یادش بخیر
یادش بخیر
یادش بخیر باد
در ظلمت آرزوها ی مان
تابید همچو نور
تا بید همچو ماه
خورشید شد
سوزاند چوب جهل
…سوزاند رخت وهم
آنگاه که دین ما غریب بود
آمد پزشک روح
آمد دوای فکر
آنهم بنام نامی حسین
آن مرد مرد
انسان اهل نبرد با هرچه ظلم
هرکس که بوده است ستمگر دوران
…مولا و سرور گل های سرخ انقلاب
در یک حسینیه ی زیبا
زیبا تر از هزاران بوستان ماندگار
آمد چو رعد
آمد چو برق
آمد چو لطف خداوند مهربان
با دانش و دلیری
با صد سبد گلستان علم و دین
با عشقبا مروت و منطق
با صد هزار کلید قفل یاس
ندانستن و حرمان
در فصل بهت و
حیرت و
نومیدی
در فصل فرار جوانان
از دین و دانش و فرهنگ
از هرچه که ارزش خدائی داشت
آمد جوان
سر سخت
ایستاده
بی باک
اهل نبرد و رزم
با دشمن مرد
که تاجدار بود و
دستار بند
یادش بخیرباد که
حرفش چو بمب بود
تانگ و
تفنگ و
مسلسل
همراه هر چریک
همراه اهل نبرد و رزم
یار حسین و
زینب ویار چریک شهر
زنهای آتشین
مردان سرخ سرخ
همچون معلم اول
یک قطعه از پازل رفتن
به سمت خیر
خیر تمام
درهم شکستن تخت ستمگران
یادش بخیر
یادش بخیر
یادش بخیر باد
که نقش داشت
در هر دلی که بود ست اهل دل
اهل سلاح و
عشق و
اهل ستودن آزادی
یادش بخیر
یادش بخیر
یادش بخیر باد
از عباس علی آبادی