30 خرداد 1360 سرآغاز مقاومت به حق نسل انقلاب با تاکتیکهای ناکارآمد

بسم الله الرحمن الرحیم

وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا و اگر [مردم] در راه درست پايدارى ورزند قطعا آب گوارايى بديشان نوشانيم قرآن سوره جن۱۶

استثماری وقیحانه تر از استثمار آمریکائی در بین همین مومنین و حاجی های بازار خودمان و سرمایه داران مومن و مقدس و واقعا معتقد ما مطرح است، و وجود دارد و درعین حال اسمش هم اسلام ، و شدید ترین و تندترین اسلام تشیع ابوذری هم باز مطرح است. این مرزها را باید از هم جدا کرد،حسابها را از هم جدا کرد، به درک که خیلی از مومنین مقدس را هم در این مرزبندی دقیق ، خارج از مرز اعلام کنیم و فدا کنیم. مگر همیشه ما باید بایستیم و آنها ما را تکفیر کنند؟ بگذار ما هم یاد بگیریم ،ما می ایستیم و آنها را تکفیر می کنیم، تکفیر که حق انحصاری یک گروه خاصی نیست. ما هم یاد می گیریم. م.ج 23 ص151 معلم شهید دکتر علی شریعتی

در 30 خرداد 1360 خمینی که از غیبت نیروهای ذیصلاح رهبری انقلاب مردم را به جیب زده بود ، نسل این انقلاب را به بهانه یک تظاهرات مسالمت آمیز با مجوز وزارت کشور، گروه گروه به جوخه اعدام سپرد. و حکم به تمام کش کردن حتی زخمی آنها داد. خمینی ماهیت ضد اسلامی خود را در این کشتار به نمایش گذاشت، و حکومت ولایت فقیه را در تمامی ابعاد آن تفسیر و تبیین کرد. و برای هر کسی که ابتدائی ترین آشنائی را با اسلام و کتابش قرآن و سنت و سیره رسول و امامان داشت روشن کرد که فرقه آخوندیسم و جعلیات آنها تحت نام فقه هیچ سنخیتی با قرآن ندارد و در تضاد با آن است. رهبری این نسل کشتار و سبعیت خمینی را ناشی از ضعف رژیمش دانست، و در سازماندهی های بعدی نیز مقاومت و مبارزه به هرقیمت را شیوه خود ساخت. نسل انقلاب در این جنگ نابرابر با پرداخت حداکثر بها به مقاومت خود ادامه داد، تا اینکه دوران جنگ و سازماندهی در خارج از کشور اشغال شده ایران، با نادیده گرفتن ضعفهای این تاکتیک پرهزینه به شیوه های گوناگون اجرا و پیگیری شد. خمینی با ادامه جنگی که بعد از فتح خرمشهر و تسلیم عراق به پرداخت غرامت میتوانست بزرگترین توفیق نظامی و سیاسی را برای ایران داشته باشد، سرانجام بعد از 8 سال جام زهر شکست را خورد. او در توجیه نوش کردن این جام اعلام کرد که مصلحت روحانیت همانا حفظ این نظام است. مقاومت نسل انقلاب در دنیای پناهندگی و آواره گی به انواع طروق تداوم یافت، و این نسل با پیوندهای حداقلی خود با نسل دوم شعله های مقاومت بر علیه این رژیم را پرفروغ نگهداشت و با افشاگریها در افکار عمومی خارج کشور از جنایت ولایت مطلقه آخوندیسم، دیپلماسی جهانی در حمایت از حقوق مردم را فعال کرد. اما خمینی و رژیمش با اتکاء به پول نفت و قرادادهای کلان ، و صدور تروریسم و بنیادگرائی به اقصی نقاط دنیا، در مقابل این سازماندهی نیز ایستاد. با طولانی شدن دوران مقاومت بسیاری از ایرانیان پناهنده که مقاومت حرفه ای روی آن سرمایه گذاری کرده بود، رو به سوی سفارت خانه های رژیم آوردند. و این لشکر نادم هر سال فزونی یافت تا اینکه، رژیم با گساخی تمام با استفاده از مهره های اطلاعاتی خودش از آنها انواع دسته ها را برای مقابله با اپوزیسیون جدی اش فراهم کرد. با گذشت 30 سال از سرآغاز مقاومت نسل انقلاب برای اعتراض به کودتای خمینی با اصل ولایت فقیه، تجربه های این دوران درسهای بسیاری را در خود دارد. یکی از آموزه های کلان این مقاومت سنگین و خونین، نقد و نفی تاکتیکهائی است که متکی بر بینش و توان یک عده افراد انقلابی حرفه ای میباشد. چونکه در این تاکتیک توان پیشتاز در ریسک پذیری به توده های مردم تعمیم داده میشود. و این تعمیم باعث میگردد که مردم شناسی سیاسی ، متکی بر فاکتورهادئی باشد که تنها در یک عده انسان حرفه ای و از خود گذشته موجود است.تاکتیک قهر مسلحانه و سازماندهی انقلابی لنینی به همان درجه مفهوم امپریالیسم در ذات خودش دچار تناقض است. انقلاب سیاسی آنهم از نوع انقلاب 57 که با تغییر فرهنگی و ایدئولوژیکی یک ملت توسط معلمینی چون مصدق و شریعتی و بازرگان و حنیف و غیره ایجاد شده است، نمیتواند در مقابله با ارتجاع آخوندیسم، از راه حلهای میانبر و کوتاه مدت آنهم به شیوه قهر آمیز ، دشمن را شکست دهد. چونکه در این شیوه دشمن بسیار قوی و با اماکانات یک کشور ثروتمند، در مقابل آن صف آرائی کرده است. سران نظام ضد حمهوری و ضد اسلامی ولایت مطلقه آخوندیسم، در رقابت سالیان با ضلع دیگر مثلث شوم یعنی شاه و سلطان، عوام مذهبی جامعه، که اکثریت پاسیو میباشد را با خود همراه کرده است. و اکثر پاسداران و گزمه های خود را از بین آنها برگزیده و منتظر است تا روزی این نیرو را به جان نیروهای انقلابی اندازد.کاندید شدن یک نیروی انقلابی در این فضای مسموم از زهر استعمار و ارتجاع ،برای تصدی مسئولیتهای کلان یعنی اعلام جنگ با آنها.به همین خاطر کاندیداتوری آقای مسعود رجوی برای ریاست جمهوری و همچنین کاندیدی بعضی از اعضا سازمان برای نمایندگی، خمینی و عمالش را در تهاجم به نیروهای انقلابی و نابودی آنها مصمم کرد. فلسفه شکل گیری کمیته ها و سپس سپاه پاسداران برای تضمین همین نیات شوم بود. و ما شاهد بودیم که با تبلیغ ترس از کودتائی همانند 28 مرداد از سوی ارتش، چگونه سپاه را جانشین آن کردند. اگر ارتش میتوانست کودتا کند، و یا در پی آن بود، چرا با مردم همراهی کرد؟ و چرا مردم بر سینه آنها گل گذاشتند ؟ این ترس را عمال خمینی به همراه بعضی از نیروهای انقلابی م.ل. در جامعه شایع میکردند تا زمینه تشکیل و سازماندهی یک نیروی سرسپرده به آخوندیسم جای آن را اشغال کند. با گذشت سی سال از مقطع آغازین این مقاومت ما همچنان نظاره گر ادامه این خط مشی نا کارآمد هستیم. در زمانیکه سقوط و یا انفعال نظامهای دیکتاتور مسلح به انواع ابزار سرکوب و سانسور،با تجربه رژیم صدام حسین و رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و لیبی قذافی یک پروژه بین المللی است، این سازماندهی و تاکتیکهای آن قادر به جلب و جذب حمایتهای کلان نشده، و کماکان بر نیروی حداقل خود در حل معضل مافیای آخوندیسم اتکا دارد. بعد از 30 سال مقاومت و صدها هزار شهید مدفون در اقصی نقاط جهان، از جمله در کورهای دسته جمعی خاوران و غبره، این سازماندهی بر ناکارآمدی خود اعتراف نکرده است. تصور حامی این تعلل در اعتراف به ضعفها همانا .. تابوی ..استفاده دشمن از این اعتراف میباشد. در صورتیکه ادامه این روش بیش از همه به نفع دشمن حاکم یعنی ولایت مطلقه آخوندیسم است. اما نسل دوم در قیام 18 تیر 1387 و نسل سبز به دنبال آن، خواهان ترمیم و تصحیح این تاکتیکهای نا کارآمد است. آنها با اتکاء به تجربه نسل انقلاب در مقابله با این نظام، شیوه های مدرن را پیش گرفته اند. آنها خواهان همراهی و همگامی بین المللی با مردم ایران هستند. و بدون تاخت و تاز به فرهنگ دینی مردم و با استقبال از ارزشهای استراتژیک این فرهنگ، خواهان حضورو حمایت وجدان جهانی از مبارزه خود با آخوندیسم می باشند. نسل انقلاب در سازماندهی 30 خرداد و ادامه این روش از مبارزه، باید به نسل بعد از خود پیوسته، و با همراهی و همگامی نظری و عملی با آنها ایران را بستری برای تشکیل حاکمیت مردمی از طریق انتخابات آزاد گرداند. استبدادهای شاهنشاهی و به دنبال آن ولایت مطلقه آخوندیسم از خشونت انواع نحله ها را سازمان داده و به نام فرهنگ و سنت و یا دین بر ذهن و وجدان عمومی تزریق کرده اند. ما در ادامه حرکت آگاهی بخش و آزادی بخش معلمینی چون شهید دکتر علی شریعتی و اسلام شناس قرآنی مرحوم بازرگان و .. بایستی سازماندهی دموکراسی را با خشونت زدائی از تمامی حوزه ها آغاز کنیم، تا خون شهیدان و مجاهدان راه آزادی به ثمر نشیند. تاکتیک هی نا کارآمد نه تنها توسط اپوزیسیون خارج از نظام بارها آزموده گردید، بلکه توسط جریانات ملی – مذهبی نیز در همراهی و همگامی با کسانی چون خاتمی و قبل از آن رفسنجانی به کار گرفته شد، و با شهادت هاله سحابی در تشییع حنازه پدر این خط نیز به بن بست نهائی خود رسید. استراتژی مشی آگاهی بخش – آزادی بخش اینک باید با تمام قوا بر حمایت بین المللی از خواستهای به حق خود پای فشارد. و برای تغییر تعادل قوا و تقویت جبهه مردم ، اهداف آزادیخواهانه مردم ایران را در طی سالیان مقاومت و مبارزه ، با همیاری و حمایت مستقیم و غیر مستقیم نهادهای بین المللی و دولت های دموکرات و مردم سالار ، تححق عینی بخشد. محصول اولیه این خون های پاک بایستی حاکمیتی علی گونه یعنی تعریف هر فرد بر اساس حقوق شهروندی باشد و لاغیر… و برای تبیین همین مفهوم از انسان شناسی قرآنی است که معلم شهید دکترعلی شریعتی ایمان را چنین تعبیر و تفسیر میکند( ایمان در دل من عبارت از آن سیر صعودی ای است که پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی ، به معنای علمی کلمه، و آزادی انسانی ، به معنای غیربورژوازی اصطلاح ، در زندگی آدمی آغاز میشود ) ( م.ج. 1 ص 236)

سلام بر شهدای راه آزادی نابود باد رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی ولایت مطلقه آخوندیسم

پیش به سوی استقرار دموکراسی توحیدی در ایران زمین نهضت تشیع علوی ..خرداد 1390 برابر با جون 2011