بسم الله الرحمن الرحیم
با فروپاشی شوروی سابق در پی طرح پروستریکا نظام لیبرالیسم خود را تنها سخنگو و مدعی نظم نوین جهانی میداند و به همین خاطر چالشهای سیاسی و اقتصادی غیرقابل پیش بینی تمامی طرحها ی سیاسی در رابطه دولت و ملت و دولت با دولت را تحت نفوذ و پوشش قرار داده است. متفکرینی که هدایت افکار عمومی را از طریق تریبونهای صاحب نام در دست دارند بدون توجه به بحران در ارزشها ی اخلاقی که انسان را به قول معلم شهید دکتر شریعتی تبدیل به موش و میش و گرگ و روباه کرده است ، راه حلهائی ارائه میدهند که جز افزودن بر ابعاد این بحران نتیجه دیگری نداشته و نخواهد داشت. در مقطعی از حیات جنبشهای سیاسی که هنوز ماتریالیسم مطلق در حوزه فلسفه و سیاست و دین اذهان و وجدان عمومی را تحت سیطره خود قرار نداده بود ، شخصیتهای در حوزه های مختلف علوم نسبت به حاکمیت ماتریالیسم هشدار داده بودند که از جمله آنها میتوان از سارتر و هایدگر و رنه گنون و الکسیس کارل و حتی در آنارشیستها نام برد.
هرچند در نظریات همین بخش نیز به خاطر سلطه تفکر ماتریالیستی نمیتوان طرح و نظریه اثباتی و کاملی را یافت ، اما اینان نخستین طیف در اروپای بعد از انقلاب کبیر فرانسه بودند که متوجه تک بعدی شدن انسان و اسارت او در فلسفه اصالت مصرف گردیده و نسبت به عواقب آن هشدار داده بودند. انقلاب کبیر فرانسه و آمریکا و انقلاب صنعتی در انگلیس و سپس انقلاب کمونیستی در شوروی سابق و چین همگی بر مبنای یک تفسیر ماتریالیستی از انسان و هستی طرح و سازماندهی گردید و با وعده برخورداری مخاطبین از همه آزادیها بر کرسی حاکمیت نشستند. متفکرین طراح و خادم این نظامها با امکانات مالی و معنوی که از حاکمیتهای وقت دریافت میکردند ، تعریف و تبین انسان و حقوق او را بر مبنائی از سفسطه علمی و فلسفی و دینی قرار دادند تا اینکه قادر به خلع سلاح اخلاقی او گردند. چونکه آنها با آگاهی از مکتب انبیاء توحیدی در پرورش اخلاقی و ارزشی انسان بر مبنای کرامتی که خدا به او ارزانی داشته است ، بر این نکته واقف بودند که چنانچه انسان از این صفت پاک سازی نگردد هر لحظه در پی شکستن این زندان خواهد بود و لاجرم زندان بان را نیز درهم خواهد شکست.
حاکمیت پاپیسم و به دنبال آن شکل گیری و سازماندهی آخوندیسم در اسلام پیش زمینه های این طرح بوده اند، تا انسان از یگانه شاخص شخصیتی خویش در تمیز با حیوان یعنی آخلاق خلع گردد. فراماسونی جریانیکه سابقه تاریخی آن به دوران فراعنه حاکم بر مصر بر میگردد، پرچمدار و معلم اول این جریان مافیائی محسوب میشود. و اکثر صاحبان فکر ساعی و بنیانگذار تحولات سیاسی و فرهنگی از انقلاب کبیر فرانسه تا حال نیز به گونه ای از این آبشخور سیراب شده اند. مارکس و انگلس و کانت و هگل و داروین و فیرباخ و روسو و منسکیو و بسیاری دیگر از نظریه پردازان در عرصه فلسفه و سیاست در خدمت این جریان بوده اند . علم سیاست و فلسفه و مدیریت در غرب و شرق از این طریق اخلاق زدائی شده است تا جنگ و استبداد در رابطه ملتها با هم بر اساس تعادل قوا بر مبنای قدرت، فلسفه تاریخ گردد!!!! با توجه به این مبنا است که میتوان جبر تاریخ بر مبنای تضاد را در تئوری مارکس و انگلس فهمید.
در این تئوری انسان موجودی است اسیر تضاد ماهوی و اسیر تنازع بقاء ، و به همین خاطر می بایست رابطه خود با دیگری را بر این فلسفه بنا نهد و رقابت در قدرت را هدف استراتژیک زندکی خود سازد. جنگهای ویرانگر اول و دوم با تکیه بر همین باور صورت گرفت و غارت آسیا و آفریقا با همین ترفند توجیه شده است. هرچند مارکس در گفتاری به ناچار بعد از همه این ترفندها اعتراف میکند که انسان یک موجود اخلاقی است ، ولی این اشاره و استناد جوابگوی تئوریهای کلان او در خلع سلاح اخلاقی انسان نمیباشد . امروز جوامع انسانی حتی در دور افتاده ترین نقاط تحت تأثیر امواجی است که کوس رسوائی انسان فاقد اخلاق را به نمایش میگذارد. شاید بارها از خود و دیگران سئوال کرده باشیم که چرا دولتها احزاب و سازمانهای سیاسی در جهان برخوردار از دموکراسی نسبت به فجایع حاصل از حاکمیتهای دیکتاتور مورد حمایت مالی و سیاسی خود ، احساس شرم نمیکنند و چرا همچنان با مشاهده این فجایع به حمایتهای خود از این دولتها ادامه میدهند؟ و چرا آنها با ائتلافی علنی حکومتهای مردمی از قبیل مصدق و غیره را به نفع مافیای قدرت سرنگون میکنند؟ و چرا کارگران و دانشجویان بر خوردار از نعمت آزادی و آگاهی و امکانات متعرض دولت خود در رابطه با این حمایتها و دخالتها نمیگردند؟ بنا بر این باید به این حقیقت اعتراف کنیم که بحران موجود در جهان در رابطه دولتها و ملتها و حوزه های داخلی هرکدام از این مجموعه یک بحران ارزشی و اخلاقی است و پاسخ درست آن نیز یک پلاتفرمی است که بتواند سیاست را بعد از ماجرای ماکیاول و پاپیسم و آخوندیسم و لیبرالیسم و کمونیزم بار دیکر بر محور اخلاق بازسازی و تبیین کند. اگر متد و ارزشهای انبیاء توحیدی از ابراهیم(ع) تا محمد(ص] که انسان را بر مبنای حقوق تعریف کرده است، در این وانفسا که هر لحظه ای احتمال انفجار یک بمب هسته ای است مانع رقابتها در قدرت طلبی نگردد ، باید دست بسته تسلیم این فاجعه جهانی شد که بعد از آن به قول شاعر نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان .. حکومتها بایستی از انحصار زعمای قدرت و سلطه گری که مروج انواع و اقسام زورگوئیها و تحمیل سانسور و تحریف حقایق بر جامعه هستند باید از طریق انتخابات آزاد به مردم و نمایندگان واقعی آنها بر گردد. و ثروت هر جامعه ای نخست باید منبعی برای یک زندگی شایسته برای شهروندان آن جامعه باشد ، نه اینکه توسط حکومتهائی مافیائی برای سرکوبی آن مردم و رونق بازار مافیای جهانی باشد.
امروز چرا بسیاری در اقصی نقاط جهان از سیاستمدارنی چون گاندی و ماندلا و مصدق درس میگیرند ؟ بدون شک پاسخ در مردمی بودن روش و بینش این شخصیتهاست که بعد از پیامیران توحیدی و اسوه های چون علی ابن ابیطالب با اتکا ء به روش آنها در جامعه خویش درخشیده اند و میلیونها انسان اسیر جهل و جور را شیفته خود کرده اند. و هسته اصلی پیام این بزرگان همانا بازتعریف انسان و حقوق او بر مدار آزادی است. سیاست و مدیریتی که امروز در دنیا بر محور نمایش و آزمایش سلاح هسته ای و میکروبی و تروریسم دولتی و سانسور و زندان و کشتار آزادیخواهان طرح و برنامه ریزی شده است در نقطه پایان شکست خویش است. روشهای سیاسی متکی بر خشونت در هر دو عرصه حاکمیتها و اپوزیسیون نه تنها معضلی را پاسخگو نیستند بلکه خود به مانعی عمده در سازماندهی حقوقی جامعه تبدیل شده اند. مصدق با اتکاء به همین پرنسیپ اخلاقی است که حاضر به ساقط شدن خود به وسیله کودتاچیان میگردد ، اما گارد ویژه مخفی برای جلوگیری از کودتا را با توصیه افسران ملی نمیپذیرد. و به جای انواع روشهای متکی بر خشونت در بقای قدرت خود و یا برای دستسیابی به آن، موازنه منفی را به تبعیت از مدرس بر میگزیند. و سازماندهی حاکمیت سیاسی را بر مبنای انتخابات و رأی مردم بازسازی میکند تا اهداف خیانت شده انقلاب مشروطه را بار دیگر در وجدانهای مخاطبین خویش زنده کند.
اما مصادیقی از بحران اخلاق به عنوان عامل مبنائی در تاریخ سیاسی خودمان در دوران معاصر نیز قابل بازگوئی و باز اندیش است که از آن جمله میتوان به عدم وفاداری خمینی به شعارها و اصول انقلاب 57 اشاره کرد . خمینی در پاریس و نجف پیمانهائی را با مردم و نیروهای ازادیخواه منعقد کرد که بعد از جلوس به تخت قدرت همه آنها را فاقد اعتبار اعلام کرد. بنابر این از لحاظ اعتقادی ضزبات جبران ناپذیری را متوجه مردم و سایر نیروهای مذهبی کرد. بطوریکه شخصیتی اسلام شناس جون مرحوم بازرگان برای دفع آفات این پیمان شکنی رسالت پیامبران را تنها برای آخرت میداند و نه این جهان !!! و موجی که امروز به خصوص در بین ایرانیان گزیده شده بوسیله افعی آخوندیسم در مبارزه با دین و ارزشهای دینی شاهد آن هستیم حکایت از این خیانت به پیمانی است که متعهد به استقرار نظام جمهوریت بر مبنای اسلام قرآنی بود. آثار این خیانتها در غیر سیاسی شدن مردم و پناه بردن آنها به انواع شیوه های خودکشی سیاسی و دینی است ، بطوریکه توده های میلیونی هیچ نقشی جز نعشی که شاهد تشیع جنازه خویش است را برای خود تصور نمیکند.
کودتای 28 مرداد از سوی پهلوی دوم و اربابان انگلیسی /آمریکائی اش قبل از اینکه یک فاجعه سیاسی باشد نمودی از یک بحران و شکست اخلاقی در مدعیان تاج و تخت و حامیان غربی اش میباشد. گاندی پیروزی خود را در نهضت ضد استعماریش مدیون بازسازی اخلاقی و شخصیتی ملتی است که صد ها مذهب و ملیت را با خود حمل میکند. همانطور که یک فرد را وقتی از لحاظ شخصیتی با انواع تحقیرها و توهین ها به تسلیم و ذلت وا میدارند ، ملتها نیز همین سرنوشت را در تمامی مراحل زندگی خود داشته اند. امروز سیاست حاکم بر جهان در حوزه دولتها سیاستی است مبتنی بر پاسیو کردن اخلاقی شهروندان از طریق تهدید و تطمیع و اصالت مصرف . چرا شهروندان اروپائی و آمریکائی که تقریبا از نعمت دانش و آگاهی برخوردارند ، به راحتی با سیاستهای استعماری و استثماری دولتهای حاکم بر خویش همراهی میکنند ؟ جز این است که مصرفگرائی آنها را از حمیت اخلاقی همدردی با دردمندان معاف کرده است ؟ و چرا تمامی دست آوردهای تکنیکی در حوزه هنر به جریانات مافیائی ضد اخلاق و حرمت بشر اختصاص پیدا کرده است؟ علم خنثی و عالم بیطرف از چه مقطعی و برای چه اهدافی بسیج شده اند؟ هدف از این نوشته تنها طرح مسئله است و پیگیری پاسخ آن از برخورد نظرها ، اما واقعیات بدیهی روزمره و تاریخی در جامعه خودمان و جوامع دیگر بیانگر این حقیقت است که همه پیامبران توحیدی برای ترمیم و تکمیل اخلاق در انسان فرستاده شده اند و اخلاق مبنای هر عمل خیر فردی و جمعی است که در جامعه انسانی نقش محور در تکامل و رشد را داشته است.
اگر این پرنسیپ بدیهی و زیربنا در حوزه دولت ها و سیاستهای روزمره آنها راهنما بود سازش با فاشیسم هیتلری و آخوندی امکان پذیر نبود. بمباران مقر نیروهای مبارز و مخالفین فاشیسم حاکم بر ایران و اجازه ترور مخالفین سیاسی در جامعه پناهنده پذیر و دستگیری و اسارت نیروهای سیاسی مخالف استبداد جز این است که حکایت بحران اخلاقی نخبگان جامعه غرب را با خود همراه دارد؟ موسی کلیم الله آواره بیابانها می گردد و ابراهیم به آتش افکنده میشود و عیسی فراری و محمد با دندانی شکسته و تنی پر از زخم مردمان را دعوت به اخلاق نیکو و پرهیز از بدی میکنند تا هسته اخلاق در نفس انسان به رشد و نمو خود دست یابد و به درخت تنومندی در وجود انسان تبدیل گردد تا حیوانات نیز در پرتو آن از حقوق بر خوردار شوند. اما این انسان مخاطب انبیاء با سردمداری خناسان شیطان صفت معتقد به سلطه گری و سلطه پذیری انواع ابزار خشونت را در بازار عکاظ جاهلیت مدرن به نمایش گذاشته اند و همه امکانات خود را درخلع سلاح اخلاقی انسان بسیج کرده اند.
نباید از این حقیقت غافل شد که سردمدارن این طرح در اخلاق زدائی بعد از فاجعه پاپیسم طرح مسموم به انواع سموم ضدانسانی یعنی جدائی دین از سیاست را مقدمه لازم برای استقرار دموکراسی و” دولت مردمی” کردند تا در پرتو آن با حضور در مدیریت جامعه مردم را آماده مصرف هر متاعی کنند که در بازار عکاظ خویش تولید کرده اند. نقطه عطفهای تاریخ ما و جهان حکایت از ایستادگی و پایداری مردان و زنانی برای استقرار آزادی در جوامع خودشان کرده است ، که در اخلاق حرف اول را زده اند. و در مقابل باندهای شوم جغد تبار از شاه و شیخ نیز همیشه سمبل رذالت اخلاقی بوده اند. بازسازی اخلاقی جامعه ما بدون شک از طریق نفی حاکمیت جهل و جور آخوندیسم امکان پذیر است و این مهم جز با یک ائتلاف اخلاقی همه نیروهای مدافع ارزشهای انسانی ممکن نیست. امروز کسانیکه بعد از پشت سر گذاشتن مجموعه از تجربیات تلخ بار دیگر به سراغ نسخه استعمار ساخته فراماسونها یعنی جدائی دین از سیاست یا دولت هستند ، جز اینکه به دوام و بقای حاکمیت ضد دینی و ضد آزادی آخوندیسم مدد رسانند کاری دیگر نکرده اند. با تجربه تاریخ گذشته و حال جامعه ما و دنیای پیرامون هر ملتی چنانچه از تمام سرمایه های مادی و معنوی خود در ساختن خویش استفاده بهینه را به عمل نیاورد ، بدون شک فدای جنگ قدرت باند های مافیائی داخلی و خارجی خواهد شد. راهکارهای جهانشمول و منطبق بر وجدان آزادیخواهانه بین المللی در تدارک دموکراسی و نظام سیاسی سالم و مردمی به تناسب پرهیز از عنصر خشونت و اعمال هژمونی در تحقق اهداف مردمی خویش، شانس بیشتری داشته است.
به همین خاطر نهضت بازگشت به قرآن از سید جمال تا شریعتی و طالقانی تمام تلاش خود را در بازسازی اخلاقی و اعتقادی توده های مردم بر پایه تنویر افکار و خرافه زدائی از ایمان آنها گذاشته و چنانچه در مقطعی به ناچار مقاومت مسلحانه را پذیرفته تنها برای دفع تهاجم و از موضع دفاع بوده است. به شهادت تاریخ دور و نزدیک هیچگاه نمیتوان بر پایه ماتریالیسم مطلق اخلاق را سامان داد و سرانجام این گونه مسلکها در سقوط ارزشهای انسانی و گسترش انواع خشونت به تجربه روز برای همگان روشن شده است. مشرق زمین کانون تولد و رشد علم و ایمان بوده است همه پیامبران توحیدی از این نقطه بر خاسته اند و نخستین تمدنهای بشری در این بخش از جهان به وجود آمده است.
اما با حضور و پیدایش تئوریهای سیاسی و فلسفی متکی بر اصالت سود و لذت این تمدن و دست آوردهای آن تحریف و سانسور شد. و با اخلاق زدائی از سیاست و واگذاری دین به دست مدعیان ، اخلاق از پشتوانه های لازم محروم گردید و به ناچار گوشه مسجد و معبد را ساعاتی در روز و شب آنهم توسط آدمهای حرفه ای که از این راه تغذیه میکردند به خود اختصاص داد. تمدن های بر خاسته از این عقل خود بنیاد و مخالف دخالت دین در سیاست با گسترش مصرف گرائی و لذت پرستی از سوئی و مجهز شدن به سلاحهای مخرب و اتمی از سوی دیگر مسابقه در قدرت را محور رقابتهای خود کرد و چنانکه شاهدیم این حرکت در پایان راه محکوم به شکست است و تأسف بارترین آن هم ویرانی پایه های دینی و فرهنگی ارزشهای اخلاقی است. در پایان این مبحث لازم میدانیم از تقریرات پدر طالقانی مجاهد و مفسر قرآن در رابطه با حکومت اسلامی جملاتی را نقل کنیم تا ضمن یاد و تقدیر از آن مجاهد قرآن شناس بر راهکارهای اخلاقی در مبارزه بیشتر اگاهی پیدا کنیم .
آفات آزادی و ریشه های استبداد
قوای نگهدار و اثر پایدار استبداد هفت چیز است 1. جهل ملت به وظایف و حقوق عمومی 2. شعبه استبداد دینی .کار این شعبه این است که مطالب و سخنانی از دین یاد گرفته و ظاهر خود را آن طور که جالب عوام ساده باشد می آرایند و مردمی را که از اصول و مبانی دین بی خبرند و به اساس دعوت پیامبران گرام اشنائی ندارند میفریبند و مطیع خود میسازند و با این روش فریبنده به نام غمخواری دین و نگهداری ائین ظل الشیطان را بر بر سر عموم میگسترانند و در زیر این سایه شوم جهل و ذلت ، مردم را نگاه میدارند. این دسته چون با عواطف پاک مردم سر و کار دارند و پشت سنگر محکم دین نشسته اند خطرشان بیشتر و دفعشان دشوار تر است… 3. نفوذ دادن پرستش شاه یا ترویج شخصیت پرستی 4 اختلافات دینی و سیاسی و طبقاتی 5. قوه قهر و ایجاد وحشت و زجر 6. استبداد طبقاتی 7. تسلط بر اموال عمومی و نیروی انتظامی ….
در ادامه این مبحث پدر از موضع یک مبارز خستگی ناپذیر قر آنی در رابطه با جایگاه انتخابات برای دستیابی به حاکمیت ملی و دموکراتیک چنین میگوید.
” امروز اوراق انتخابات به جای شمشیر و تیر و کمان دیروز است . این یگانه چاره کندن ریشه شاه پرستی و خود پرستی و از مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر میباشد که از ارکان اسلام است .
پیش به سوی استقرار دموکراسی توحیدی نابود باد استبداد فاشیستی –آخوندی حاکم بر ایران
نهضت تشیع علوی —— مهر ماه 1387 برابر با اکتبر 2008