احساس کردم که از سلول تنهايی اش صدايم می زد که پيام من را برای دانشگاهيان بخوان. بار ديگر نامه هايش را مرور کردم و دريافتم که پيام امروزش را ديروز نوشته بود و انگار می خواست پيامگونه زير که تمامی کلماتش را پيشتر خود نوشته است، بار ديگر به گوش دانشگاهيان و مردم برساند
يک ماه از به بند کشيده شدن دگر بارۀ سنگربان پير و دلير دانشگاه، دکتر محمد ملکی گذشت و اين ماهگرد مصادف با روز بازگشايی دانشگاهها و مدارس شده است. امروز نه بعنوان فرزند اين استاد پيشکسوت و رنجديده، بلکه بعنوان يک دانشجو، جای خالی پيامهای اميدبخش وی را بمناسبت آغاز سال تحصيلی احساس کردم. با خود انديشيدم که در بند نگه داشتن او در هنگامه بازگشايی دانشگاه عليرغم وضعيت ناگوار سلامتی وی تصادفی نيست. شايد حاکمان خواسته اند در اين روزهای بحرانی، قلم او را ساکت نگه دارند تا که فرياد حق خواهی و آزاديخواهی دانشگاهيان را سر ندهد. غافل از اينکه او پيش ترحرف را زده است و درد را گفته است.
او را تصور کردم که در گوشه ای از خلوتگه خويش با پشتی خميده از تحمل ستم دوران، ساده و صادق، دردمند و عاشق، آرام و پر صلابت، تن خسته و پراميد نشسته و بمناسبت بازگشايی دانشگاه برای دانشجويان پيامی مينويسد. نوشته ها و نامههای پيشين اش را ورق زدم. احساس کردم که از سلول تنهايی اش صدايم ميزد که پيام من را برای دانشگاهيان بخوان. بار ديگر نامه هايش را مرور کردم و دريافتم که پيام امروزش را ديروز نوشته بود و انگار ميخواست پيامگونه زير که تمامی کلماتش را پيشتر خود نوشته است، بار ديگر به گوش دانشگاهيان و مردم برساند.
با نام آزادی، آگاهی و عدالت*
به دانشگاهيان؛ سنگربانان آزادی و عدالت
“آن روز که رضاشاه پای به صحن دانشگاه تهران گذاشت تا مکانی را افتتاح کند که میدانست در آيندة ايران نقش اساسی بازی خواهد کرد (بهمن ۱۳۱۳) آيا تصور میکرد سنگری را ساخته است که سنگربانان آن به زودی استبداد و بیعدالتی را نشانه خواهند گرفت و صاحبان زر و زور و تزوير را نگران خواهند ساخت و آيا رضاشاه میدانست وقتی پايش را از دانشگاه بيرون بگذارد و سنگر به تصرف دانشجويان و استادان درآيد، انديشههای پرتاب شده از اين سنگر خواب راحت را بر زورگويان و استثمارگران حرام خواهد کرد و آيا او هرگز میانديشيد که جبهة جديدی عليه خودش باز کرده که دودمان او و جانشيناش را به باد خواهد داد و خشنترين نوع استبداد (به قول آيتالله طالقانی: استبداد دينی) هم موفق به فتح اين سنگر نخواهد شد.” (۱)
“ديديم چگونه نهالی که در ۱۶ آذر ۳۲ کاشته شد به بار نشست و ۱۸ تير ۷۸ بار ديگر از سنگر آزادی فرياد مرگ بر ديکتاتوری برخواست که تا امروز ادامه دارد و دانشجويان و استادان دانشگاههای کشور هزينه آن را میپردازند و به مقاومت ادامه میدهند. امروز استادان و دانشجويان با تمام وجود آثار تلخ تسلط حکومت بر دانشگاهها و از بين رفتن استقلال محيطهای علمی را احساس میکنند زيرا رؤسا و مسئولان انتصابی هرگز نمیتوانند يا نمیخواهند از حقوق دانشجو و استاد دفاع کنند و نگذارند به حريم دانشگاهها تجاوز شود. دانشجو آرمانخواه است و مدافع آزادی و عدالت و اين خصلت دانشجويی است، تا دانشگاه هست مبارزه با ظلم و بیعدالتی و ديکتاتوری ادامه دارد.”(۲)
“نگاهی به آنچه پيش و پس از انقلاب ضد سلطنتی بر دانشگاه ها گذشته نشانگر اين واقعيت است که دشمنان آزادی هرگز نتوانسته اند يا نخواسته اند بفهمند که بسياری از دانشگاهيان که دل در گروی آزادی مردم دارند ، هيچگاه اجازه نخواهند داد سنگر آزادی به دست استبداديان تسخير شود. تاريخ گواه است هر گاه دانشگاهها مورد هجوم دشمنان قرار گرفته اند، همبستگی ميان استاد و دانشجو سد محکمی در برابر استبداديان به وجود آورده است.” (۳)
“آنگونه که شاهد بودهايم هيچ تحول و دگرگونی اساسی در کشور بدون حضور فعال دانشجويان متصور نيست و اين رسالتی است که مردم بعهده دانشگاهيان نهادهاند و از آنجا که فعاليت سياسی دانشجويان معطوف به کسب قدرت سياسی نيست، تنها در جهت انتقال خواستههای اجتماعی و اعمالِ فشار در جهت اصلاح وضعيت موجود يا تغيير ساختار سياسی در مسير رسيدن به خواستههای جامعه عمل میکند”(۱)
“امروز که قدرت به دستان برای لاپوشانی شکستهای خود در زمينههای گونهگون تلاش میکنند تا سنگر دانشگاهها را تضعيف کنند و در پندار خود اين سنگ بزرگ را از پيش پايشان بردارند وظيفه و رسالت دانشجويان در تلاش برای تحول و دگرگونی، آشکار و آشکارتر میگردد.”(۱)
“در خيال خود زمينهسازی برای کودتای فرهنگی دوم می نمايند. مطمئن باشيد با اين حرکات زشت و ديوانهوار نمیتوانيد صدای انتقاد دانشجويان را خاموش و اين سنگرهای آزادی را تخريب کنيد. راستی در ذهنِ شما چه میگذرد و انگيزهتان از اين کارهای مسخره چيست؟ میخواهيد آزموده را بار ديگر بيازماييد؟ کمی فکر کنيد نتيجه بستن دانشگاهها، کشتار وحشيانه دهه شصت و نسلکشی سال ۶۷ در زندانها که عمده قربانيان آن دانشگاهيان بودند، قتلهای زنجيرهای، ترور دگرانديشان، حملة سال ۷۸ به دانشگاهها و کشتار و زندانی کردن دانشجويان چه مشکلی از مشکلاتِ عديدة «نظام ولائی» را حل کرد که امروز میخواهيد با تغيير صحنه بار ديگر آن نمايشها را تکرار کنيد؟
ای شما صاحبان قدرت، نگاهی به تاريخ بياندازيد و از سرنوشتِ فرعونها، نمرودها، استالينها، هيتلرها، صدامها عبرت بگيريد ــ اگرچه نخواهيد گرفت، ــ مطمئن باشيد اين فرمانِ تاريخ و قانونمندی حاکم بر اين جهان است که «الملک يبقی مع الکفر ولايبقی مع الظلم» (جهان با کفر باقی میماند اما با ظلم نه)، مرگ ظلم و ظالم دير و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. و حتماً فراخواهد رسيد. من دگربار فرياد میکنم اگر نه يک بار ده بار هم کودتای فرهنگی با نام انقلاب فرهنگی بکنيد باز دانشگاهها «سنگر آزادی» باقی خواهند ماند.” (۴)
با سلام به دانشگاه، سنگر تسخيرناپذير عدالت و آزادی
دکتر محمد ملکی
آری او حرف را زده است و درد را گفته است. در خانه اگر کس است يک حرف بس است. کاش حاکمان ميفهميدند که دربند نگه داشتن او و ديگر دانش آموختگان ايران، دردی از نظامشان دوا نميکند.
او را که آبروی دانشگاه است رها کنيد تا مباد گزندی بر جسم و جانش رسد. مگذاريد که آتش خشم دانشجويان، استادان و مردمان بيش از اين شعلهور شود. کاری نکنيد که بدنامیتان در ميان دانشگاهيان و فرهيختگان جهان افزونتر شود.(۵)
پینوشت:
* تمامی عبارات آغاز و پايان نيز از نامه های پيشين دکتر محمد ملکی است و آنها که با ادبيات وی آشنايی دارند، اين واژگان را ميشناسند. تمامی متن اين پيامگونه نيز از نامه ها و پيامهای پيشين اوست.
۱- «دانشگاه، سنگر تسخيرناپذير»، محمد ملکی، مهر ۸۶
۲- «۱۶ آذر روزِ برافراشته شدن پرچم مقاومت»، محمد ملکی، آذر ۸۶
۳- «پيام به استادان و دانشجويان عزيز»، محمد ملکی، ۲۷ خرداد ۸۸
۴- «سراب عدالت و خواب کودتای فرهنگی دوم»، محمد ملکی، ۲۹ ارديبهشت ۸۶
۵- اخيرا ۳۴۳ نفر از دانشگاهيان جهان با اشاره به زندانی بودن دکتر ملکی، نگرانی عميق خود را از وضعيت وخيم دانشگاههای ايران ابراز کردهاند و خواستار متوقف شدن تعرض به حريم دانشگاهها شدهاند.