arezo1953@yahoo.de
تونس توانست ؛ مصر توانست ؛ ایران هم می تواند اگر ….
خیزش های اخیر در کشورهای عربی منطقه ــ که هنوز در کشورهای دیگر ادامه دارد ــ و دست آوردهای سریع این جنبش ها در کشور های تونس ومصر که منجر به فرار و استعفای دیکتاتورهای ظاهرا” با ثبات حاکم بر این کشورها گردید ؛ زلزله ای در منطقه ایجاد کرده و گفتمان دمکراسی و حقوق شهروندی را به گفتمان اصلی و فراگیر در منطقه تبدیل کرده است . به همین خاطر جنبش اعتراضی جوانان و مردم معروف به جنبش سبز ــ اگر چه مردم ایران آغازگر خیزش های اعتراضی در میان کشورهای منطقه بوده است ــ باید از آن ها بیاموزد و رمز و راز پیروزیها و دست آوردهای آنها را بداند تا برای پیروزی جنبش مردم ایران از آن استفاده نماید . آنچه که روشن است تجارب حاصل از تحولاتِ این کشورها بسیار بیشتر از آنچیزی است که من به آن پرداخته ام . من به 2 مورد مشخص آن که کمبود اصلی و جدی جنبش اعتراضی مردم ایران و مانع پیشروی و گسترش جنبش شده است در این نوشته اشاره می کنم .
الف ــ چه نوع اصلاح ؟ مسئله این است :
سونامی اعتراضی در منطقه که ــ بی تردید هیچ دیکتاتوری را از آن گریزی نیست ــ در قدم اول دیکتاتورهای تونس و مصر را در هفته های گذشته به زباله دانی تاریخ حواله داد ؛ این سونامی می توانست اولین بار در جریان اعتراضات مردم ایران در سال 1388 در ایران بوقوع به پیوندد و رکوردارترین دیکتاتور منطقه یعنی خامنه ای و رژیمش را سرنگون سازد ( اطلاعات منتشر شده بعد از کودتای انتخاباتی نشان می دهد که آشفتگی و وحشت سران رژیم از اعتراضات گسترده مردم بقدری زیاد بوده که ولی فقیه رژیم و عده ای از همدستان وی ؛ بدنبال فرار از کشور بوده اند ) . متأسفانه به دلیل سلطه و نفوذ اصلاح طلبان دینی و حکومتی بر جنبش مردم ــ که خواستار ” بازگشت به عصر طلائی خمینی !!! ” و ” اجرای بی تنازل قانون اساسی ” دست پخت این رژیم بودند ــ جمعیت میلیونیِ معترضین ِ پرشور و امید را با ممانعت از شعارهای ساختار شکنانه دلسرد نموده و با فرصت سوزی ــ و استفاده نکردن از مستعد ترین فرصت ها برای سرنگونی ــ رژیم و سایر جنایتکاران حاکم توانستند موقتا” از معرکه سرنگونی جان سالم بدر برند و چند صباحی دیگر به حاکمیت ننگین خود بر کشور ادامه دهند .
به عبارتی بر خلاف خیزش های مردم مصر و تونس ؛ حضور پر رنگ اصلاح طلبان در جنبش اعتراضی مردم مانع و ترمز پیشروی و همه گیر شدن خواست های ساختار شکنانه گردید در حالی ؛ که اعتراصات در تونس و مصربه سرعت با خواستهای ساختار شکنانه و تغییرات در ساختار قدرت همراه شد .
اکنون با نگاهی به اعتراضات مردم تونس و مصر که بطور مسالمت آمیز وبدون بکار بستن خشونت و قهر توانستند دیکتاتوریهای 20 ــ 30 ساله حاکم بر کشور خود را وادار به کناره گیری نمایند ؛ شاهد زایش تجربه جدید و مؤفقی از مبارزه با رژیمهای استبدادی هستیم که هم با راه حلهای مورد استفاده در انقلابات کلاسیک متفاوت است و هم معایب سازشکارانهِ ــ سیاست زد و بند در بالا با دور زدن قدرت مردم ــ اصلاح طلبی را ندارد .
آنچه در این دو کشور به وقوع پیوسته ؛ آنقدر سریع و رادیکال اتفاق افتاد ــ و به نتیجه مقدماتی خود رسید ــ که هیچگونه شباهتی نه در مطالبه و نه در روش با اصلاح طلبی ــ که مشخصه اصلی و نقطه آغاز آن سازش با ساختار موجود است ــ ندارد ؛ در عین حال با روش های انقلابات جاری هم ــ که با تکیه برقهر و خشونت بدنبال سرنگون کردن دیکتاتور و در هم کوبیدن و تعویض ساختار قدرت است ــ هیچ تناسبی ندارد . به عبارتی این تجربه با تلفیق دو شیوه انقلابی و اصلاح طلبی راه جدیدی پیش روی آزادیخواهان برای رهائی از دیکتاتوری گشوده که از آن می توان به عنوان ” انقلابی در اصلاح طلبی ” یاد کرد .
تجربه مصر وتونس به خوبی نشان داد که پی گیری و استمرار مطالبات ساختار شکنانه ــ در جریان تظاهرات مسالمت آمیز مردم این کشورها ــ بر خلاف ادعای اصلاح طلبان حکومتی و اپوزیسیون محافظه کار ؛ به هرج و مرج و خون ریزی مردم منجر نشده و استقلال و تمامیت ارضی هیچ یک از این دو کشور نیز به خطر نیافتاده است . بنابراین روشن می شود که ترساندن مردم از پیامدهای مطالبات ساختارشکنانه و عبور از خط قرمزهای این رژیم پلید و جنایتکار تنها از نگرانی و دغدغهِ اصلاح طلبان حکومتی برای حفظ ساختار نظام جمهوری اسلامی حکایت دارد .
در نتیجه برخوردهای اصلاح طلبان حکومتی با اعتراضات حق طلبانه مردم یعنی ــ همانطور که در تظاهرات گسترده مردم شاهد بودیم ــ جلوگیری از طرح شعارهای ساختار شکنانه به بهانه نفی خشونت و پیش گیری از ویرانی و خون ریزی باعث دلسردی معترضین؛ ناکامی و انزوای جنبش گردید . این نقطه ضعفِ اصلاح طلبان که نشانگر ریشه دار بودن آنان در حاکمیت دینی است ؛ باعث شده که آنان در مبارزه اشان با رژیم جنایتکار حاکم متزلزل و ناپایدار باشند و این بیماری را به جنبش مردم هم سرایت دهند ؛ عاملی که باعث شده ؛ تا نه تنها تظاهرات گسترده ی مردم نتواند طومار خودکامگی و خودکامگان را درکشورمان در هم بپیچد ؛ بلکه باعث گردید جنبش پر شورِ مردم برای مدتی به انفعال و کما برود .
اما اکنون بادهای تند تاریخ در جهان عرب و قاره سیاهان وزیدن گرفته است ؛ قیام در کشورهای عربی یقیتا” به جاهای دیگر نیز کشیده خواهد شد ؛ جاهائی که بقول یکی از معترضین مصری قطعا” عربی نخواهد بود و آن ایران است . کاملا” روشن است که این تحولات و پیروزی ها در کشورهای مصر و تونس اعتماد به نفس و میل مردم و جوانان ایرانی مخالف استبداد دینی را برای سازماندهی خیزش های نوین برای سرنگونی تمام عیار رژیم افزایش خواهد داد و محافظه کاری ناشی از تردید پراکنی های محافظه کاران و اصلاح طلبان حکومتی را زایل خواهد کرد .
بنابراین ؛ تجربه تغییر در کشورهای عربی نشان می دهد که امکان پذیری تغییر و دگرگونی از طریق خیزش های اجتماعی مردمی و جنبش های مدنی کاملا” وجود دارد به شرط انکه :
1 ــ . تجربه 8 ساله دوران ریاست جمهوری خاتمی نشان داد که اصلاحِ ساختار سیاسی ــ اجتماعی ؛ حاکمیتی توتالیتر و عقب مانده کاری عبث و بیهوده است ؛ چرا که این حاکمیت گفتمان اصلاحات را با ذات خود در تضاد می بیند . وقتی امکان اصلاحات دموکراتیک در جهت تحقق حاکمیت مردم و حقوق بشر در چهارچوب ساختار حقیقی و حقوقی فعلی امکان پذیر نیست ؛ پس اصلاح طلبان می خواهند چه چیز را اصلاح کنند ؟ در واقع اگر جنبش اصلاح طلبی بیشتر ملی و مدنی است تا تلاش گروهی سیاسی برای کسب قدرت ؛ به جای گدائی اصلاحات از بالا برای قرار گرفتن در مسیر و چرخه قدرت ؛ بهتر است به پتانسیل مبارزاتی مردم ؛ زنان و جوانان ایران که قادر به هر تغییری هستند ایمان بیاورند و با خراب کردن همه پل های گذشته خود با حاکمیت و با قبول بیهودگی تلاش های اصلاح طلبانه ؛ جنبش اعتراضی مردم اجازه یابد تا با ساختار شکنی و عبور از خط قرمز های رژیم ؛ اقتدار پوشالی آن را در هم بشکنند و دشمن را وادار به پذیرش اراده مردم نمایند .
2 ــ استمرار و استفاده از همه شیوه های مبارزه مسالمت آمیز : به رژیم نباید فرصت تجدید قوا و برنامه ریزی برای سرکوب داده شود ؛ با ادامه پیوسته و استمرار اعتراضات ــ تا رسیدن به هدف ــ نباید صحنه را ترک نمود ؛ بدین ترتیب نیروی سرکوب رژیم خسته و فرسوده میشود و تفرقه ؛ جدائی ؛ ریزش و اعتراض در قوای سرکوب آغاز می گردد و این شروع سرنگونی دیکتاتوری است که ؛ تنها به قوای سرکوب متکی است . معترضین می توانند و باید با استفاده از از شیوه های دیگر مبارزه مدنی چون اعتصاب و تمرد ؛ حلقات سرنگونی رژیم را تنگتر و دشمن را در محاصره انواع شیوه های مبارزه مدنی مسالمت آمیز توسط خلقی که تصمیم به حیات آزاد گرفته است سرنگون سازند .
ب ــ شعار وخواست جدائی دین از دولت شرط ضروری گسترش :
1 ــ تجربه تلخ انقلاب اسلامی و پیامدهای اسفبار آن برای مردم ایران ؛ خطر اسلام گرائی سیاسی برای حقوق زنان و دمکراسی و همچنین خطر بنیادگرائی اسلامی و رشد تروریزم در کشورهای اسلامی ؛ ایده اسلام سیاسی و حکومت اسلامی در کشورهای تونس و مصر را به حاشیه رانده . بطوریکه رهبران گروههای اسلامی “اخوان المسلمین” در مصر و ” النهضه ” در تونس از الگوی حکومت اسلامی در ایران دوری جسته و انقلاب در این کشورها را متعلق بهمه مردم دانسته اند . بدین ترتیب دوری گزیدن قیام آزادیخواهانه مردم این کشورها از ” انقلاب اسلامی ” نشانه شکست تجربه حکومت دینی است و نشان می دهد که مردم مسلمان این کشورها ؛ ” دمکراسی ” و نه ” اسلام ” را بدیل مناسب استبداد می دانند .بدین ترتیب معلوم می شود ؛ شکست حکومت دینی در واقع به شکست گرایشی از بنیاد گرائی در منطقه منجر شده است .
یعنی تجربه تلخ و خونبار مردم ایران و بهای بسیار سنگینی که آنها در طول 32 سال حاکمیت سیاه استبداد دینی پرداخته اند ؛ جهان و کشورهای منطقه را در برابر ویروس ” ولابت فقیه ” و ” حکومت دینی ” واکسینه کرده و جهان و به خصوص کشورهای مسلمان منطقه که مستقیما” در معرض خطر بنیاد گرائی و تشکیل حکومت اسلامی قرار دارند بسیار حساس تر از گذشته به آن واکنش نشان می دهند
2 ــ دوران مبارزات اعتقادی و ایدئولوژیک به پایان رسیده و نسل جدید و جوانان ایران چون جوانان مصری و تونسی به دنبال حل معضلات فلسفی و ترمیم ایدئولوژی و ارائه چهره رحمانی و مقبولتر از اسلام نیستند ؛ این نسل و کنشگران اجتماعی ایران بیشتر بدنبال پراتیک های سیاسی اند تا فعالیتهای اعتقادی و ایدئولوژیک . بنابراین اصلاح طلبان حکومتی و دیگر مدعیانی اصلاح طلبی ؛ جز با عبور از معضل دین سیاسی و مقولات مربوطه چون ” ولایت فقیه ” و ” مردم سالاری دینی ” و … مخاطبی برای گفتمان خود پیدا نخواهند کرد .
به عبارتی دیگر ؛ به دلیل جنایات و سیاه کاریهای بی شمار این رژیم در این 32 سال نسل جوان ؛ زنان ــ که بطور خاص در این رژیم تحت ستم مضاعف قرار داشته و دارند ــ و مردان ایرانی ؛ دیگر حاضر نیستند ذهنیت خود را تسلیم نوعی دیگر از اسلام نمایند . یعنی انقلاب اسلامی ــ حتی نوع اصلاح شده آن ــ در ایران خصوصا” و در هر کجای جهان دیگر امکان باز تولید و شانس تکرار ندارد .
بنابراین در صورت اصرار اپوزیسیون اصلاح طلب بر مواضع دینی خود ــ اعتقاد به ولی فقیه ؛ قانون اساسی دینی ؛ مردم سالاری دینی و … ــ بدلیل عدم سنخیت و همبافتی دیدگاههای آنان با جوانان ایران ــ که نیروی اصلی هر تغییر می باشندــ نه تنها رهبری آنان را از دست خواهند داد بلکه شور و انگیزه جوانان و زنان کشور را در کمک و همراهی با جنبش را نیز از دست می دهند .
نتیجه :
درشرایطی و در حالیکه مردم مصر و تونس که طعم استبداد دینی را نچشیده اند و بلایا و فجایع آن را به چشم ندیده اند ؛ خواستار تشکیل دولت غیر دینی اند و به درستی بر جدائی دین و دولت تأکید می کنند . چگونه می توان پذیرفت ؛ مردم ایران که 32 سال درد ورنج یک حکومت دینی را با گوشت و پوست خود درک کرده اند دوباره مبارزه اشان رنگ و بوی دینی بگیرد و جسم وجان خود را برای تحقق یک استبداد دینی دیگر فدا کنند .
بنابراین در شرایطی که حاکمان امروزی هیچ علاقه ای به همزیستی و یا سازشی با اصلاح طلبان ندارند و در شرایطی که عزم مردم و جوانان ایران ؛ نه گفتن بیک حکومت دینی دیگر است ؛ اصلاح طلبان برای حضور مؤثر در جنبش آزادیخواهانه مردم ؛ چاره ای جز تغییر مسیرِ تلاش و فداکاری های مردم از دایره خجالت آورِ تلاش برای حفظ نظام دینی به سوی آینده ای آزاد ؛ آباد با رعایت تمامی حقوق شهروندی برای مردم ایران ــ که جز با پذیرش سکولاریسم یعنی پذیرش جدائی دین از دولت و حکومت میسر نمیباشد ــ در پیش رو ندارند .
محمود خادمی 17.02.2011