ما نه دوستان دائمی داریم ؛ نه دشمنان دائمی ؛ ما تنها منافع دائمی داریم
” چرچیل نخست وزیر مشهور انگلیس “
در جهان دوقطبی ( دو ابر قدرتی ) گذشته ؛ تضاد منافع بین دو قطب ( امریکا و شوروی ) بستر مناسب برای رشد و پیشروی مستقل جنبش های آزادی بخش در کشور ها را فراهم کرده بود و تا حدودی سازمان های انقلابی می توانستند در متن شکاف های موجود بین دو ابر قدرت ؛ مستقل از تأثیر گذاری دو بلوک قدرت ؛ استراتژی و تاکتیک مبارزه خود را انتخاب کنند و امر انقلاب را بر اساس تشخیص خود و منافع مردم خود ؛ در کشورشان به پیش ببرند .
بعد از فروپاشی بلوک شرق و میدان دار شدن بی رقیب آمریکا ؛ جهانخواران با خاطر جمعی و با اطمینان از اوهامات تئوریسین بزرگ دنیای سرمایه داری ” فوکویاما ” ــ جهان به پایان تاریخ رسیده و به پایان انقلابات در کشورها رسیده ایم ــ انگار تصمیم گرفته اند که : منافع جهان غرب به سردمداری امریکا باید به عنوان ” تابلوی تعیین مسیر درست تحولات ” در کشورها در نظر گرفته شود و این دخالت های به اصطلاح بشر دوستانه !!! آمریکا و غرب باشد که سرنوشت تحولات در کشورها را رقم بزند . نگاه دوگانه غرب به تحولات در جهان عرب ــ با توجه به سوابق و روابط سیاسی و اقتصادی بسیاری از این کشورها با امریکا و نقش آن ها در تأمین منافع ؛ ثبات و امنیت دلخواه امریکا ــ را باید در این کادر مورد بر رسی قرار داد .
بنابراین ــ به دلیل نقش و جایگاه کشورها عربی در تأمین منافع و مصالح جهان غرب به خصوص امریکا ــ برد و باخت در رابطه با تحولات جهان عرب و پی آمدهای آن برای غرب و امریکا حیاتی است . نه گذرگاه آبی جبل الطارق ؛ کانال سوئز و تنگه هرمز با توجه به اهمیت آنها به لحاظ اقتصادی و نظامی برای آنها قابل چشم پوشی است و نه می توانند از منابع نفت و گاز کشورهای حوزه خلیج فارس ؛ لیبی و عراق ــ به خصوص در شرایطی که غرب در بحران اقتصادی گرفتار است و تشنه انرژی این منطقه است ــ صرف نظر کنند . غارت این منابع انرژی برای آنان اهمیت استراتژیک دارد . همچنین و مهمتر ؛ امنیت اسرائیل مهمترین هم پیمان غرب در منطقه اساساً قابل معامله نبوده و نمی توان در باره آن کوتاه آمد .
با توضیحات بالا روشن میشود که انقلاب در کشورهای عربی یک حادثه جهانی است ؛ زیرا از دو طریق با قلب نظام جهانی ( امریکا ) گره خورده است ؛ از طریق نفت و گاز که بیش از 60 در صد نفت مورد نیاز جهان و بیش از 40 در صد ذخایر گاز جهان در این منطقه وجود دارد و دیگر اسرائیل ؛ که منشاء تنش دائمی میان اکثریت مردم این منطقه و امریکاست ( شورش در کشور های عربی به فلسطینی ها پر و بال می دهد چرا که بیداری در کشورهای عربی همانا بیداری قضیه فلسطین است ؛ آنها در چنین شرایطی با پشتوانه حمایت عربی ؛ بهتر می توانند پی گیر کشور مستقل خود باشند ) . اسرائیل سر پل اصلی امریکا در خاورمیانه است ؛ لابی پرقدرت و پر نفوذ اسرائیل در ساختار قدرت امریکا باعث شده که سیاست خاورمیانه ی امریکا با سرنوشت و امنیت اسرائیل گره بخورد . بنابراین شورش و انقلاب در کشورهای عربی ــ از آنجا که ترکش آن به اسرائیل هم خواهد خورد ــ به معنای شورش علیه نظام جهانی به رهبری امریکاست . هر تغییری در جهان عرب حتماً رابطه خاورمیانه با نظام جهانی موجود را دگرگون می کند . پس چه باید کرد ؟ بهر طریق باید با جلوگیری از انقلابات ــ و یا منحرف کردن مسیر آن ــ مانع پیدایش چنین سناریوی شومی شد .
در چنین ایام و روزگاری ؛ مردم کشورهای عربی در اعتراض به فقر ؛ بی عدالتی ؛ عقب ماندگی در نظام هائی با رئیس جمهوری های مادام العمر و نظام های قبیله ای و موروثی ؛ شیخ و خلیفه های گمارده شده بر چاه های نفت و گاز ؛ به ستوه آمدند و سر به شورش بر داشتند .
انگار که جهان عرب بخواهد به یکباره ؛ آهسته روی های تاریخی خود را جبران کند ؛ سر به شورش و طغیان گذاشت ؛ از تونس شروع شد و بهانه آن وقتی فراهم شد که ؛ دانشجوی تونسی که همه راهها را به روی خود بسته دید ؛ برای نشان دادن درماندگی اقتصادی و استیصال اجتماعی آتش بر جان خود زد . فقر ؛ تحقیر ؛ عقب ماندگی اجتماعی ؛ غرور لطمه دیده در اثر بی عرضه گی سردمداران حاکم بر کشورهای شان در مقابل تجاوزات آشکار اسرائیل و ….. باعث خشم و عصیان جهان عرب شد . جوانان آگاه و دلیر این کشورها دست بکار سازماندهی مردم شدند ؛ مردم به حرکت در آمدند و انفجار اعتراضات سراسر کشور تونس و بعد مصر را فرا گرفت .
با دیدن شجاعت و اراده مردم تونس و مصر ؛ شور و اشتیاق ” نان و آزادی ” سراسر جهان عرب را فرا گرفت1 ؛ در اردن ؛ الجزایر ؛ مراکش ؛ عراق ؛ سوریه ؛ یمن ؛ عربستان ؛ عمان و لیبی مردم در طلب آزادی و زندگی بهتر و انسانی به خیابان ها آمدند .
نتایج :
تونس و مصر : در این دو کشور ” بن علی ” و ” حسنی مبارک ” ساقط شدند و ” بن علی و حسنی مبارک های ” دیگری چرخه امور را بدست گرفتند . در واقع در انقلاب این دو کشور کودتا صورت گرفت ؛ یعنی بدون آنکه اجازه و فرصت دهند تا در پروسه رشد قیام و جنبش ؛ رهبران و آلترناتیو مردمی و انقلابی سر بر آورند ؛ زمینه را برای حکومت بوسیله افراد باقیمانده از حاکمان سابق فراهم نمودند و بدین سان آرزوهای دموکراتیک مردم این کشورها در پی بند و بست های استعماری میان باقیمانده سردمداران قبلی این دو کشور و امریکا سوخت و به هوا فرستاده شد .
امریکا با شعار دمکراسی خواهی و با مانورهای سنجیده سیاسی تا حدودی توانست به غلیان و خشم مردم این دو کشور لگام بزند و از رادیکالیزه شدن قیام مردم جلوگیری کند ؛ آینده انقلاب و اعتراضات مردم این کشورها در هاله ای از ابهام قرار دارد . از این دو کشور ؛ مصر لنگرگاه ثبات و امنیت اسرائیل در منطقه است . به همین خاطر امریکا سعی دارد انقلاب در این کشور را با حداقل تغییر پیش ببرد .
ارتش مصر که مناسبات دوستانه و سر سپارانه به منافع امریکا و متحدینش در منطقه را بعهده داشته و دارد به دستور امریکا در جریان قیام مردم اعلام بی طرفی نمود و دست به کشتار مردم نزد . در نتیجه بعد از سرنگونی حسنی مبارک ؛ فرماندهان ارتش به عنوان عناصری ملی و مردمی به مردم قالب شدند و اجازه یافتند ” شورای نظامی مصر ” به ریاست ژنرال طنطاوی ــ که از مهره های مورد وثوق امریکا و اسرائیل است ــ را برای اداره موقت کشور تا بر گذاری انتخابات در آینده ای نزدیک تشکیل دهند . بدین ترتیب با وعده تغییر ؛ اصلاحات و برگزّاری انتخابات در آینده نزدیک مردم را به خانه های شان بر گرداندند . در حال حاضر مردم در این دو کشور ضمن بر گذاری تظاهرات اعتراضی پراکنده ؛ دل خوش و نگران منتظر انتخاباتی هستند که دست نشاند گان غرب در این کشورها ؛ وعده آن برای 6 ماه دیگر داده است .
یمن : اوضاع در یمن شبه جنگی است و اعتراضات گسترده هر روزه و با شدت ادامه دارد ولی هنوز علی عبدالله صالح بر اریکه قدرت تکیه دارد . یمن از مراکز اصلی استقرار نیروهای القاعده است ؛ به دلیل هم پیمانی و همکاری های علی عبدالله صالح در مبارزه با القاعده ؛ یمن از متحدان منطقه ای امریکا محسوب می شود . در جریان اعتراضات اخیر در یمن به دلیل همین هم پیمانی با امریکا ؛ دست علی عبدالله صالح در کشتار مخالفین باز است و بر خلاف لیبی و سوریه رسانه های غربی و سایر رسانه های مأمور ؛ جریان سرکوب در یمن را پر و بال نداده و چندان انعکاس نا خوشایندی ارائه نمی دهند ؛ از آنجا که پیروزی مردم در یمن خطر را بیش از بیش به عربستان نزدیک می کند ؛ امریکا و متحد اصلی او در منطقه یعنی عربستان سعودی برای غلبه بر بحران در کشور یمن با علی عبدالله صالح همکاری می کنند و احتمالاً به کمک ” شورای همکاری خلیج ” که عربستان در رأس آن قرار دارد راه حلی برای بحران یمن جستجو می شود.
الجزایر : اعتراضات اولیه در الجزایر منجر به لغو ” وضعیت اضطراری ” در کشور شده و ” بوتفلیقه ” رئیس جمهور این کشور قول اجرای وسیع اصلاحات را داده است . علیرغم این اعتراضات در کشور هم چنان ادامه دارد .
اردن : این کشور هم پیمان جدی امریکا در منطقه است ؛ که وظیفه آرام نگاهداشتن فلسطینیان و سرد کردن آنان در پیگیری مطالبه کشور مستقل را بر عهده دارد. معترضین اردنی خواستار حقوق بیشتر و تغییر دولت بودند . در اردن صحبتی از بر کناری ملک حسین پادشاه این کشور تا کنون نشده ؛ تغییراتی در دولت داده شد و از طرف ملک حسین مبلغ 120 میلیون دلار برای انجام اصلاحاتی در نظر گرفته شده است . اخبار کمتری از رویدادهای اعتراضی این کشور منعکس می شود .
بحرین : این کشور پایگاه ناوگان پنجم امریکاست به همین خاطر حفظ ثبات بحرین برای امریکا حائز اهمیت ویژه است . فردای ملاقات وزیر دفاع امریکا ــ رابرت گیتس ــ از عربستان سعودی ؛ این کشور 1000 نیروی نظامی با تجهیزات نظامی و ادوات سرکوب ؛ به کمک پادشاه بحرین به این کشور فرستاد . اکثر رسانه ها اعتراضات و خواسته های مردم بحرین را انعکاس نمی دهند و سعی دارند این اعتراضات را به دعوای شیعه ( که اکثریت مردم این کشور هستند ) و ثنی ( که علیرغم در اقلیت بودن ؛ همه مناصب اصلی و کلیدی حکومتی را در اختیار دارند ) تقلیل دهند . دخالت های رژیم ایران در این کشور ــ که عمدتاً با هدف سرپوش گذاشتن بر بحران های گریبانگیر در داخل و جا طلبی های منطقه ای رژیم صورت می گیرد ــ بهانه خوبی برای تبلیغات بر علیه معترضین بحرینی شده است .
لیبی : اعتراضات در لیبی به سرعت گسترش یافت و به جنگ داخلی تبدیل گردید ؛ معترضان 14 فوریه در بنغازی لیبی در ابتدا خواستار اجرای عدالت در کشور و بر قراری حقوق بشر بودند ؛ قذافی که گوشی برای شنیدن خواسته های معترضین نداشت نیروهای سرکوب گر نظامی را برای مردم و جوانان کشور به میدان فرستاد ؛ در نتیجه این اقدامات سرکوب گرانه خواسته های سیاسی پس رفتند و فریاد ” مرگ بر دیکتاتور ” جای آن را گرفت .و بعد در پی فعالیت های سازمانهای اطلاعاتی غرب و دخالت اتحاد های غربی و ناتو علیه قذافی چهره جنگ داخلی در لیبی عوض شد و به میدان دخالت غرب در لیبی برای سرنگونی و بر کناری قذافی تبدیل گردید .
تصفیه حساب فعلی غرب با قذافی ؛ ریشه در سیاست های گذشته این کشور و دشمنی وی با غرب و امریکا دارد . در واقع غرب از فرصت پیش آمده ؛ در پی یکسره کردن کار کسی است که در گذشته از جنبش های ملی و چپ حمایت می کرده است ( اگر چه مدتها بود که قذافی از سیاست های گذشته فاصله گرفته بود ) ؛ شاید گناه دیگر قذافی پیشقدمی وی در تشکیل ” جبهه پایداری ” که ائتلافی از 4 کشور سوریه ؛ الجزایر ؛ یمن جنوبی و لیبی در دوران جنگ سرد بود ؛ ائتلافی که در مخالفت با صلح مصر و اسرائیل تشکیل گردید .
علیرغم اینکه در بد بودن قذافی شک و تردیدی وجود ندارد ( و تنها تکیه 40 ساله بر قدرت در یک کشور ؛ خود بهترین نشانه عمق دیکتاتوری ؛ فساد و عقب ماندگی در آن کشور است ) ولی نمی توان مداخلات جنایتکارانه جنگی غرب و ناتو که با همکاری کشورهای مرتجع عربی ــ که در وابستگی شان به غرب تردیدی وجود ندارد ــ اکنون در لیبی جریان دارد را فی سبیل الله و کمک به نهادینه شدن دمکراسی در این کشور تلقی کرد . بلکه این جنگ یک جنگ استعماری با هدف چنگ اندازی بر منابع نفت و گاز این کشور است ( لیبی هفتمین صادر کننده نفت در او پک است و روزانه یک میلیون و ششصد هزار بشکه نفت صادر می کند ؛ صادر کننده اصلی نفت اروپا ست و از جمله 70 در صد نفت فرانسه بوسیله لیبی تأمین میشود ) .
بحران شدید اقتصادی در امریکا و در گیر بودن در دو جنگ عراق و افغانستان از هژمونی امریکا در روابط بین المللی کاسته و بناچار ــ بر خلاف جنگ عراق که رهبری آن در دست امریکا بود ــ این بار امریکا وارد جنگی شد که فرانسه تقریباً رهبری آنرا بدست گرفته و امریکا را بدنبال خود می کشاند . اما طنز تلخ این تراژدی آنجاست که ؛ سارکوزی که امروزه پیشاهنگ بمباران و سینه چاک دخالت نظامی در لیبی است تا چند روز قبل تنها طرف اروپايی بود که صمیمانه ترین روابط را با قذافی بر قرار کرده و در ضیافتی در کاخ الیزه بهترین استقبال را از قذافی بعمل آورد و قرارداد فروش جنگ افزار نظامی و تأسیس نیروگاه اتمی در کشور لیبی به ارزش 10 میلیارد یورو را با قذافی امضاء نمود .
در واقع در تحولات اخیر لیبی ؛ می توان گفت ؛ از وقتی غرب و بویژه اروپا از تأمین منافع اش بوسیله قذافی نا امید شد ؛ فاتحه قذافی خوانده شد . و گر نه عربستان سعودی و یا قطر که از نقض حقوق بشر و سلب و سرکوب آزادی ها در کشورهای خود دست کمی از لیبی ندارند شریک و همکار اروپا و امریکا در حمله نظامی به لیبی نمی شدند . مگر اینکه باور کنیم که کشورهای عهد عتیق و قرون وسطائی قطر و عربستان سعودی هم چون اربابان خود دغدغه دمکراسی و حقوق بشر دارند .یک مقاله در مجله تایمز آسیا این همدستی را به صورت آشکاری افشا کرده است : در معامله ای بین کاخ سفید و عربستان سعودی ( در جریان سفر وزیر دفاع امریکا به عربستان ) ؛ اوباما به سعودی ها گفت شما بحرین را بگیرید ولی دست ما را در لیبی باز بگذارید .
بهر حال هم اکنون فردی بنام ” خلیفه هفتار ” سرهنگ سایق ارتش لیبی که به مدت 20 سال در امریکا زندگی کرده است ؛ بعد ار توجیه کافی به لیبی رفته و فرماندهی شورشیان لیبی را بر عهّده گرفته است . ماهیت و هویت این اپوزیسیون مسلح قذافی چندان روشن نیست ؛ اما آنچه مشخص است این است که ؛ آنچه امروزه در لیبی جریان دارد صرفنظر از جنبش آزادیخواهی مردم ؛ یک تلاش استعماری برای گسترش مناطق نفوذ غرب و سلطه بر منابع طبیعی نفت و گاز این کشور است . بنابراین جوانان معترض و آزادیخواه کشور و اپوزیسیون مسلحی که در این کشور در حال جنگ با قذافی هستند ؛ اگر مرزهای خود را با استعمار غرب نا روشن بگذارند ؛ متأسفانه دیر یا زود بدلیل همراهی با نقشه های دولت های غربی عملا” به اهرمهای اجرائی ؛ تجزیه و جنگ داخلی در کشورشان تبدیل خواهند شد .
سوریه : تظاهرات و اعتراضات مردم ؛ تقریباً بیشتر شهرهای سوریه را فرا گرفته و همه روزه ــ با شعارهای ” مردم سقوط رژیم را می خواهند ” و ” خدا ؛ آزادی و دیگر هیچ ” ــ مردم در خیابان های شهرهای مختلف سوریه به اعتراضات شان ادامه می دهند ؛ آمار کشته های مخالفین از مرز 300نفر گذشته است .
11 سال پیش بشار اسد بدنبال فوت پدرش به قدرت رسید ؛ وی بر خلاف پدرش دست به اصلاحاتی در کشور زده و طی سالهای اخیر تحولات نسبتاً گسترده ای در وضعیت زندگی و معیشت مردم صورت گرفته است بهمین خاطر در تظاهرات مردم سوریه شعارهای اقتصادی چندان بگوش نمی رسد و نارضایتی و اعتراضات مردم بیشتر به مطالبات آزادیخواهانه ارتباط دارد ( حاکمیت انحصاری حزب بعث سوریه ) . مردم و جوانان کشور خواستار اصلاحات بیشتر و لغو ” قانون وضعیت اضطراری ” ــ که 50 سال است بر کشور حاکم است ــ شده اند .
غرب ؛ کشورهای عرب رقیب ؛ اسرائیل و ایران هریک از موضع منافع خود رویداد های سوریه را دنبال می کنند . سوریه تا به حال در مقابل تحریم های طولانی غرب دوام آورده ؛ غرب از سوریه ناراضی است زیرا :
1 ــ سوریه با نقشه های غرب برای تقسیم بندی کشورهای خاور میانه ( طرح خاورمیانه بزرگ ) که قرار بود با اشغال عراق در سال 2003 گام اول آن استارت بخورد مخالف است .
2 ــ سوریه با حزب الله لبنان و حماس در فلسطین هم پیمان است و با ایران همبستگی استراتژیک دارد ؛ امری که خشم غرب و امریکا ــ هم پیمانان اسرائیل ــ را بدنبال داشته است .
3 ــ سوریه در واقع مجرای اصلی کمک ایران به حزب الله و حماس است .
با اینحال هم اسرائیل و هم غرب وجود بشار اسد را بر تحولات نا مشخص و غیر قابل پیش بینی آینده ؛ ترجیح می دهند .
ایگال پالمر سخنگوی وزارت خارجه اسرائیل : اسد بهترین دوست اسرائیل نیست و اگر نگران او هستیم از فرط دوستی نیست …… اگر تحولات به سمت یک سناریوی فاجعه آمیز سیر کند ؛ یعنی سوریه به دامان یک رژیم بنیاد گرای اسلامی یا امثال آن بیفتد طبعاً متأسف خواهیم شد زیرا در حالت کم ضرر تر کنونی ؛ رژیم سوریه از ثبات برخوردار است .
نگاه اسرائیل به تحولات دنیای عرب :
اسرائیل از بیداری جهان عرب و از اوج گیری آرمانهای آزادیخواهانه در کشورهای عربی به شدت وحشت دارد . روزنامه اسرائیل ” ها آرتز ” همزمان با اوج گیری شورش های جهان عرب نوشت : کسی که این روزها خواب ندارد ” ناتیناهو ” است . چرا که ناتیناهو خوب می داند که بیداری جهان عرب همانا بیداری قضیه فلسطین است ؛ یعنی وضعیت کنونی دیگر نمی تواند ادامه یابد .
صلح سادات با اسرائیل صلح سردی بود که نه مردم مصر از آن استقبال کردند و نه منجر به مراودات ویژه ای در زمینه اقتصاد ؛ جهان گردی و … شد و تنها در سطح دو دولت باقی ماند و به بدنه جامعه یعنی مردم مصر وارد نشد .نسل جوان کنونی کشورهای عربی و از جمله مصر به نظام سیاسی کشورهای خود که از مجازات اسرائیل ــ به خاطر جنایت های روزمره اش علیه مردم فلسطین ــ نا توان هستند سخت خشمگین و ناراضی می باشند . شاید به همین خاطر است که ” یوری آویزی ” از معروفترین فعالان صلح در اسرائیل می گوید : نا آرامی های مصر در نتیجه صرف عوامل اقتصادی بوجود نیامده ؛ ما اشتباه نکنیم ؛ علل نهفته بسیار عمیقتری هم در کار بوده است که همه آن را در یک کلام می شود خلاصه کرد ؛ فلسطین . یعنی اشغال گری فلسطین و محو کامل و آشکار فلسطین از نقشه خاورمیانه باعث ناخشنودی جدی مردم و جوانان کشورهای عربی است .
ایران و تحولات جهان عرب :
حمایت های رژیم جمهوری اسلامی از اعتراضات منطقه ؛ نه به خاطر مخالفت آنان با دیکتاتورها و شیوه های اقتدار گرایانه حاکمان این کشورها است و نه به خاطر پشتیبانی از مطالبات آزادیخواهانه مردم این کشور هاست ؛ بلکه کاملاً ریاکارانه و در راستای بهره برداری های سیاسی ــ امنیتی و جاه طلبی های منطقه این رژیم صورت می گیرد ؛ کما اینکه سکوت و وارونه گوئی اخبار مربوط به اعتراضات مردم سوریه و کمک های نظامی و لجستیکی به این کشور برای سرکوب مخالفین ؛ مشاوره و آموزش سرکوب گران سوری و …. ؛ نیز به همین منظور انجام می گیرد .سردمداران نظام جمهوری اسلامی می خواهند با کمک به رژیم در آستانهِ سرنگونی اسد به قول احمد توکلی نماینده اصول گرای مجلس منافع رژیم در منطقه به خطر نیافتد . وبسایت کلمه که زیر نظر احمد توکلی اداره می شود می نویسد : هیچ ایرانی میهن دوستی از نا آرامی ها در سوریه خوشحال نمی شود چرا که این کشور متحد راهبردی ایران است و ایجاد مشکل در آن به نفع ایران نیست .
تاریخچه رابطه رژیم ایران با سوریه به اختلافات حزب ” بعث سوریه ” با ” حزب بعث عراق ” و حمایت تنها کشور عربی از رژیم ایران در جنگ با عراق بر می گردد . بعد از آن بدلیل همسویی و منافع مشترک دو رژیم در سیاست های منطقه ای به تدریج این هم پیمانی عمق پیدا کرد ؛ و این دو کشور به متحدینی تبدیل شدند که چشم پوشی هر یک از این ” اتحاد ” ضربهِ سختی به ثبات و امنیت دیگری خواهد بود . بشار اسد رئیس جمهور سوریه در مصاحبه با ” وال استریت جورنال می گوید : چشم پوشی از ایران غیر ممکن است ؛ چرا که ایران هم پیمان کلیدی سوریه است .
واقعیت این است که سرنگونی اسد که متحد استراتژیک رژیم ایران است ؛ ضربه جدی به تنور جنگ طلبی ها و مداخله جوئی های رژیم در مسئله حزب الله و فلسطین خواهد بود و ممکن است با سرنگونی بشار اسد ؛ درب دکان اسلام سیاسی رژیم در منطقه گِل گرفته شود ؛ چرا که یک پایه اسلام سیاسی رژیم در خارج از ایران ؛ مسئله فلسطین است ؛ اسلام سیاسی به بهانه دفاع از مردم فلسطین ؛ ارتزاق می شود . سوریه راه های ورود عملی و مداخله جوئی ها در مسئله فلسطین را برای رژیم ایران باز می کند .
نتیجه :
مهمترین نکته در اعتراضات جهان عرب که همه مشتاقان آزادی در کشور های مختلف را به پشتیبانی از جنبش های عربی تشویق می نمود این بود که اعتراضات در این کشورها هیچ خواست ایدئولوژیک مشخصی را دنبال نمی کرد . به دلیل همین ماهیت غیر ایدئولوژیک قیام در کشورهای عربی ؛ این قیام ها می توانست دمکراتیک باشد و مطالبات آزادیخواهانه مردم این کشورها را محقق کند . متأسفانه به دلیل همراهی با نقشه های دولت های غربی و در رأس همه امریکا ؛ این قیام ها تا به حال به انحراف کشیده شده و یا اپوزیسیون در این کشورها ؛ به اهرم های اجرائی سیاست تجزیه و جنگ داخلی در کشورها تبدیل شده اند . و اکنون نیز تنها راه چاره این است که ؛ جلوگیری از مداخلات خارجی و بویژه غرب در تحولات کشورهای عربی به وظیفه اصلی و شماره یک اپوزیسیون آزادیخواه و دمکرات این کشورها تبدیل شود و با صدای بلند به غرب و امریکا بگویند : ما را به خیر شماها رضا نیست ؛ شر مرسانید
محمود خادمی ــ 8 اردیبهشت 1390
arezo1953@yahoo.de
پانویس :
1 ــ توضیح بیشتر در مورد منشاء و فرجام این تحولات در دو مقاله ” شورشی نا فرجام ؛ یا طلیعه انفجار آزادی در قاره سیاهان ” و ” تونس توانست ؛ مصر توانست ؛ ایران هم می تواند اگر …. ” به همین قلم که برای سایت های ایرانی نگاشته شده موجود است .