بسم الله الرحمن الرحیم
در آذر ماه 1377 مبارزین صاحب قلم از جمله محمد مختاری و محمد جعفر پوینده و مجید شریف و پیشکسوتانی از تبار مصدق کبیر چون داریوش فروهر و همسرش پروانه فروهر در سلسله عملیاتی مافیائی توسط وزارت اطلاعات رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی آخوندیسم با ضربه های چاقو و چماق به شهادت رسیدند . هرکدام از این شهیدان در کاروان ضد استبدادی و ضد استعماری ملت ایران دارای سابقه ای از مقاومت و مجاهدت بودند که به طور خلاصه میتوان بدان اشاره کرد. محمد مختاری از دانشجویان حسینیه ارشاد و صاحب قلمی توانا بود که با هوشیاری کامل در نوشته های خود سنتهای استبدادی را بر ملا میکرد و پرده ها سانسور و اختناق را با شعر و داستان به کنار میزد تا نسل دوم بتواند با خواستها و آرمانهای نسل انقلاب همراه و همدل گردد. او سفری به اروپا داشت و در این سفر پرونده او توسط گماشتگان خارج رژیم سنگین تر شد تا اقدام نهائی در رابطه با او و همگنانش صورت گیرد. ضربات چاقو از سوی عاملین وزارت اطلاعات پیکر او را به خون آغشته کرد تا قلم عصیانگر او دیگر قادر به چرخش نباشد. و قلب هنر دوستش دیگر به یاد آزادی و حقوق مردم در تب و تاب نیفتد.
محمد جعفر پوینده نیز با بی اعتنائی به دستگاه سرکوب و سانسور رژیمی که نسل انقلاب را در میادین اعدام و جنگ هزار هزار به قبرستانهای گمنام گسیل میداشت از حقوق بدیهی انسان در اعلامیه جهانی حقوق بشر مینوشت و بر نوشته های خود عشق میورزید و تصمیم داشت که هیچگاه قلم را به نفع ساسورچیان غلاف نکرده و از گفتن و نوشتن در باره حقوق بشر لحظه ای درنگ نکند . و داریوش و پروانه عاشقانی از تبار شهید دکتر حسین فاطمی که مصدق را معلم خود در آزادیخواهی میدانستند و با بی اعتنائی به گزمه های خونخوار آخوندیسم هر ساله بر مزار آن راد مرد آزادی حاضر شده و با او تجدید عهد میکردند. بطوریکه نسل دوم را نیز در غیاب نسل انقلاب با مصدق و روش و منش او در مقاومت و پیگیری حقوق بدیهی خویش و نفی سانسور آشنا نموده و از تسلیم شدن به جعلیات آخوندیسم تحت نام ” تاریخ معاصر” مانع میشدند.
اما شهید مجید شریف صاحب قلم توانا و دارای کارنامه ای بسیار متفاوت بود او که در بهار کوتاه مدت آزادی به جمع تدوین کنندگان مجموعه آثار معلم شهید دکتر علی شریعتی وارد شده و همزمان نیز گاهنامه ای به نام محراب را منتشر میکرد با آخوندیسم مرزی سرخ داشت و با قلمی صریح در پی نفی تئوریک بافته های آخوندیسم از فرهنگ دینی بود . مجید بعد از تعطیلی محراب و هجرت ناخواسته به جمعیت داد پیوست و در همراهی با آن با مجاهدین و شورای ملی مقاومت نیز مدتی همکاری و همراهی کرد اما بعد از خروج از این جمعیت به خاطر درگیریهای فکری با آن ، با مجله پویش همراه شد و مدتی در آن قلم زد ولی او با گذشت زمان و طولانی شدن دوران دوری از وطن بدین باور رسیده بود که میتواند بازهم در ایران تحت حاکمیت آخوندیسم کار کند و پیام نسل انقلاب را با شکستن دیوارهای سانسور آخوندیسم به نسل دوم منتقل نماید.
این باور هر روز بیش از روز پیش او را در دیار غربت وسوسه میکرد که باید به این مهاجرت تحمیلی پایان داد و خود را بار دیگر با مردم پیوند زد. مردمی که شاهد کشتار فرزندان خود در جبهه های جنگ و میادین اعدام هستند و بطور مداوم نیز از جانب تریبونهای تبلیغاتی رژیم شستشوی مغزی داده میشوند. اما شهید مجید شریف توانائیهای رژیم سرکوب و شکنجه را بیش از حد محدود میکرد و در مقابل نسبت به امکانات خویش در پیش بردن و تحقق اهداف اش خوشبین بود. در واقع نه تنها شهید مجید شریف بلکه باید گفت اکثر نیروهای سیاسی در مقاطع مختلف نسبت به تخمین توانائیهای رژیم دچار خوشبینی و ساده اندیشی بودند .
در پیگیری این قتلها، نمایشی مضحک از سوی وزارت اطلاعات به روی پرده آمد که عده ای را مشغول خویش کرده ..” نمایش نامه سعید امامی و همسرش و نسبت دادن این جنایت به آنها که به طور مستقل و خودسر به آن مبادرت کرده اند!!! شیرین عبادی و آقای زرافشان وسیله حقوقی این نمایش سخیف شده و به دنبال آن کمیته ای به نام کمیته ” حقیقت یاب ” که تا کنون همه را متهم و مشکوک در این فاجعه تلقی کرده جز حاکمیتی که دوام و بقای حکومت اش تنها از طریق این کشتارها و سانسورها تأمین میشود.
اما در نگاهی مختصر به هرکدام از این شخصیتها و رابطه آنها با حاکمیت ترور و سانسور آخوندیسم ، به وضوح پیداست که این قاتل همان قتل عام کننده نسل انقلاب در 30 خرداد 1360 و کشتار زندانیان سیاسی سال 67 و قاتل بختیار و قاسملو و شرفکندی و کاظم رجوی میباشد که تنها پروسه تاریخی این جنایتها و سرزمین آنها تفاوت دارد ، اما قاتل رژیمی است که همه مقامات ریز و درشت آن برای همگان هویداست. اگر عده ای در داخل و خارج کماکان با مشاهده اینهمه شواهد و بیزاری از دیو و دد بازهم چراغ در دست در خرابه های این دیو به دنبال انسانی میگردند که در قامت خاتمی مدعی” جامعه مدنی است” و در یاوه گوئیهای رفسن جانی مدعی ” سازندگی” است باید به خود آیند و ننگ این مأموریت شوم را در گرامیداشت یاد این جانباختگان راه آزادی از خود بزدایند. ما در دهمین سالگرد این جانباختگان راه آزادی خواهان حضور ناظرین بین المللی و رسیدگی به این جنایتها از سوی دادگاه های بین المللی هستیم تا مجرمین و قاتلین که همانا مسئولین اول این حاکمیت بوده و هستند در این محاکمه به مجازات رسیده و مردم ایران بتوانند با انتخاباتی آزاد سرنوشت خویش را در تمامی حوزه ها از طریق نمایندگان واقعی خود در اختیار گیرند.
نابود باد رژیم ضد جمهوری و ضد اسلامی آخوندیسم سلام بر شهیدان راه آزادی
زنده باد دموکراسی توحیدی
نهضت تشیع علوی ——– آذر ماه 1387 برابر با نوامبر 2008