برخوردار است. مصدق کبیر با اتکاء و استناد به میراث انقلاب مشروطه در حوزه قانون گرائی و آزادی خواهی، همزمان در چندجبهه می جنگید. استعمار نفت خوار و دیکتاتور تشنه قدرت مطلقه به عنوان شاه و همراه و همگام تاریخی اش آخوندیسم طماع و معتاد به خمس و زکات. اما همانطور که آیه تیتر این گفتار از بیان قرآن اعلام میدارد ، مومنین همیشه با طاغوت یعنی مستبد در نبرد هستند و این یک قانون برخاسته از فلسفه تاریخ است. مشخصه ایمان نبرد در راه آزادی است و صفت استراتژیک مستبدین نبرد در راه بقا و یا سلطه نظام های فرعونی می باشد. به همین خاطر نمایش های مضجک آخوندیسم در تقدس گرائی و انجام صوری عبادات تنها برای اغفال اذهان و سانسور وجدان مذهبی توده های نا آکاه مذهبی است. تا با تحمیق آنان بتوانند قدرت حاکم را از شانس بیشتری در بقا برخوردار سازند. این معامله ننگین ضد مردمی از مقطع سلطه فراعنه بر اقوام گذشته مرسوم بوده است. ساحرانی که در دربار فرعون با تشبثات شبه علمی تلاش میکردند تا اثر اعجاز رسولان الهی را در بیداری و آزادی توده های تحت ستم خنثی کنند. دکتر محمد مصدق که تحصیلات عالیه حقوق را در سوئیس به پایان برده بود، در نبرد با استعمار و استبداد بسیار هوشمندانه عمل میکرد. یکی از آثار این ابتکار های حقوقی مصدق محکومیت دولت بریتانای کبیر در دادگاه لاهه بود. استعمار با تسلیم شدن به رأی دادگاه مجبور به ترک شرکت نفت و واگذاری آن به صاحبانش شد. از این رو در تلاش برآمد تا این شکست را از طریق نفوذی که در آخوندیسم و همچنین دستگاه سلطنت داشت خنثی کند. چنانکه تاریخ کمپانی هند شرقی بیان میدارد، حوزه های پرورش آخوندیسم با اهدای کمک مالی همین کمپانی تأسیس شده است. و فقهی که در این حوزه های تحت نام اسلام آموزش داده میشود به گفته علامه طباطبائی مفسر المیزان نیازی به قرآن ندارد. بنابراین دستگاه عظیم بوروکراسی حوزه ای که از سنت کلیسای قرون وسطی کپی برداری شده است، به آموزش و تعلیماتی تحت نام دین روی آورده که برای بانیان این دستگاه در مقاطع حساس سرنوشت ساز است. چگونه میتوان آموزه های دینی و فرهنگی یک ملت را از عناصر ، بالنده تهی کرد و به جای آن ذهنیتی را تحت نام دین جایگزین نمود که آنها را مقهور قدرت و ستایشگر آن سازد؟ جونکه به گفته صریح قرآن کسانیکه ایمان میاورند در راه خدا یعنی آزادی و عدالت مبارزه میکنند، و کافران نیز در راه طاغوت یعنی بقا و استمرار نظامهای استبدادی .. پس با توسل به کدام تئوری میتوان از مبارزه این وفاداران به آزادی و عدالت با اتکاء به یک ذهنیت شبه دینی مانع شد؟ بنیاد آخوندیسم برای پیش بردن همین استراتژی بنا نهاده شده است. آنها قرآن را به عنوان میزان از میان توده ها خارج کردند و خودشان با استفاده از داستانهای عهد عتیق و غیره فقه حوزه ای تدوین کردند. دکتر محمد مصدق با یاران اندک خود در وفاداری و فداکاری می بایست در مقابل این هیولا مقاومت کند، تا حاکمیت ملی بر اساس یک سازماندهی حقوق محور در کشور بتواند هدایت امور را بر عهده داشته باشد. مقاومت در این مسیر با تهاجم حداکثر دشمن برای بسیاری از همراهان مصدق سخت و پرهزینه شد، و آنها هرکدام به بهانه ای از صف خارج شدند. و امثال شهید دکتر فاطمی ها و …تعدای دیگر همراه با او تا لحظه آخر ایستادند. دولت آمریکا با انتشار اسناد این کودتا به گوشه ای از حقایق تاریخ سیاسی ایران در نبرد ازادی و استبداد اذعان کرد و متأسفانه پوزش آن را به رژیمی عرضه کرد که خود کودتاچی بود و وارث امثال کاشانی ها. با حاکمیت بلامنازع شاه و به بند کشیده شدن تمامی عناصر مترقی، مساجد به عنوان یک تریبون عمومی در اختیار آخوندیسم قرار گرفت. آنها با پول اوقاف و بازار وجدان عمومی را با جعلیات و خرافاتی تحت نام دین آلوده کرده و به قول قرآن وسوسه های خود را تحت نام دین در سینه های آنها جای دادند. در مقابل این توطئه سازماندهی شده تنها یک سنگر است که مقاومت میکند و با طرح اسلام شناسی قرآنی به مقابله با آن برخاسته است. حسینیه ارشاد تنها سنگری است که با سخنوری اندیشمندانی چون مرحوم مهندس بازرگان و معلم شهید دکتر علی شریعتی ، نسل جوان را به اندشه قرآنی قسط محور مسلح میکند. از میان همین جمع است که سازمان مجاهدین نخستین کادرهای خود را برای یک مبارزه حرفه ای انتخاب کرده و با تدارک حداقل امکانات آماده نبرد مسلحانه با رژیم کودتا میشود. اما رژیم کودتا با زندانی کردن دکتر و یارانش و کشتار عده ای از وفادران ثابت قدم او، طرح خود را با همراهی و همکاری آخوندیسم به رهبری کاشانی به اجرا میگذارد. بسیاری از آخوندها با گرفتن حداقل حقوق از ساواک، در پایان هر روضه ای خاندان سلطنت را نیز مشمول مناجات خویش ساخته و شاه و خانواده اش هم در تظاهر به دین و همراهی با این طیف ار روحانیت، ماه محرم جلسه مخصوص روضه خوانی برگزار میکنند. ماحصل این پیوند و معامله پایاپای همراهی آخوندیسم به رهبری کاشانی با شاه برای تخریب و تحریف هویت دینی نهضت ملی به رهبری سردار آزادی مصدق کبیر است. همراهی ایندو در همنوائی چاکرمنشانه از طرح های استعمار در منطقه نفت و بازار، کودتا را طرح و به اجرا میگذارد. دکتر محمد مصدق زندانی و محاکمه میشود، و یاران ثابت قدم او نیز قربانی میشوند. تجربه نوپای دموکراسی این چنین در محاق استعمار و استبداد به بند کشیده شده و مردم بار دگر از صحنه عقب نشینی میکنند. برای بازگشت و بازسازی توده ای شکست خورده و دچار انواع ترس، چاره ای جز مقاومتهای تمام عیار از سوی پیشتاز نیست. اگراین مقاومتها در سازماندهی و عمل منحصر به عده ای نخبه باشد، و حوزه عمل آن منوط به توان و صلاحیت حداکثر، در درازمدت قادر به استمرار و بقاء در مقابل تهاجمات و توطئه های دشمن حاکم نخواهد بود. به همین خاطر در سازماندهی های انقلابی – چریکی عمر هر انقلابی حداقل زمان بود. و با شهادت هرچریکی جایگزینی آن به سختی امکان پذیر بود. همانطور که رهبران کاریسما به راحتی و در حداقل زمان امکان بازتولید ندارند. توده های شکست خورده و مأیوس که بعد از کودتای استعماری ارتجاعی 28 مرداد زانوی غم بغل گرفته و به سرگذشت تلخ و سیاه خود در زیر چکمه کودتاچیان فکر میکنند، قادر به خیزش مجدد در آینده نزدیک نمی باشند. از این رو انقلابیون حرفه ای با فداکاری حداکثر تلاش کرده اند تا این نقیصه را به نوعی با عملیات فدائی پاسخ گویند. اما تجربه تاریخ حال و گذشته نشان میدهد که این تئوری نیز کارساز و پاسخ درست معضل فوق نمیباشد. چونکه توده های شکست خورده قبل از اینکه برای قیام مجدد جسارت عملی خود را بازیابند، بایستی از نظر فرهنگی و اعتقادی بازسازی شوند. این بازسازی احتیاج به یک کار فرهنگی و ارزشی در حوزه پرنسیپهای مخدوش شده آن ملت دارد. در کشور ایران آخوندیسم نماینده و سخنگوی بعد دینی توده ها بوده و شاه نیز نماینده هویت نژادی و تاریخی آنان. ایندو مهره جعلی استعمار کهنه و نو، هویت کاذبی از دین و ملیت در باور عمومی ساخته اند که هرگاه منافع و مصالخ آنها ایجاب کند، آن را در چهارچوب منافع روزمره تغییر میدهند. به همین خاطر انقلابیون و آزادیخواهان نیز به شیوه سیستماتیک بایستی هویت اصیل در این دو مقوله که با ترکیب در یکدیگر شخصیت اجتماعی را سازمان میدهد، در طرح و برنامه های حزبی و سازمانی خود بازسازی کنند. دکتر محمد مصدق و یاران ثابت قدم او تبلوری از هویت ملی بودند که با اتکاء به ارزشهای جهانشمول اسلام، در تاریخ سیاسی ایران شکل گرفته بود. استعمار و ارتجاع دشمن استراتژیک این هویت راستین بوده، و حداقل در تاریخ سیاسی ملت ما از زمان امیر کبیر تا حال، این بخش از نیروهای سیاسی دچار انواع توطئه ها و کودتاها بوده اند. از این رو نتایج تلخ و شوم کودتای 28 مرداد تنها سیادت بلامنازع پهلوی بر امور ایران نبود، بلکه تصرف رهبری انقلاب مردم توسط آخوندیسم به رهبری خمینی نیز از ثمرات تلخ و زیانبار آن به شمار میرود. کودتاچیان با سرکوب و سانسور همه نیروهای سیاسی شریک دیرینه خود یعنی آخوندیسم را با تولید و تکثیر انواع تریبون مجانی سخنگوی مطلق دین کردند. و آنها با سازماندهی کلان با پشتوانه پول خمس و زکات و اوقاف و اعانه ملوکانه ، در سراسر ایران مساجد ضرار را در اختیار خویش گرفتند. اما در مقابل اینهمه تنها حسینیه ارشاد آنهم در تهران به تنهائی ایستاد. و نسل جوان دانشگاهی را با تبیینی از دین آشنا ساخت که قادر به بزرگترین سازماندهی در انقلاب 57 گردید. حال اگر این حسینیه ارشاد با تعدادی بیشتر در شهرستانها نیز شروع به کار میکرد، آنگاه باور دینی توده های مردم دیگر سکوی مقام و منزلت فقه حوزه ای آخوندیسم نمی گردید. و بدون شک خمینی در رهبری آخوندیسم قادر به ملاخور کردن دست آوردهای انقلاب مردم ایران نمیشد. با توجه به این نتایج تلخ است که باید به صراحت اعلام کرد اگر کودتای 28 مرداد نبود، نطفه زهرآگین آن در رحم وجدان شکست خورده و تحریف شده مذهبی مردم قادر به تولید خمینی و سایر شرکاء نمیگردید. بنابراین حق با نسل انقلاب است که در قضاوت و تبیین تاریخی خویش چنین استدلال کند که ( ولایت مطلقه آخوندیسم از باتلاق فساد و سانسور و اختناق رژیم کودتا سر بر آورد). در فلسفه تاریخ بر اساس قانون مندیها میتوان با تبیین جریانی حوادث آن به راز بسیاری از حوادث به اصطلح غیر مترقبه دست یافت. شاه بر علیه مصدق کودتا کرد و آن مرد وفادار به آزادی را بعد از محاکمه دق مرگ نمود، و خمینی حضور بر مزار او توسط مردم را قدغن، و اعلام کرد که مصدق هم از” اسلام او” سیلی خورد. اگر امروز مردم ایران و به خصوص نسل دوم در جنبشهای اعتراضی خود بر علیه رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی ولایت مطلقه آخوندیسم، همان شعارهای انقلاب اسلامی 57 را برزبان میاورند، به خاطر همین اشتراک عمل دو جریان ضد آزادی و حاکمیت ملی در تاریخ سیاسی ماست. دو جریان مافیائی و استعماری که مردم را عوام یا رعیت خود دانسته و از آنها جز اطاعت و خراج انتظاری دیگر ندارند. اما ارزشهای مصدقی در مبارزه با استبداد همچنان توشه راه حنبشهای ضد استبدادی است و نسل سوم امروز در کارزار سترگ خود با عبرت گیری از تجربه نسل انقلاب، و با خواست حاکمیت ملی بر اساس حقوق شهروندی یاد تمامی جانباختگان راه آزادی را گرامی میدارد. تقدیر آنها از سردار آزادی مصدق کبیر ناسیونالیسم رضاخانی و آخوندیسم را دچار قهر و غضب کرده، و گزمه های آنها با جعل انواع اسناد و سانسور حقایق مسلم تاریخ سیاسی ایران ، در پی فرونشاندن عقده حقارت خویش در مقابل سردار ازادی هستند. مصدق یکی از شاخص های ماندگار آزادی و حاکمیت ملی در تاریخ سیاسی ایران است و ملت ایران در پیمودن مسیر آزادی ،نسل های پیاپی یاد او را گرامی خواهند داشت. درس های بسیاری در تجربه تلخ استعماری – ارتجاعی کودتای 28 مرداد است که چنانچه سانسور و تحریف حاکمیتهائی چون پهلوی و آخوندیسم نبود، نسل مخاطب این تجربه باردیگر از ناحیه عمال این باندهای مافیائی به تله نمی افتاد. همانطور که در تاریخ سیاسی سایر ملتها نیز شاهد هستیم، چنانچه ملتی نتواند تجربه مثبت و منفی خودش را در تاریخ به درستی تحلیل کرده و از نقاط ضعف و قوت آن به صورت سیستماتیک در شناخت دوست و دشمن ، تجربه اندوزد، مجبور به تکرار اشتباهات خویش است. زمانیکه نقطه ضعفها در قلعه های سانسور مصلحت و منفعت حکام ضد ازادی به بند کشیده شود، بدون شک مردم قادر به بازبینی و تحلیل حوادث در وجدان جمعی خود نخواهد بود. از نتایج بدیهی این نقصان فرهنگی و ایدئولوژیک در حافظه تاریخی ملت ما ، روی آوردن از ستم دیکتاتور حال به خرابه های تبلیغاتی دیکتاتور سابق است. چرا امروز در میان بخشهائی از مردم نسبت به انقلاب 57 شک و تردید و حتی اعلام بیزاری به وجود آمده است؟ آیا جز این است که دیکتاتور غاصب رهبری انقلاب و حاکم بر دست آوردهای آن چنان ستمی بر مردم منتظر ظهور آزادی تحمیل کرده است ، که آنها با مراجعه به حداقلهای از آزادی فردی آن دوران، خواب گذشته را می بینند!! بنا به گفته اهل بصیرت انتخابی بین بد و بدتر وجود ندارد. و بدون دچار شدن به این فرافکنی های از موضع یأس برای فرار از مسئولیت امروز، باید سازماندهی برای آزادی و حاکمیت قانون را از دستبرد راهزنانه دو جریان مافیائی – استعماری آخوندیسم و سلطنت محفوظ نگه داشت. و در مبارزه برای آزادی بایستی از ابزار و امکاناتی سود جست که از جنس آزادی است. اگر توسل به این روش حتی باعث گردد که سالیان از اقبال عمومی برای تصدی قدرت نیز محروم شویم، بیاستی بر پرنسیپهای این سازماندهی کلان تاریخی پشت پا زد. اگر امیر مومنان علی (ع) 25 سال به کشاورزی مشغول میشود و در مقابل تقاضای بخشی از طرفداران برای تصدی حکومت، جواب منفی میدهد، برای دفاع از پرنسیپهائی است که یک مدیریت دموکراتیک باید از آن برخوردار باشد. زمانیکه علی می بیند این پرنسیپها در حوزه اکثریت در تحت سلطه دیکتاتور ها به فراموشی سپرده شده و توده های مردم نیز آلوده به ویروس مصلحت و منفعت حاکمیت شده اند، از پذیرفتن آن خود داری میکند. دکتر مصدق و قبل از آن فراهانی و امیر کبیر و ستارخان و باقرخان و میرزا کوچک و در اوایل بهار آزادی اسلام شناس برزگ و فرهیخته مرحوم مهندس بازرگان و شماری دیگر از شخصیتها چنانچه حاضر میشدند از این پرنسیپهای جهانشمول دست بردارند، قادر به سازش با ولایت مطلقه میشدند و از شانس بیشتری برای حفظ کرسی صدارات و ریاست برخوردار می بودند. دست یابی به قدرت و حفظ و اعمال آن در مرام باورمدان ثابت قدم آزادی ، از هرطریقی و با هر وسیله ای مجاز نیست. جریانهای اپورتونیستی از این وفاداری به اصول در مقاطعی سوء استفاده کرده و آن را به حساب عدم کاردانی و عدم توان این نیروها گذاشته اند. اما گذشت زمان و روی آوردن مردم به وفاداران آزادی در نقطه عطفها تهی بودن این توجیه و اتهام قدرت باوران را اثبات میکند. مصدق کبیر در وفداری به این اصول بود که استعمار و ارتجاع جهانی بر علیه بسیج شد. اما امروز دیگر در ذهنیت و عینیت جامعه جهانی جائی برای کودتا بر علیه سرنوشت یک ملت کمترین اعتبار و امکان را دارد. با عمومی شدن علم و سرمایه و آزادی و پیدایش جریانهای فوندامنتال متکی و مروج خشونت، زعمای جهان را متقاعد کرده است که تمامی ملتها باید از مواهب علم و سرمایه و آزادی بهره مند باشند. جهان خسته از فقر و خشونت با فروپاشی اردوگاه کمونیسم، در اردوگاه لیبرالیسم نیز دچار انواع چالش و دگرگونی به سوی بهرهمندی حداکثر مردم از حداکثر امکانات است. اقلیت صاحب امتیاز و برخوردار از بیشترین امکانات برای تثبیت موقعیت انحصار طلبانه خود، ارزشهای دموکراسی را بر نمی تابد. آخوندیسم یکی از این جریانهای مافیای و انحصار طلب است که برای خود حقوق ویژه و انحصاری قائل است. به تبعیت از این شبکه مافیائی جریانی نیز به نام ملیت و نژاد برتر با او همدست و همراه است. ماحصل تجربه تاریخ سیاسی ایران از انقلاب مشزوطه تا کنون به زبان اشهد برای تمامی گرایشها اعلام میدارد که ( با پرهیز از این ویروسهای یاد شده و پاک گردن آثار و عوارض آن از فرهنگ و دین و سیاست، باید هر چه زودتر خود را مسلح به آرمان و اهدافی کنیم که جهانشمول و فراملی است. دکتر محمد مصدق در برنامه سیاسی خود با تعریف مدرن از استقلال و حاکمیت ملی به دنبال عملی کردن سیاستی بود که بر اصل موازنه منفی رابطه ها را در درون و بیرون بر اصل احترام و تضمین حقوق طرفین تعریف میکرد. ولی طالبان قدرت مطلقه که جز به هژمونی منفعت طلبانه خویش به چیز دیگر باور نداشتند، به خصوص از موضع سلطنت مطلقه و روحانیتی که به تبعیت از تز سلطنت مطلقه خود را عالم و بقیه را عوام میدانست و انتظاری جز اطاعت از آنها نداشت. همانطور که در انقلاب مشروطه با اتحاد شوم شاه و شیخ مجلس بمباران شد، در 28 مرداد 1332 نیز حاصل این پیوند شوم از طریق کاشانی منجر به سرنگونی دولت مردمی و اسارت رهبر آن گردید. نقش آمریکا و انگلیس در این کودتا بنا بر اسنادی که خودشان بعد از سالیان از آرشیو خارج کردند، بسیار کارساز و تعیین کننده بوده است. اما اگر ضعفهای درونی نهضت ملی عمیق و شکننده نبود این کودتا نیز به مانند 30 تیر با پیشکسوتی سرداران شهید وطن چون دکتر فاطمی قادر به برکناری و اسارت رهبر ملی مردم نمیشد. ولی چنانکه تاریخ روایت میکند مجموعه این ضعفها دست به دست هم داد، و دموکراسی نوپای ایران را به هزیمت برد. دشمنان دموکراسی امروز هم با بمباران قبر سرداران آزادی و مخدوش کردن عقاید و آرمان آنها، باردگر به دنبال کودتای سازش با ولایت مطلقه هستند. آنها میخواهند با مصادره دین به نفع آخوندیسم ، ضمن واگذاری سرنوشت دین مردم بدست آنها، و خنثی کردن فرهنگ مبارزاتی مردم، ولایت خود را جانشین ولایت مطلقه آخوندیسم گردانند. اما جنبشهای پیاپی نسل دوم در امتداد مقاومت حماسی نسل انقلاب صاحبان این خوابهای پنبه دانه ای را سخت آشفته کرده است. فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ .با گذشت بیش از نیم قرن از این تجربه تلخ و در بردارنده درسهای بزرگ سانسور و تحریف پهلویسم و آخوندیسم اجازه نداده است که جایگاه و پتانسیل نهضت ملی به رهبری سردار آزادی مصدق کبیر به درستی تشخیص و تعیین شود. اما نسل دوم در ادامه حرکت نسل انقلاب که مصدق و معلم شهید شریعتی معلمانشان بودند، تا استقرار آزادی در چهارچوب یک حاکمیت ملی از پای نخواهند نشست. برخلاف سنت ارتجاعی و استبدادی آخوندیسم که شهادت و مرگ بزرگان را وسیله عزاداری و روضه خوانی و خیرات کرده است، نسل دوم گرامیداشت یاد این پیشکسوتان را آموزه ای برای ارتقای جنبش آزادیخواهی خود در حوزه فکری – و عملی نموده است.

سلام بر سردار آزادی مصدق کبیر و یار وفادارش شهید دکتر حسین فاطمی سلام بر شهدای راه آزادی

نابود باد رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی ولایت مطلقه آخوندیسم پیش به سوی استقرار دموکراسی توحیدی در ایران زمین

نهضت تشیع علوی ..مرداد 1390 هجری – شمسی برابر با آگوست 2011