گر پاسدار احمدی نژاد ازهاری رژیم ولایت مطلقه است بختیارش کی میتواند باشد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ ﴿۱۱﴾

در حقيقت‏خدا حال قومى را تغيير نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد هيچ برگشتى براى آن نيست و غير از او حمايتگرى براى آنان نخواهد بود (۱۱) .قرآن سوره رعد آیه 11

انقلاب اسلامی بهمن 57 که تدارک دهنگان فکری اش در خارج از بنیاد استعماری حوزه آخوندیسم بودند، با همراهی و هدایت ارتجاع 28 مردادی و استعمار حامی اش، بعد از شهادت معلم این انقلاب در خارج و ضربه ای که قبل از آن بر سازمان مجاهدین خلق وارد آمده بود، تحت مهمیز خمینی و شرکاء قرار گرفت. شعار محور انقلاب 57 آزادی در تعبیر حکومت عدل علی بود. از آنجائیکه امام علی به عنوان یکی از شاخصهای عدالت طلبی و آزادیخواهی در فرهنگ ملت ایران از پشتوانه عظیم فکری و اعتقادی برخوردار بود، نسل انقلاب حکومت دموکراتیک را در شعار عدل علی خلاصه میکرد. اما خمینی در سال 1346 با نوشتن ولایت فقیه و ضدیت هیستریک او و تمامی همقطاران خمس و زکات خوار و رساله نویسش با اسلام شناسی قرآنی معلم شهید دکتر علی شریعتی ،مرز سرخی را با آخوندیسم در رابطه با اهداف دموکراتیک تعیین و ترسیم کرده بود. این مرز که تنها نگهبان ثابت قدم اش تا حد تکفیر شدن از سوی حوزه نشینان، بر تز اسلام منهای آخوند وفادار ماند، با هجرت و شهادتش در غربت غرب، به وسیله مجاهدین و ملی – مذهبی ها در تنظیم رابطه با آخوندیسم مخدوش گردید. این دوجریان از موضع ساده نگری و اینکه خمینی حتما در پاریس ولایت فقیه را فراموش کرده و معتقد به مردم و اصول دموکراسی است، این ساده نگری را در ابعادی گسترده تعمیم دادند.تا اینکه او با تشکیل نیروی مسلح تحت رهنمودهای فردوست و رفقا، شمشیر از نیام کشید و به همه اعلان جنگ داد. آقای بنی صدر و نهضت آزادی به رهبری مرحوم بازرگان تلاش میکردند که خمینی را بار دیگر به وعده های پاریس برگردانند، اما از این تلاشها بهره ای حاصل نشد. چونکه خمینی به تعبیر خودش خدعه کرده و بر تخت قدرت سوار شده بود.جنون سازماندهی شده صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق با حمله به جنوب ایران، فرصت دیگری را برای خمینی و رژیمش فراهم کرد تا با نام دفاع از وطن و مقابله با دشمن متجاوز، جنگ را نعمتی برای بقای رژیمش گرداند. در 30 خرداد 1360 در وانفسای تسلط هژمونیک خمینی و شرکاء بر امور، سازمان مجاهدین در تظاهراتی که مجوز آن از سوی وزارت کشور نیز صادر شده بود، وارد یک رویاروئی سیاسی با خمینی گردید. و با دستور مستقیم او پاسدار کمیته ای های تحت تعلیم فردوست و دستیاران، تظاهرات مسالمت امیز را به خاک و خون کشیدند.آقایان بنی صدر و مسعود رجوی، با ارزیابی ساده نگرانه از آخوندیسم، در تلاش بر آمدند تا با تشکیل یک جبهه رژیم خمینی را در کوتاه مدت از حاکمیت خلع کنند. اما واقعیت امر جز این بود که اینان تصور میکردند. استعمار با تمام قوا و از طریق انواع سازماندهی ها در تلاش بود که یک انقلاب فرهنگی و مسالمت امیز سیاسی را که منجر به سقوط رژیمی شده بود که مدال ژندارم خلیج فارس ، و ایران با ثبات را با خود داشت،از درون متلاشی کند و آن را در زندان ولایت مطلقه آخوندیسم به بند کشد، تا بتواند تأثیرات فرهنگی و سیاسی آن را در تمامی جوامع مسلمان از بین ببرد.برای دستیابی به این هدف کاندیدی بهتر از آخوندیسم آنهم به رهبری خمینی نبود.” امپریالیسم و سوسیالیسم” هر دو بر این دینامیسم تخریب ارتجاع حوزه ای واقف بوده و به همین خاطر در همراهی گام به گام با او در نهایت دوستی دست هم را فشردند. اما نسل انقلاب و مردمی که از انقلاب خود انتظار حاکمیت علی گونه داشتند، در محاصره انواع خشونت مجبور به مقاومت تا حد مرگ بودند. با جام زهر نوشیدن خمینی و سپس جانشینی خامنه ای و ریاست رفسن جانی و همراهان نسل دوم، به خفقان حاکم به خصوص در دانشگاهها برشورید.و از درون انجمن های اسلامی قیامی برخاست که 18 تیر بارقه ای از آن بود.خاتمی با شعار جامعه مدنی به میدان گسیل شد، تا بتواند تحول از درون رژیم ، در نفی تمامیت آن را کنترل کند. 8 سال شعار جامعه مدنی خاتمی با در دست داشتن انواع دکترا های افتخاری و گفتگوی تمدنها به ناگاه پاسدار احمدی نژاد را وارد صحنه کرد. رژیم ولایت مطلقه در طی این پروسه آخوند –پاسدار گرفتار معضل قاچاق هسته ای هم شد. قدرتهای بهره مند از این مافیا که نسبت به سرکوب و تجاوز و کشتار و شکنجه توسط او به اعتراضات حداقل و خیلی دیپلماتیک بسنده کرده بودند، در ماجرای هسته ای ، برای عقب نماندن از آمریکا و همراهی بیشتر با او برخلاف جریان عراق، رژیم را مواجه با ریزش از درون کردند. بطوریکه برای بقای خویش چاره ای جز نظامی شدن حداکثر و سانسور و شلاق و اعدام ،در مقابله با اعتراضات داخلی و رشوه بیشتر در خارج چاره ای ندارد.رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی آخوندیسم در طی این پروسه مافیائی، به ارتشبد اظهاری خودش ختم شده است. همانطور که خاتمی مدعی دروغین جامعه مدنی در پیروی از ولایت مطلقه بود، بدون شک موسوی و کروبی هم در هم آوائی و اطاعت از ولایت مطلقه، نشان راستینی از جنبش آنهم از نوع سبز آن را ندارند.در اصطلاح مرسوم میگویند نمیتوان بر سر سفره معاویه نشست و از عدل علی سخن گفت.رژیم مافیائی آخوندیسم در طی این پروسه ریزش و جنگ درونی، به مانند رزیم کودتائی پهلوی به اظهاری خودش رسیده است ، لاجرم موسوی و کروبی یا باید نقش بختیاری را به عهده گیرند، و با انحلال ساواک و برچیدن نیروهای سرکوب از خیابان و دانشگاه،دولت آشتی ملی را تدارک ببینند، یا اینکه باید صحنه را برای کاندید لایقتری برای نقش بختیاری خالی کنند.

پیش به سوی استقرار دموکراسی توحیدی نابود باد رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی آخوندیسم

نهضت تشیع علوی —-آبانماه 1388 برابر با نوامبر 2009