معلم شهید دکتر علی شریعتی و مرحوم جلال استعمار ستیزبودند و نه غرب ستیز

بسم الله الرحمن آلرحیم

هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ اوست كسى كه اين كتاب [=قرآن] را بر تو فرو فرستاد پاره‏اى از آن آيات محكم [=صريح و روشن] است آنها اساس كتابند و [پاره‏اى] ديگر متشابهاتند [كه تاويل‏پذيرند] اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏جويى و طلب تاويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مى‏كنند با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشه‏داران در دانش كسى نمى‏داند [آنان كه] مى‏گويند ما بدان ايمان آورديم همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏شود .

برنسل امروز و دیروز جایگاه معلم شهید دکتر علی شریعتی در حوزه پیگیری خط نهضت بازگشت به قرآن سیدجمال ، از ویژه گیهای خاصی برخورداست. و در همین راستا یعنی بازگشتن انسان تحت استعمار به فرهنگ توانمند خویش جلال در حوزه دیگر روشنفکری با آن قلم توانا و تیزبینی و صراحت، ارزشهای خاصی را خلق کرده است که ماندگار و عبرت آموز میباشد. معلم شهید در حوزه بازگشت به قرآن و شناخت اسلامی که بر پایه منطق قرآن رهاننده انسان از قیود مثلث شوم حاکم برتاریخ یعنی زر و زور و تزویر می باشد ، با تدوین 35 جلد اثر معلم شهید یک انقلاب مردمی گردید. و جلال هم در کمتر محفل روشنفکری و اندیشه سازی است که به نام و کارش پرداخته نشود. اما با فروپاشی اردوگاه شرق و ملاخور شدن یک انقلاب مردمی با کودتای ولایت مطلقه، در جامعه سیاسی ایران به خصوص در عرصه مبارزه با مافیای حاکم افت و خیزهائی حادث شد که حتی شخصیتی چون مهندس بازرگان پدر اسلام شناسی قرآنی ..در آخرین آثار خود برای تبری از اعمال این حاکمیت اعلام کرد.. پیامبران فقط برای آخرت آمده اند و نه دنیا. در صورتیکه آن موحد قرآن شناس خود به خوبی میدانست که آخرت وعده داده شده در قرآن نتیجه عمل ما در این دنیاست و نه چیز دیگر. متفکر غرب شناس مرحوم جلال آل احمد در کتابی به نام غربزدگی بارها هدف از پرداختن به غرب را در راستای بیدار سازی مردم و نخبگان آنها جهت دستیابی به یک استقلال علمی در اندیشه ساسی یاد آور شده و با فرموله کردن تفکر سیاسی استعمار ستیز در پی بیداری و آگاهی همه مردم به خصوص نخبگان بوده است. ” اکنون ما به عنوان ملتی در حال رشد در برابر ماشین و تکنیک ایستاده ایم. و از سر بی ارادگی یعنی به هر چه پیش آید خوش آید، تن داده ایم، چه بایدمان کرد؟ آیا همچنان که تا کنون بوده ایم باید فقط مصرف کننده باقی بمانیم؟ یا باید درهای زندگی را به روی ماشین و تکنولوژی ببندیم و به قعر رسوم عتیق و سنن ملی و مذهبی بگریزیم؟ یا راه سومی در پیش است؟ به یک یک این سئوالها برسیم. تنها مصرف کننده ماشین ماندن و به تسلیم صرف تن به این قضای قرن بیستمی دادن، همان راهی است که تاکنون پیوده ایم. راهی که به روزگار فعلی منتهی شده است. به روزگار غربزدگی . به روزگار دست به دهان غرب ماندن که بیایند و هر چند سال یکبار اعتباری بدهند یا کمکی که مصنوعاتشان را بخریم و ماشین ها که قراضه شد از نو.. درست است که این راه آسانی است و برآورنده بسیاری از کاهلی ها و تبلی ها و بی عرضگی ها و بیکاریگیها . اما اگر این راه به جائی میبرد که این همه نابسامانی در کارمان نبود و این همه خطر افلاس نبود و دست کم احتیاجی به چنین قلم اندازی نبود. جلال بعد از تحلیل این مرض مصرف گرائی و مصرف پرستی آنهم به قیمت در بند انواع کمپانی های استعماری ماندن راه حل خود را چنین فرموله میکند. ( اما راه سوم که چاره ای از آن نیست جان این دیو ماشین را در شیشه کردن است. آنرا به اختیار خویش در آوردن است. همچون چارپائی از آن بارکشیدن است.طبیعی است که ماشین برای ما سکوی پرشی است. تا بر روی آن بایستیم و به قدرت فنری آن هرچه دورتر بپریم. باید ماشین را ساخت و داشت” اصل استقلال علمی و صنعتی” است که جلال بدان تأکید دارد. و در رابطه با وسیله بودن تکنیک و ماشین ادامه میدهد.. اما در بندش نبایست ماند ، گرفتارش نباید شد. چون ماشین وسیله است و هدف نیست. هدف فقر را از بین بردن است و رفاه مادی و معنوی را در دسترس همه خلق گذاشتن.این نفتی که آنها می برند باید ماشین وارد کنیم. و به دنبال ماشین متخصص در لهجه شناسی و ادب و نقاشی و مزقان.. این است که موریسون نودسون هر چه میخواهد از آمریکا وارد میکند از بولدوزر تا سیم و پیچ و مهره و آجیب مینراریا از ایتالیا و جان مولم جاده ساز از انگلیس و آنتروپوز از فرانسه. و جالب تر معامله های زیر جلی است که در این میان میشود. جان مولم افتضاح بالا آورده و بساطش را جمع کرده و رفته، ولی ولکن که نیست. و همین جور مشغول است. و کجا.. در مجله تایم .. و برای رئیس سازمان برنامه ای که پای او را به این ولایت بازکرد همین جور تبلیغات میکند. و رئیس این جان مولم در تهران که بود؟ حضرت پتراوری مستشرق انگلیسی و فارسی دان و یک آدم بسیار دلربا و دوست داشتنی و معلم السنه شرقیه .. در دانشگاه کمبریج و میشیگان ..در کمبریج رفتم دیدنش زمستان 1341 .. خواسته بود ببیندم .. و علیا مخدره مهماندار دیدارش را گذاشته بود جزو برنامه .. یک نسخه از چاپ اول همین دفتر را (غربزدگی) زدم زیر بغل و رفتم سراغش. که بفرما.. و حرف و سخن و پذیرائی و ضمن دیگر مطلب، بهش گفتم ( می دانی حضرت ادوراد برون که ادوارد برون شد، در تهران رئیس جان مولم نشد. .. گریه اش گرفت و در آمد که او پولدار بوده است و ثروتمند و من فقیر بوده ام. همین آدم تازگی کتابی نوشته به نام ایران مدرن و در آن راجع به کتاب غربزدگی اینچنین قضاوت کرده ( اخیرا کتابی در آمده در باره بیماری غربزدگی که دست بر قضا توقیفش کردند . آدم های مثل نویسنده این کتاب فکر میکنند شاید در میان ایرانیان تحصیل کرده اقلیتی باشند. اما تاریخ نشان داده است که هیچ نهضت روشنفکری را در ایران گرچه هم که در آغاز کوچک باشد نمیتوان کاملا ندیده گرفت.کتاب غربزدگی ص 128 و صد. بیست ونه. در همین کتاب جلال غربزده را اینگونه توصیف میکند.

آدم غرب زده شخصیت ندارد. چیزی است بی اصالت، خودش و خانه اش و حرفهایش بوی هیچ چیزی را نمیدهد. بیشتر نماینده همه چیز و همه کس است. نه اینکه کوسموپولیتن باشد.یعنی دنیا وطنی . . ابدا..او هیچ جائی است. نه اینکه همه جائی باشد. ملغمه ای است از انفراد بی شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه. چون تأمین ندارد، تقیه میکند ، و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است، به مخاطب خود اطمینان ندارد. … اگر در غرب شخصیت افراد فدای تخصص شده است، اینجا آدم غرب زده نه شخصیت دارد و نه تخصص .فقط ترس دارد. ترس از فردا و ترس از معزولی. ترس از بی نام و نشانی ، ترس از کشف خالی بودن انبانی که به عنوان مغز روی سرش سنگینی میکند. … با توجه به این گفتار جلال در کتاب غربزدگی ، ما شاهد نمونه های آن در نظام کودتاچی پهلوی 28 مردادی هستیم که تمام شخصیتهای دولتی آن چاکر و جان نثار و دست بوس و آستان بوس شاه بودند. جلال با یک نگاه نقادانه به این بخش از تیپهای درهم ریخته در آستان قدرت و به خصوص اربابان جهانی، این نوع قدرتهای ضد مردمی، غربزدگی را آفتی میداند که فرهنگ و هویت ملی را در هر حوزه ای راکد و ساکت و سانسور و تحریف میکند، تا توده های مردم را در تسلیم بنده وار به نظام موجود اسیر خود سازد. دستگاه حکومتی پهلوی از صدر تا ذیل نماینده تمام عیار این نوع از غربزدگی بود. بنابراین جلال با تبیین مقوله غربزدگی رژیم حاکم را در تمامی ابعاد آن مورد تهاجم قرار داده و ناکارآمدی آنها را برای مردم و نسل مخاطب خویش برملا میکند. سلطنتی که با کودتای 28 مرداد و از طریق پول نفت به مانورهای در حوزه مدیریت دست یازیده که تنها در راستای تبلیغ و تشویق بازار مصرف گرائی بوده و به خلع سلاح هویت فرهنگی مردم منجر شده است. هواداران سلطنت 28 مردادی نماینده این تیپ از خلع سلاح فرهنگی و سیاسی هستند. جامعه در تمامیت اش تقسیم میشود به دو سنخ سنتی یا املیسم و متجدد مصرف گرا یا فکلیسم. نزاع حقیقی و یا ساختگی ایندو در طول تاریخ .. هیچ تناسبی با مبارزه و مقاومت مردم برای آزادی ندارد. معلم شهید دکتر علی شریعتی در مجموعه آثار 31 به نام ویژه گیهای قرون جدید ایندو جریان مافیائی و جریان سوم که از آن مردم است را چنین تشریح میکند. ( چون وقتی که در میانه این دو صف متخاصم و این دو قطب متضادی که دائما با هم میجنگند و مبارزه میکنند،( قطب سنتی تاریخی که هست و قطب تقلیدی صادراتی که هست ) گروهی به سخن میایند و مستقل از هر دو راه سومی را میخواهند انتخاب کنند و بگشایند از هر دو طرف به تیر باران گرفته میشوند، و چون اینها هیچ وسیله دفاع ندارند و گاه حتی امکان گفتن نه چنین نیست را ندارند ممکن است به سادگی کوبیده یا مسخ شوند و یا اندیشه شان تحریف شود. این کار ، کار بسیار دشواری است و ما در چنین لحظه ای هستیم. م.ج. آثار 31 ویژه گیهای قرون جدید ص 308 . دیکتاتوری 28 مردادی نماینده فکلیسم و آخوندیسم به عنوان نماینده املیسم .. در تاریخ سیاسی ما با خط مردم و آزادی اینگونه در تضاد بوده و هستند. مرحوم جلال که در واقع باید او را یکی از شهدای قلم برشمرد، در برملا نمودن برنامه های استعمار از طریق عمال بومی خودش سخت توانا بود .جلال در کتاب غربزدگی در توضیح و تبیین جبر اقتصاد عقب افتاده غرب زده چنین استدلال میکند( اما علت دوم که خود ناشی از همینی است که گذشت یا مکمل آن ، این است که ما تا خریدار مصنوعات غربیم فروشنده راضی نیست چنین مشتری سر به راهی را از دست بدهد.در این که ما تا وقتی در این دنیای داد و ستد فقط خریداریم یا فقط مصرف کننده ایم ، ناچار سازنده که فروشنده هم هست ، میداند چم و خم کار را چطور مرتب کند تا این نسبت یک طرفه همیشه متعادل باشد، و هرگز این رابطه بایع و مشتری به هم نخورد. به این طریق انصافا غرب حق دارد اگر به ما اجازه ندهد (یعنی اعتبار ندهد) یا مرتب ممانعت کند از اینکه ما نیز روزی سازنده ماشین باشیم . همین غرب که که حکومتهای ما به خاطر او ادای دموکراسی را در میاورند و مجالس زنانه مردانه با هم را میسازند ، همین غرب که حکومتهای ما را میاورد و میبرد ، پیزر لای پالانشان می گذارد و کنگره مستشرقان برایشان درست میکند، و در روزنامه ها و رادیو هایش مدام هفته ای یا ماهی یک بار تعریف و تمجیدشان میکند ..آخر شنیده اند که گوش ملت به فسون اروپا فرموده سخت بدهکار است…. معلم شهید در همین اثر به یک ترفند عوام گونه اما مدرن که از طرف منتقدان و مخالفان چپ و یا خیلی مدرن طرح میشود اینگونه پاسخ میدهد. ( یکی از آن حرفها که در همان کتاب نوشته شده بود که می دیدم اغلب دانشجویان از من می پرسند و خیلی برای من سخت است که اینجور چیزها را توضیح بدهم اینست که من مخالف ماشین و علم هستم !! برای چه مخالف علم هستم ؟ برای اینکه در کتابها نوشته ها و یا سخنرانی هایم ” سیانتیسم” را کوبیده ام، و برای چه با ماشین مخالفم ؟ برای اینکه ماشینیسم را کوبیده ام. هرچه خواستم به مردم بگویم که ماشین غیر از ماشینیسم است و سیانس غیر از سیانتیسم وسیله نداشتم ، کسی نداشتم ، باندی نداشتم ، طبقه ای نداشتم، مجله و رادیو و تلویزیون و منبر و محراب نداشتم. یک معلمی هستم و دو تا کلاس دارم …. م.ج آثار 31 ص 312 . .جلا و دکتر در یک جغرافیای سیاسی و فرهنگی خاصی که کودتاچیان 29 مردادی ، از یکسو با دم زدن از فرهنگ باستانی و از سوی دیگر تبلیغ مذهب سنتی به وسیله روحانیت نسخه برداری شده از سنت کلیسای قرون وسطی ، فضای تفکر دینی و سیاسی را آلوده کرده بودند، به تجدید و تولید و بازگشت به خویشتن فرهنگی بر آمدند که ، قادر است جامعه نوین را بر اساس آموزه های استراتژیک خود در بستر آزادی و استقلال باز تولید کرده، و با یک دگرگونی فرهنگی تعریفی از سیاست و مدیریت را برکرسی نشاند که از تبار آزادی و آزادیخواهان این ملت باشد. ایندو اندیشمند کنجکاو دست دشمن دانا را در بازی دادن دوست ناتوان به درستی تشخیص داده ، و به همین خاطر با گذشت زمان ارزش و جایگاه آنها در این بازسازی فرهنگی و دینی بهتر و بیشتر شناخته میشود. حمله و فرافکنی های که امروزه ما در رابطه با آثار کار جلال و دکتر از سوی عوامل مثلث شوم ، روبرو هستیم خود به صراحت از اصالت راه حل های آنها گواهی میدهد. و استقبالی که نسل سوم از این راهکارها در مبارزه با دشمنان آزادی دارد، عقده های فروخورده عمال استعمار و ارتجاع را به وضوح برملا میکند.معلم شهید در تبیین نقش استعمار به عنوان عامل اصلی عقب ماندگی و تکرار رژیمهای استبدادی در جهان سوم در مجموعه آثار شماره 4 به عنوان بازگشت چنین تأکید و تصریح میکند(.. . .. . … .اما این حاتم بخشی ها از کجا ؟ از کجا این همه دارد و بدست میاورد ، که میتواند پرولتاریایش را آمبورژوازه کند، آنقدر نو نوار کند که از فکر انقلاب بیفتد و برای بدست آوردن هدف های اصلیش که محو اساسی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و تفویض سرمایه به جامعه و بدست گرفتن حکومت باشد، به جای انقلاب که بیم جان در آن درج است، به اعتصاب و سندیکا و فعالیت های حزبی و ادخال کاندیداهای چپ در پارلمان از طریق دموکراسی قناعت کند؟ عجبا !! که حتی امروز مارکسیستها نمیخواهند بفهمند ،که این عاقل شدن و آگاه شدن سرمایه دار، و آمبورژوازه شدن کارگر ، نه واقعا معلول آگاهی اوست و نه محصول مبارزات. این معجزه استعمار است ، این گنجهای بادآورده است که آنجا اینچنین میان خودشان به تراضی طرفین قسمت میکنند،جوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب ! پیش بینی مارکس که در اروپا انقلاب را فوری میدانست،و دیدیم که تب سابقش هم فرونشست ، بازهم در یک نگرش دقیق ، قابل تحلیل درست و علمی و عینی است. اگر وضع هم چنانکه در قرن هجدهم و قرن نوزدهم جریان داشت و روش کارفرما که سودش تقریبا “سود شرعی و قانونی” بود بر اساس همان شرع و قانون سرمایه داری و رابطه سرمایه و کار و سود ادامه میافت قطعا آن پیش بینی هم درست از آب در میامد. چه سرمایه دار با این سود شرعی قدرت بورژوا نمودن کارگر و آنهمه حاتم بخشی های غیر عادی را نداشت. ناچار تز و آنتی تز مسیر جبری دیالکتیک خود را طی میکردند. اما مارکس در آن هنگام که آغاز استعمار اقتصادی / فرهنگی شرق بود، آن را در حاشیه گذاشت و استعمار در مسیر جبر تاریخی و حرکت طبیعی دیالکتیک طبقاتی دخالت کرد و بورژوازی به جای آنکه بگذارد، تا این جرثومه آنتی بورژوازی ، یعنی طبقه پرولتاریا ، در بطن او رشد کند، و از او هر روز دور شود، و بالاخره او را با یک تکان انقلابی از درون منفجر کند،از آن مائده های زمینی و تازه که از خوان یغمای آسیا و آفریقا ، میربود بقدری در این حلقوم ضد خودش ریخت و ریخت و میریزد و خواهد ریخت که تناقض را به تشابه و تضاد را به مسالمت میان تز و آنتی تز تبدیل کرد، و دیدیم که موفق هم شد. و به قول شوارتز ” دیگر امروز خوش بین ترین مارکسیستها نیز، لااقل در این صد سال آینده در انتظار حرکت انقلابی در طبقه پرولتاریای آمریکا نیستند!!م.ج. آثار 4 صفحات 168 و 169 ..مجاهدت فکری جلال و دکتر با استناد به مجموعه کار فکری و ایدئولوژیک آنان و تأثیر فرهنگی آن بر نسل های مخاطب خویش، رهبرانی چون گاندی و ماندلا و نهرو را یاد آور میشود که ضمن پرهیز از هرگونه انقلابی گری های رایج و تاکتیکهای مد روز ، مردم را از نظر فرهنگی مسلح به ابزاری کردند که قادر شدند، رژیمهای تا دندان مسلح و عامل هرگونه خشونت را از حاکمیت ساقط کنند. آموزهای سیاسی و دینی جلال و دکتر مخاطبین خود را در هرنسلی مسلح به یک فرهنگ دموکراتیک از دین و سنت کرده، و به همین خاطر دشمنان تاریخی و ایدئولوژیک این فرهنگ سازی با ایندو در تضاد و تخاصم می باشند. امروز مارکسیست طرفدار دیکتاتوری پرولتاریا و آخوندیسم حامی ولایت مطلقه و ناسیونالیسم رضاخانی سلطنت پرست، هر سه ایندو قلمزن و معلمان رنسانس فرهنگی و دینی را مورد انواع اتهام و سانسور قرار داده اند. استقبال نسل سوم از آثار این فرهنگ سازان و راه کارهای آنان با نماد شخصیتهای سیاسی توانا چون سردار آزادی دکتر محمد مصدق ، کینه و غضب و فرافکنی مثلث شوم سلطه و غارت را در پی داشته است. در مجموعه آثار شماره 20 به نام چه باید کرد ، معلم شهید در پاسخ به سئوال مخاطبی چنین جواب میدهد. ( آن اروپائی که به یخچال رسیده، به کنار دریا رسیده ، آیا به نظر شما این را از هفت ساعت کار خود بدست آورده است؟ از کجا آورده این بابا، یک شوفر تاکسی در فرانسه 6 ساعت که کار میکند و 18 ساعت می لمد، همه چیزش تأمین است، این از ساعت کارش به اینجا رسیده، یا از غارت آفریقا؟ از اینکه یک شیشه شراب رزه را فرانسه با 10 سنت از الجزایر می خرد،از اینکه گوجه فرنگی را در خود پاریس کیلوئی سی شاهی میفروشند چون از آفریقا میاورند، از اینکه جنگل قهوه را در چاد مجانی کرایه کرده، چهار تا عمله آفریقائی آنجا لخت و عور دراند برایش قهوه درست میکنند،واو مجموعا به اینها 50 تومان میدهد و دو روز بعد پنج میلیون تومان از آن سود میگیرد.بعد میگویند که سرمایه داری به عقل آمده و به کارگرها پول زیاد میدهد.آخر او که از جیبش به آنها نمی دهد،از پول غارت میدهد نه پول کار، هیچ کدامشان پول کارشان نیست. رابطه کارفرما و کارگر در اروپا، رابطه همدسته دزد است با رئیس دزدها، این رابطه غیر طبقاتی است. چه باید کرد. ص 513 . با توجه به این کارزار فرهنگی و اعتقادی با استعمار و عمال آن است که معلم شهید و مرحوم جلال که در واقع مرگش بسیار مشکوک بود، به عنوان پیشکسوتان روشنفکران جهان تحت سلطه استعمار و استبداد از جایگاه ویژه در بین نسلهای مخاطب خویش در تاریخ قرار دارند. امروز زوزه های عمال رسوا شده استعمار و ارتجاع و چماق کشی های زبانی و قلمی شان بر علیه ایندو روشنفکر روشنگر حکایت از عمق و وسعت اندیشه آگاهی بخش آنهاو تأثیر گذاری همه جانبه این اندیشه راهگشا بر نسل جوان دارد. امروز در بهارخاورمیانه که با خیزش نسل جوان بر علیه دیکتاتورها ی نفت فروش ما شاهد سقوط و فروپاشی نظامهای توتالیتر هستیم، بدوشک اندیشه های راهگشای معلم شهید با تز اسلام منهای آخوند و شخصیتهائی چون جلال و بازرگان و عالم اسلام شناس طالقانی،جانمایه فرهنگی و اعتقادی این جنبشها هستند. به همین خاطر عمال چپ و راست استعمار نو و کهنه، به دنبال مخدوش کردن چهره هائی هستند که بتوانند در مقابله با خیزش و جنبش آزادیخواهانه از طریق سانسور و تحریف این پیشکسوتان اصلاحات زیربنائی ، مانعی ایجاد کرده و از اتحاد و ائتلاف کلان توده های مردم مانع شوند. اما مردمی که به دنبال آزادی و استقرار حکومت قانون شهدای بسیاری را تقدیم کرده اند با داشتن این شاخصها ، از این موانع عبور خواهند کرد، و بدون شک در مقطع دموکراسی نظم نوین جهانی و بهار خاورمیانه ، رزیمهای دیکتاتور و نفت فروش را از اریکه قدرت به زیر خواهند کشید. غنی شدن اندیشه سیاسی ملت ایران در پرتو تجربیات مبارزاتی با دو عنصر فساد و استبداد یعنی سلطنت و روحانیت، به وسیله روشنگرانی چون معلم شهید شریعتی و مرحوم جلال آل احمد و مبارزین ثابت قدم ، امروز نسل مخاطب را مسلح به اندیشه اصالت جمهوریت در مدیریت سیاسی و تقسیم قدرت بین شهروندان ، کرده است. به همین خاطر نیروهای ارتجاعی و دلال نفت و عمله استعمار از هر سو به تهاجم و توهم پراکنی اقدام کرده ، و تلاش دارند که باردیگر در پیوند شاه و شیخ مردم را از دستیابی به دموکراسی یعنی حاکمیت ملی و دموکراتیک مانع شوند. پایان این گفتار را بازهم به کلامی از جلال آل احمد مزین می کنیم که حکایت از غنا و تیزبینی این اندیشمند آزاده را با خود دارد. بعد از درگیری روحانیت با رفیق تاریخی اش سلطنت 28 مردادی جلال اینگونه تحلیل میکند(و از تاریخ بالا به بعد یعنی 15″ خرداد 42 و آه و فغان آخوندیسم در مقابل طرح های ساختگی حکومت کودتا به نام اصلاحات” علنا هم می کوبد . در حالیکه سلطنت و مذهب هر دو از یادگارهای دوران قرون ماضی اند. و به هرصورت هیچ دو موسسسه دیگری چنین به هم نیازمند نیستند. مهم این است که مقابله این دو رقیب پس از سیصد سال زیر سبیلی در کردن اختلافات،یک بار دیگر اینروزها علنی میشود. و این مسلما آغاز یک مرحله دیگر است. آغاز مرحله ای که نشر فرهنگ و توسعه روشنفکری ،دور را از این هر دو رقیب خواهد گرفت. … غربزدگی ص 108 ..جلال و دکتر هردو در عرصه بازگشت به خویش به معنای واقعی کلمه طرحی از روشنفکری در شرق را بنا نهاده اند که حداقل محصول آن در نهضتهای ضد استبدادی و ضد استعماری ، تولد حاکمیتهای ملی و دموکراتیک خواهد بود. از اندیشمندانی که به شیوه تئوریک این نگاه و شیوه را در تحقیق بعد از ایندو بزرگوار پی گرفتند ، دکتر عبدالهادی حائری بود. او در کتاب تحقیقی دورویه تمدن بورژوازی غرب به نکات بسیاری پرداخته است که بر ارزش کار جلال و دکتر ابعادی ویژه می بخشد.

نهضت تشیع علوی … مهرماه 1391 برابر با سپتامیر 2012 . .