` انقلاب، اصلاح ، تغيير
واژهها بار معنائى خود را دارند و در هر زمان و مكان، خواستههاى ملتى را بيان مىكنند و ترجمان تمايلات مردمانى درنسلها وعصرهاى مختلف مىگردند.
واژه “انقلاب” كه معناى واژگونگى و زير و رو شدن دارد، در روزگار رونق مكتب ماترياليسم، با تضاد ديالكتيكى طبقاتى و تِـز و آنتى تز و سنتزش، دل بسيارى ازجوانان ماركسيست و مسلمان را ربوده بود و براى خود “قداست” و قدر و قيمتى داشت! در “گفتمان” انقلابى نسل قبل، هر گوينده و نويسندهاى سعى مىكرد هرچه بيشتر از اين واژه استفاده كند تا بيشتر مقبول ملت واقع شود و بالاخره واقع هم شد و ملت ما “انقلاب” كرد.
انقلاب كه با عملكرد منفى مصادره كنندگانش از اعتبار افتاد، واژه “اصلاحات” در دوران آقاى خاتمى مورد اقبال قرار گرفت و شور و هيجانى درنسل نو پديد آورد كه تماميت طلبان را تاب تحملش نبود. اصلاح طلبان كه خود از درون سيستم بودند، با انقلاب مجدد به معناى براندازى نظام مخالف بودند و به هواى بازگشت به حال وهواى آغاز انقلاب و شعارهاى ناديده گرفته شده آن، موجى را آفريدند كه هرچند آرام گرفته، ولى هنوز هم در انتظار باد مساعد روزگار است.
آخرين انتخابات رياست جمهورى آمريكا كه به پيروزى “اوباما” منتهى گرديد، واژه جديدى را سرِ زبانها انداخت كه قبلا سابقه نداشت؛ “تغيير” (Change)! تغييرِ سياستهاى بوش و عملكرد دولتهاى پيشين. تنها نسل جديد در آمريكا از وضع موجودشان ناراضى نبودند، اين شعار جديد كه اينك مُد سياسى روزگار شده، به همه جا صادر گشته و در خواستههاى مردم تونس و مصر و ساير كشورهاى منطقه نيز شنيده مىشود.
آيا تفاوتى ميان اين واژهها و مشابه آنان همچون: تحول، جنبش، نهضت، قيام، خروج و … موجود است، يا كلمات فقط ظرفاند و اساس، محتواى شخصيتى مردمى است كه ظرف زبان و زمانه خود را پر مىكنند؟ مردم تونس با قيامشان عليه استعمار فرانسه و استقلالشان در سال ۱۹۵۶، و مردم مصربا كودتاى افسران آزاد عليه استبداد حاكم در سال ۱۹۵۲ در حقيقت “انقلاب” كرده بودند، پس چه شد كه بعد از ۵۵ و۵۹ سال لازم گرديد بار ديگر برخيزند؟… بيش از سه دهه است كه از “انقلاب” ما مىگذرد، چه شده است كه از چاله به چاه افتادهايم و استبدادى به مراتب عميقتر و ريشه دارتر در اركان نظام سياسى ما رسوخ كرده است!؟
آيا اشكال از انقلاب وجراحى كردن يك نظام فاسد است كه عواقب بدترى دارد، يا مشكل درتشخيص بيمارى، تجويز درمان وتخصّص تيم جراحى است؟ چرا جنبش “اصلاحات” در ايران به نتيجه نرسيد و پس از تغييراتى روبنائى و محدود به سرعت سركوب گرديد؟ آيا مطالبه اصلاحات از رهبران يك نظام فاسد به تنهائى كفايت مىكند، يا اقدامات ديگرى لازم است؟ آيا هر “تغيير”ى الزاماً مثبت است و جا به جائى دولتها و سياستها گرهاى از مشكلات يك ملت مىگشايد، يا تغييرات در بالا به تنهائى كارساز نيست؟ آيا “تحول”، به معناى از حالى به حال ديگر درآمدن و تنوعى به دولت و سياست دادن، راهى به سوى نجات مىگشايد؟
.
مقصر كيست ؟
بسيار شنيدهايم كه: “از اين ستون به آن ستون فرج است”، “ديو چو بيرون رود، فرشته درآيد”، اينها بروند، شمر و يزيد هم اگر بيايند بهتراست!” و از اين قبيل خود فريبىها!. به نظر مىرسد وقت آن رسيده باشد كه از گرفتار شدن به بدتر از ديو و دَد، اين درس را گرفته باشيم كه بايد درمانى ريشهدار كرد. يك داورى اين است كه “استبداد” و “فقدان آزادى” در جوامع شرقى را عامل اين عقب افتادگى تاريخى بشماريم. هر چند هزاران شاهد از اين حقيقت مىتوان عرضه كرد، امّا نه جوامع غربى از آفت استبداد و قدرتهاى سلطنتى مصون بودهاند و نه اصولاً دولتها را مىتوان مستقل از ملتها بحساب آورد؟ چرا كه اگر مؤلفههاى مؤثر در سرنوشت كشورها را در نظر بگيريم، قدرتهاى حاكم عمدتاً نشانگر روحيات متوسط ملتها هستند. صرفنظر از استثناها، كه موقت و مقطعىاند، در بلند مدت، دولتها مدل و متوسط ملتهاى خود هستند.
و بالاخره عدهاى هم تغيير نگاه انسان به نظام جهان و طبيعت را عالم اصلى تحول و تغيير مىشناسند و نقطه عطف پيشرفت و ترقى و تعالى جوامع غربى را از زمان “رنسانس” و جايگزينى شيوه “مشاهده و تجربه علمى” به جاى ذهنيتگرائىهاى مذهبى قرون وسطائى مىدانند كه انقلاب علمى، صنعتى و فرهنگى اروپا را موجب گرديد.
در اين مورد نيز باز هم نقش مؤثر مردم و تأثيرگذارى مستقل آنها را مىبينيم و مىتوانيم اين سئوال را مطرح كنيم كه چه شد مسلمانان اين شيوه را، كه خود از پايه گذاران يا توسعه دهندگان آن در مدت پنج قرن بودند، واگذاشتند و غربىها كه در غرقاب غفلتهاى قرون وسطائى بودند، قد علم كردند و قدرتهاى بزرگ علمى، صنعتى و اقتصادى را پديد آوردند!؟
علاوه بر عوامل فوق، عدهاى به نقش اساسى استقرار نظم و قانون در جوامع (قانون سالارى)، حاكميت ملت (مردم سالارى)، ابزار توليد (تكنولوژى)، عدالت اجتماعى (توزيع عادلانه ثروت و قدرت) و امثالهم اشاره مىكنند، امّا اين موارد نيز تماماً به خود مردم و روحيات آنان برمىگردد و سفارش دادنى و وارد كردنى نيستند!
نكته بسيار مهّم اين است كه اين امور بايد به اصطلاح امروزى، نهادينه شده و در روح و جان ملت رسوخ كرده باشد، در غير اينصورت نه داشتن قانون اساسى و مجلس، آزادى و مردم سالارى را تضمين مىكند، كه مىبينيم نكرده است! و نه وارد كردن صنعت و تكنولوژى، ما را در اين مسابقه به صف سازندگانى كه به سرعت دور مىشوند، نزديك مىكند!
جامعترين و جالبترين جمعبندى براى رسيدن به علت عقب افتادگى برخى ملتها را چندى پيش در مقالهاى، متأسفانه بدون نام نويسنده! ديدم. نگارنده در آغاز با اشاره به فقر و عقبافتادگى جوامعى مثل مصر و هندوستان، كه تاريخ چند هزار ساله دارند و ارائه كشورهاى پيشرفتهاى همچون كانادا، استراليا، نيوزلند كه ۱۵۰ سال گذشته ذكرى از آنها نبود، نشان مىدهد تاريخ تمدن هيچ ملتى تضمين كننده و تداوم بخش ترقى آنها نيست.
منابع طبيعى و مواهب خدادادى را نيز شرط كافى نمىداند. ژاپن را مثال مىزند كه هشتاد درصد سرزميناش كوهستانى و فاقد استعداد كشاورزى و دامدارى است، با اينحال دومين اقتصاد دنيا را داراست و با زير صنعت بردن گسترده سرزمين محدود خود، وارد كننده مواد اوليه و صادركننده بهترين محصولات صنعتى جهان شده است.
آنچه نويسنده نيك نظر و آزاد از حُب و بغضهاى سياسى و مذهبى، در پايان مقاله خود به عنوان علتالعلل عقب افتادگى اشاره مىكند، تنها يك چيز است: “Attitude”، يعنى روش و رفتار مردم كه در طول ساليان دراز با آموزشها و فرهنگ جامعه شكل گرفته است. آنگاه اصول و معيارهائى را مشخص مىكند كه راز عقب افتادگى و پيشرفت جوامع تابع ميزان پاىبندى و معدل متوسط و درصد مردمى است كه به اين اصول (به شرح ذيل) عمل مىكنند:
۱ – اخلاق، به عنوان يك نظام پايهاى
۲- راستى و صداقت
۳- مسئوليت پذيرى
۴- احترام به قوانين و مقررات
۵- احترام به حقوق ساير شهروندان
۶- عشق به كار
۷- تلاش براى سرمايهگذارى
۸- انگيزه بلند پروازى و كمال طلبى
۹- وقت شناسى و دقت در كار
تجربه عملى زندگى و كاركرد مهاجران مسلمان و غيرمسلمان مشرق زمينى در اروپا و آمريكا و درخشش چشمگير آنان، به وضوح نشان مىدهد كه هيچگونه تفاوت ذهنى و عقلى وجود نداشته، رنگ پوست و نژاد نيز عامل مؤثر و مقصر نبودهاند، همانطور كه گفته شد، شخصيت و” نفسانيات” انسان است كه آينده ساز اوست.
بررسى قرآنى
۱- انقلاب
كلمه “انقلاب” كه با كلمات: قلب، تقلب، منقلب و…. هم ريشه است، دلالت بر زير و رو شدن و تغييرات بنيادى مىكند. “قلب” آدمى كه هيچگاه آرام نمىگيرد و دائماً در حال باز و بسته شدن و دَم و بازدم است، نمادى است ازانقلاب و دگرگونى. تغيير شب و روز را هم كه نشانه آشكارى از دگرگونى است، قرآن “تقلب ليل و نهار” ناميده است. (۱)
واژه انقلاب در زبان عربى فاقد بار معنائى مثبت يا منفى است، بنابراين مىتواند گاهى مثبت باشد، گاهى منفى! بستگى دارد به اينكه از چه حالتى به چه حالتى انقلاب مىكنيم! اعراب دوران جاهليت با طلوع اسلام، در سايه نزول قرآن و رسالت پيامبر، سيرى انقلابى را از تاريكىها به سوى نور آغاز كردند، اما هر سيرى سربالائى و سرپائينى دارد و همچنان كه بازگشت استبداد شيخى به جاى استبداد شاهى و تبديل تاج به عمامه را بعد از انقلاب خود شاهد بودهايم، انقلاب پاسدارى دائمى مىطلبد و دائماً در خطر بازگشت به حالت اول است. آنچه پس از رحلت پيامبر اسلامۖ اتفاق افتاد، دقيقاً “انقلابى ارتجاعى” يعنى رجعتى به همان فرهنگ و سنتهاى ريشه دار دوران جاهليت بود كه قرآن از آن اين چنين هشدار داده بود:
محمد جز فرستادهاى نيست، آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما روى پاشنههاى خود عقبگرد مىكنيد؟
آل عمران ۱۴۴- يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَٰئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ
اصطلاحى كه در قرآن براى اين عقب گرد به كار برده، مشابه فرمان عقب گرد سربازان درمراسم رژه است كه به كرّات دراين كتاب با جمله: “انقلاب على عقبيه” (عقب گرد روى پاشنه پا) از آن هشدارداده شده است (۲) از جمله:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر از انكارورزان اطاعت كنيد، شما را به پاشنههايتان به عقب بر مىگردانند و در اينصورت انقلابى زيانبار كردهايد! (۳)
آل عمران ۱۴۹- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ
در قرآن كلمه انقلاب هرگز به معناى تغييرصورى نظام سياسى حاكم به كار نرفته و در همه موارد مثبت يا منفى، بر تغييرات زيربنائى در فرهنگ و مناسبات رفتارى مردم تكيه كرده است. جالب اين كه قرآن قيام بنىاسرائيل براى آزادى از اسارت ومقاومت آنان در برابر توطئههاى فرعون را هرگز “انقلابى” سياسى براى سرنگونى فرعونيان نشمرده، اما تغيير موضع فكرى و عملى “ساحران” را كه تئوريسينهاى نظام فرعونى و دانشمندان زمانه خود بودند، دو بار انقلاب ناميده است، انقلابى درونى ازاستبداد فرعونى به استقلال خدا دادى.
(فرعون) گفت …دست و پاهايتان را در جهت معكوس به سختى قطع مىكنم و همهتان را به دار مىزنم. (ساحران) گفتند: باكى نيست! ما به سوى پروردگارمان انقلاب كردهايم (زير و رو شدهايم).
شعراء ۵۰ – قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ
اعراف ۱۲۴ و ۱۲۵ – لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ؛ قَالُوا إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ
انقلابى كه در قرآن مورد ستايش قرار گرفته بيش و پيش از آنكه حركتى سياسى باشد، انقلابى در دلها و ديده آحاد ملت است. اين دعائى است كه از گذشته بسيار دور هنگام تحويل سال نو در كنار سفره هفتسين مي خوانيم:
يا مُقلِّبُ القُلُوبِ وَالاَبصارِ، يا مُدَبِّرُالّليلِ و النَّهارِ، يا مُحَوِّلَ الحَولِ و الاَحوالِ، حَوِّلْ حالَنا اِلى اَحْسَنِ الحال ِ
اى منقلب و دگرگون كننده دلها و ديدهها، اى تدبير كننده شب و روز، و اى تغيير دهنده همه حالات، حال ما را به بهترين حال متحول ساز.
تحول و انقلاب در دلها و ديدهها، حركتى است تدريجى و مستمر كه مىتواند با تسليم در برابر حق و تبعيت از آن تحقق يابد يا با لجبازى و عناد در برابر حقيقت، به شكل منفى از نور فطرى به سوى تاريكىهاى جهل و جور باشد. (۴)
۲- اصلاحات
واژه “صلاح” در زبان قرآن درست مقابل “فساد” است. (۵) فساد نابسامانى و پريشانى و صلاح، همان سامان يافتن و به نظم درآمدن است. كلمه “اصلاح” (در باب اِفعال) به عملى گفته مىشود كه نابسامانى و اختلالى را ترميم كند و به سامان آورد. مثل اصلاح روابط به تيرگى گرائيده زن و شوهر و به آشتى نشاندن آنان، اصلاح امور يتيمانى كه اموال و امورشان در معرض تباهى است، يا اصلاح اختلافات ميان مردم.
مسلماً اگر مردمانى، با هر پيشينه بد تاريخى، در صدد اصلاح مفاسد و تغيير شيوههاى نادرست خود باشند، دليل ندارد به قانون انقراض اقوام منحط، گرفتار هلاك و از صحنه روزگار محو گردند:
چنين نبوده كه پروردگارت مردمانى را در حالى مردمش مصلح باشند به ظلمى هلاك كند.
هود ۱۱۷- وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَىٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ
ويژهگى حركتهاى اصلاحى، پرهيز از جباريت و ضد خشونت بودن آنان است. حضرت موسى كه در قيامش عليه استبداد فرعونى، به طورغير مترقبهاى در دفاع از مؤمنى هوادارش، با يكى از عوامل رژيم درگير شده بود، ناخواسته مشتى بر او نواخت كه منجر به مرگش شد. موسى(ع) كه به خاطر اين قتل تحت تعقيب عوامل فرعون قرار گرفته بود، بار ديگر تحت تأثير فضا و فرهنگ مبارزه، مرتكب خشم و عصبانيتى گرديد كه به الهام الهى مخاطب اين اندرزهشدار دهنده قرار گرفت:
همينكه خواست به سوى دشمن مشتركشان دست بگشايد، گفت: آيا مىخواهى مرا بكشى، چنانكه ديروز هم يكى را كشتى؟ تو فقط مىخواهى حرفت را با زور به كرسى بنشانى (جباريت = تحميل اراده خود) و نمىخواهى در زمره اصلاح كنندگان باشى.
قصص ۱۹- فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَىٰ أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ ۖ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ
پيامبران ممتازترين مصلحان جهان بودند و كارشان جز سامان بخشيدن به پريشانىهاى فكرى، فرهنگى واعتقادى مردم نبود. اين سخن صلحجويانه “هود”(ع) به هم وطنانش است كه: “…قصد من در نهى كردنتان مخالفت با شما نيست، جز اصلاح در حد توان خود نظرى ندارم؛ توفيقم تنها از جانب خداست؛ بر او توكل كردهام و به پيشگاه او باز مىگردم.
هود ۸۸ – قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا ۚ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَىٰ مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ ۚ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ ۚ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ
هيچ پيامبرى در قرآن انقلابى معرفى نشده است، اما آرزوى همه آنها پيوستن به زمره “صالحين” بوده است. (۶)
۳- تغييـر
همانطور كه قبلا اشاره شد، اكثر مردم پيشرفت جامعه را در گِرو تغييرات هيئت حاكمه مىدانند و جابجائى قدرت را محور مبارزات خود مىگيرند، اما تغيير ماندگار به تعبير قرآن تابٍع تغييرات عميق در شخصيت و شاكله رفتارى مردم است. اين حقيقت را قرآن در دو آيه مورد تأكيد قرار داده است:
…خداوند وضع هيچ ملتى را تغيير نمىدهد مگر خودشان نفس خويش را تغيير دهند…
رعد ۱۱- … إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ
خداوند هرگز تغيير دهنده نعمتى كه به مردمى ارزانى داشته نيست، مگر خودشان تغيير كنند (از خوبى به بدى گرايند).
انفال ۵۳ – ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۙ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
اين كه تغيير سرنوشت جوامع تابع تغييرات شخصيتى ملت است، نشان مىدهد تا تحركى از پائين صورت نگيرد، تحولى از بالا حاصل نمىشود. اين ارتباط دو طرفه يادآور موارد مشابهى است كه نصرت خدا را دو طرف تبيين مىكند:
اى مؤمنان، اگر خدا را يارى كنيد، او يارىتان مىكند و گامهايتان را استوار مىسازد.
محمد ۷ – يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ
حاكميت قوانين نه قالب ها
اولين و شديدترين شكستى كه مسلمانان (به تناسب تعداد نفرات) در طول تاريخ خود خوردهاند، شكست نبرد “اُحد” است كه سختترين ضربات را بر پيكر نوپاى اين نهضت وارد كرد تا جائيكه كسانى را، همچون امروز، به ترديد در كارآئى و كفايت دين خود كشاند و همين سئوال ما را مطرح كردند كه “انى هذا؟” اين ضربه را از كجا خورديم و چرا باختيم!؟ آنها نيز تصور مىكردند همين كه ايمان آوردند، همه قوانين بنفع آنها تغيير مىكند و نظامات عالم به سود آنها مىگردد! غافل از آنكه پروردگار عالم براى كسى پارتى بازى نمىكند و مشيّت خود را با منيّتهاى ما منطبق نمىسازد.
آيات ۱۲۰ تا ۱۸۰ سوره آلعمران كه در تجزيه تحليل اين شكست هولناك و ريشهيابى نقطه ضعفهاى مسلمانان نازل شده است دقيقاً بر همين نكته تأكيد مىكند كه: “سنتها و قوانينى قبل از شما در جهان گذشته است كه بايد جهانگردى كنيد و سرنوشت انكار كنندگان اين نظامات را ببينيد. آنها انتظار داشتند خداوند از پيروان اندك پيامبرش به هر قيمتى حمايت كند، اما به آنها آموزش مىدهد كه چگونه نتايج تفرقه و تمرّد و اختلاف دامن آنها را نيز مىگيرد و دشمنان بت پرستشان را به پيروزى عليه پيامبر خدا مىرساند! و در جواب اين سئوال كه از كجا خورديم؟ پاسخشان مىدهد: از جانب “خود”تان و آن مصيبتى كه در روز تلاقى دو سپاه بر شما وارد شد به اذن خدا يعنى در چارچوب قوانين او بود.
از ۱۴۰۰ سال قبل، از همان شكست نخستين، به ما گفته شده است ضربه را از كجا مىخوريم، ولى هنوز هم حملات را حواله به خارج از خود مىدهيم و بىفايده فرافكنى مىكنيم.
قرآن در سورهاى كه بنام “بنىاسرائيل” نامگذارى شده، عوامل انحطاط و اعتلاى آنها را در مقاطع مختلف تاريخ بعنوان تجربه گرانبها نصبالعين مسلمانان كرده و نشان داده است چگونه با انحراف از حق و استعلاى بر ديگران موجبات شكست خود و نفوذ دشمن تا عمق شهرهايشان را فراهم ساختند و چه وقت با عبرتگيرى و اصلاح روشها به مدد پروردگار پيروز شدند. هم پس از شكست دلدارىشان مىدهد كه “اميد است مشمول رحمت پروردگار قرار گيريد و اگر شما برگرديد (تغيير شيوه دهيد) ما هم برمىگرديم” (نظامات جهان بنفع شما تمام مىشود) و هم هشدارشان مىدهد: “اگر درست عمل كرديد بنفع خودتان كردهايد، اگر هم بد كنيد، عليه خودتان كردهايد” و به تعبير عاميانه: هر گلى بزنيد به سر خودتان زدهايد!
اگر نيكى كنيد به خودتان كردهايد و اگر بدى كنيد عليه خودتان كردهايد…. و اگر برگرديد، ما هم بر مىگرديم…
اسراء ۷ – إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ۚ ….
________________________________________
۱- نور۴۴
۲- آل عمران ۱۴۴، ۱۴۹ و بقره ۱۴۳
۳- اصطلاح “انقلاب از رويكرد” (انقلب على وجهه) نيز در سوره حج آيه ۱۱ آمده است
۴- انعام ۱۱۰
۵- از جمله درسورهها و آيات: يونس ۸۱، اعراف ۱۴۲، شعراء ۱۵۲، نمل ۴۸ و…
۶- از جمله دعاهاى ابراهيم(ع) و يوسف(ع) درشعراء ۸۳ و يوسف ۱۰۱
`>`